تفکر بسیجی نیروی محرکه اقتصاد مقاومتی و جهاد اقتصادی

نیل به اهداف عالیه نظام و به ویژه دستیابی به اقتصاد مقاومتی و جهاد اقتصادی تنها با الهام از تفکر بسیجی و زندگی بسیجی وار حاصل می‌شود.

 تشکیل سازمان بسیج مستضعفان به فرمان امام خمینی(ره) شاید در روزهای اولیه دارای مفهوم امروزی نبود اما در آن زمان نیز قدرت ایستاگی در برابر ظالم و انگیزه برخورد با تجاوزگران مهم‌ترین هدفی بود که مردم ایران اسلامی برای کسب آن تلاش می‌کردند و بسیج به عنوان نقطه قوت این مسیر در مرکز پرگار مقاومت حرکت می‌کرد.

دوران دفاع مقدس و جنگ تحمیلی روشن‌ترین روزگار بسیج است که در کنار نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران به مقابله با هرگونه تهاجم و نبرد دشمنان برخاسته و موجب پیروزی این نظام در برابر طاغوتیان و رژیم‌های بیگانه شد.

حضور مردم با قومیت‌ها و نژادهای گوناگون اما با نیت واحد یعنی اعتلای نام کشور مقدس‌ترین هدفی است که بسیج مستضعفان همواره به دنبال آن بوده در تمام دوران نیز با خلوص نیت و قلب پاک نسبت به کسب این هدف موفقیت‌های بی‌شماری به دست آورده است.

در سال‌های اخیر و به یمن حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی و فرمانده معظم کل قوا بر سکان هدایت سازمان بسیج مستضعفان، این نیرو موفق به کسب موفقیت‌های بسیاری در زمینه‌های علمی، فرهنگی و سایر زمینه‌های حیطه وظایف خود شده که این امر نشانگر درایت و تدبیر روشنگرانه فرماندهان ارشد بسیج تحت زعامت رهبر معظم انقلاب اسلامی است.

به یقین حضور نیروهای مخلص و پاکدامن از اقشار مختلف مردم در درون بسیج نیز مصداق مردمی بودن این نیرو بوده و نشانگر عدم وابستگی بسیج مستضعفان به نهاد یا ارگان خاصی است و این نیرو را تنها متعلق به مردم و در راس تمام ملت وابسته به رهبری انقلاب قرار داده است.

نکته مهم در این میان اوج انسجام و اقتدار بسیجیان است که با وجود بهره‌مند نبودن از برنامه‌های مدون و قانونمند همانند سایر نهادها به دست می‌آید و این تنها از طریق وابستگی اقشار مختلف بسیج به فرامین رهبر انقلاب و دستورات فرماندهان ارشد این نیرو است.

هرگونه فرافکنی و ایجاد جو منفی علیه نیروی بسیج مستضعفان در سراسر جهان نتوانسته حتی گوشه‌ای از اقدامات این نیرو را از چشم مردم پنهان کند چرا که بسیج همواره در وسط میدان بوده و تا همیشه تاریخ نیز همین گونه خواهد بود تا پرچم انقلاب اسلامی ایران را به دست صاحب اصلی این نهضت برساند.

حضور به موقع نیروهای مردمی این نهاد در تمام مواقع حساس و بحرانی تلاش‌های بسیجیان در رده‌های مختلف را صدق می‌کند که با تمام وجود برای اعتلای نام میهن اسلامی و بلند کردن آوازه انقلاب اسلامی بر فراز قلل مرتفع جهان تلاش می‌کنند.

تولید هرگونه نیازمندی‌های روز دنیا، خودکفایی در تمام زمینه‌ها، ایجاد شبکه‌های حلقه‌های صالحان به عنوان حلقه ارتباطی میان جهاد و ایمان، تشکیل واحدهای مقاومتی و گردهم آمدن نیروهای مومن و فداکار این نیرو از مهم‌ترین دلایل علاقه خاص رهبری به نیروهای مردمی بسیج که لقب «عمار ولایت» را بر خود گرفته‌اند به شمار می‌رود.

بهره‌گیری نهادهای مختلف از نیروی تفکر و تعقل بسیج در نیل به اهداف والای نظام در زمینه اقتصادی که مبین تاکیدات رهبری مبنی بر بهره‌گیری از محور اقتصاد مقاومتی برای بهره‌مندی از اقتصاد سالم است، می‌تواند راه را برای حضور هرچه بیشتر مغزهای متفکر اقتصاد در میادین علم و عمل باز کرده و موجب تعالی و رشد جامعه در تمام زمینه‌ها شود.

 رسیدن به شعار کلیدی سال که توسط مقام معظم رهبری مطرح شده نیز تنها با استفاده از طرح‌های ابتکاری بسیج مستضعفان که بیانگر اقتدار ایرانیان در تولید داخلی است محقق می‌شود بنابراین باید در نظر داشت که بسیج نیروی محرکه اقتصاد مقاومتی و حلقه اصلی برای بهره‌مندی از حرکت جهادگونه در حوزه اقتصادی محسوب می‌شود.

 نکته پایانی در مبحث توانمندی‌های بسیج چنین بیان می‌شود که این نیروی تا زمانی که درون بطن جامعه است می‌توان آرامش و امنیت به معنای واقعی کلمه را نظاره‌گر بود و شاهد ارتقای روز به روز نظام در مباحث مختلف نظامی، علمی، فرهنگی، سیاسی، دینی و سایر زمینه‌ها بود.

شریکی برای همه‌ی نیازها


داشتن یک همراه برای تمام قسمت های زندگی خیلی لذت بخش و دوست داشتنی است، برای یبه دست آوردن این همراه باید ازدواج مناسبی کرد.

 رسیدن به استقلال و به دست آوردن آرامش از فواید مهم تشکیل خانواده می باشد و ازدواج کردن کمک می کند تا از گناه مصون بمانیم و به تولید و تکثیر نسل نیز کمک می کند اما در این نوشتار با ما باشید تا چند فایده ی مهم دیگر برای تشکیل خانواده:

ازدواج

تعاون در اطاعت و نیل به ثواب

ازدواج از دیدگاه اسلام امرى است مقدس و ارزش‏مند و در صورتى كه با قصد قربت انجام بگیرد عبادت محسوب مى‏شود و پاداش اخروى دارد. به علاوه، انسانِ مۆمن، درصورتى كه همسر مۆمن و موافقى داشته باشد، مى‏تواند در طریق انجام وظیفه، از تشوق‏هاو ترغیب‏ها و رهنمودها و كمك‏هاى همسرش بهره‏مند گردد و در راه عبادت و انجام عمل صالح و سیر و سلوك الى اللّه از تعاون و همكارى‏هاى او استمداد جوید. بنابراین،همسر مۆمن و شایسته یكى از نعمت‏هاى بزرگ الهى است كه براى دنیا و آخرت انسان سودمند خواهد بود.

ابوذر غفارى به رسول خدا عرض كرد: آیا ممكن است كه ما از نزدیكى با همسرانمان لذت ببریم و در عین حال پاداش اخروى هم داشته باشیم؟! حضرت فرمود: «اگر همین عمل را غیرمشروع انجام مى‏دادى آیا گناه‏كار نبودى؟ عرض كرد: آرى، حضرت فرمود: پس اگر از طریق مشروع باشد اجر و پاداش خواهى داشت. (مستدرك الوسائل، ج 2، ص 531)

 

سلامت و امنیت اجتماعى

ازدواج و تأسیس كانون خانواده براى سلامت و امنیت و سعادت اجتماع نیز سودمند و ضرورى است. اگر بنیاد خانواده‏ها مستحكم باشد و جوان‏ها به موقع ازدواج كنند و به كانون گرم خانواده دلبسته باشند به‏طور محسوس از فساد، ولگردى، بى‏بندوبارى، طغیان،قتل و سرقت، جنایت و ناامنى، و تجاوز و انحراف و اعتیاد و خودكشى كاسته خواهد شد، زیرا چنان‏كه آمار نشان مى‏دهد اكثر این امور از افرادى سر مى‏زند كه از وجود كانون گرم خانوادگى محرومند.

 

لذت جنسى را نمى‏توان و نباید ناچیز شمرد، زیرا در استحكام بنیاد زناشویى نقش مهمى را ایفا مى‏كند. اسلام عمل جنسى را نه تنها منفور نمى‏داند بلكه سنت و عبادت مى‏شمارد

لذت‏جویى‏هاى جنسى

مهم‏ترین فایده ازدواج لذت‏جویى‏هاى مشروع جنسى است.كام‏یابى‏هاى جنسى زیباترین وشیرین‏ترین لذایذ است؛ به ویژه در زمان جوانى و طغیان شهوت و همراه با عشق باطنى.ارضاى نیروى جنسى یك نیاز طبیعى و انگیزه اصلى ازدواج است. لذت‏جویى‏هاى جنسى را نمى‏توان و نباید ناچیز شمرد، زیرا در استحكام بنیاد زناشویى نقش مهمى راایفا مى‏كند. اسلام عمل جنسى را نه تنها منفور نمى‏داند بلكه سنت و عبادت مى‏شمارد.

 

مهم‏ترین هدف ازدواج

ازدواج، در زندگى جوان، سرآغاز استقلال و زندگى و هدف بزرگ آن است. همین انگیزه جوان و نوجوان را به تلاش و جدیت وا مى‏دارد، درس مى‏خواند تا مدرك بگیرد و شغل و درآمدى تهیه كند، منزل و فرش و لوازم زندگى فراهم سازد و در نهایت عروسى كند. كار و هنر مى‏آموزد تا شغل و درآمد پیدا كند، آن گاه ازدواج نماید. ولى خود ازدواج نیز بى‏هدف نخواهد بود. در بین حوادث دوران زندگى، ازدواج از ارزش و اهمیت ویژه‏اى برخوردار است و براى انسان سرنوشت ساز خواهد بود. باید هدف ازدواج را شناخت و حساب شده و دقیق وارد عمل شد.

ازدواج فواید و منافع متعددى دارد كه هریك از آنها مى‏تواند محرك و انگیزه باشد.مانند: لذت‏جویى و ارضاى غریزه شهوت جنسى، سر و سامان دادن به زندگى و كسب استقلال،تولید فرزند و ابقاى نسل، تهیه مونس و یار و مددكار و محرم راز و دل‏سوز مهربان وشریك در زندگى. هریك از این امور مى‏تواند انگیزه ازدواج باشد. از آثار و نتایج دیگر نیز نباید غفلت كرد، اما عامل غریزه شهوت بزرگ‏ترین نقش را ایفا مى‏كند و منافع را تحت‏الشعاع قرارمى‏دهد، اسلام نیز همه این نتایج و منافع را تأیید مى‏كند حتى لذت‏جویى و ارضاىغریزه شهوت. اسلام دین فطرى است و احكام و قوانینش از فطرت و آفرینش ویژه انسان مایه مى‏گیرد، آفرینش ویژه انسان چنان است كه طبعاً به ازدواج و ارضاى غریزه جنسى نیاز دارد. اسلام نه تنها این خواسته طبیعى را نهى نكرده، بلكه آن را از طریق مشروع تأكید و تشویق هم نموده حتى آن را عبادت مى‏داند.

هدفِ انسان دین‏دار و با ایمان، در ازدواج، از اهداف حیوانى برتر و بالاتر خواهد بود و به صورت امرى مقدس كه در حصول تقوا و تقرب الى اللّه‏ كمك خواهدكرد، جلوه‏گر خواهد شد. آدم مۆمن بدین منظور ازدواج مى‏كند كه به سنت پیامبر اكرم عمل نماید و با یك وسیله مشروع نیاز غریزه جنسى را تأمین كند و خویشتن را از گناه وانحراف مصون بدارد

ولى از آن جا كه اسلام انسان را موجودى برگزیده و عالى مى‏شناسد كه براى تمتعات حیوانى آفریده نشده بلكه براى هدفى عالى‏تر یعنى تهذیب و تزكیه و پرورش و تكمیل نفس و نیل به مقام شامخ قرب الهى، آفریده شده است، از او مى‏خواهد كه به دنیا دلبسته نباشد و در تمام حركات و افعال و افكار حتى خوردن و آشامیدن و خوابیدن و ازدواج كردن، از تعقیب این هدف عالى غفلت ننماید، دنیا را به عنوان مزرعه آخرت بشناسد و ازهمه اعمال براى حیات اخروى توشه بگیرد.

بنابراین، هدفِ انسان دین‏دار و با ایمان، در ازدواج، از اهداف حیوانى برتر و بالاتر خواهد بود و به صورت امرى مقدس كه در حصول تقوا و تقرب الى اللّه‏ كمك خواهدكرد، جلوه‏گر خواهد شد. آدم مۆمن بدین منظور ازدواج مى‏كند كه به سنت پیامبر اكرم عمل نماید و با یك وسیله مشروع نیاز غریزه جنسى را تأمین كند و خویشتن را از گناه وانحراف مصون بدارد و با تولید و پرورش فرزندانى صالح و نیكوكار، زمین را ازگویندگان كلمه توحید و انسان‏هاى برجسته سنگین سازد و باقیات الصالحاتى برجاى بگذارد.

ازدواج

ازدواج مى‏كند تا در كانون گرم خانواده آرامش و سكونت یابد و با دلى فارغ، به انجام وظیفه مشغول باشد، و در پیمودن صراط مستقیم تكامل و سیر و سلوك الى اللّه‏ از همسر موافق و با ایمانش مدد بگیرد، زیرا تهذیب و تزكیه و پرورش نفس و انجام وظایف شرعى كارى است بس دشوار كه نیاز به مددكار دارد و بهترین فردى كه مى‏تواند در این راه كمك كندهمسر دین‏دار و موافق است؛ همسرى كه او را به كارهاى نیك و انجام فرایض و مستحبات تحریص و ترغیب كند و از انحراف و گناه مصون بدارد. همسر از اهمیت ویژه‏اى برخورداراست، اگر خوب و پرهیزكار باشد همسرش را به خوبى و سعادت هدایت مى‏كند و اگر بد باشداو را به وادى انحراف و دوزخ خواهد كشید.

به همین جهت امیرالمۆمنین علیه‏السلام در پاسخ پیامبر گرامى اسلام كه در بامدادِ شب زفاف از احوال حضرت زهراعلیهاالسلام جویا شد و فرمود: «اى على، همسرت را چگونه یافتى؟» گفت: «زهرا بهترین كمك براى اطاعت از خداست.»

امیرالمۆمنین در این جمله كوتاه ارزش یك زن را بیان داشت و هدف ازدواج را نیز روشن ساخت. از مال و جمال و خانه‏دارى و شوهردارى و اداره منزل صحبت نكرد بلكه فرمود: زهرا بهترین كمك براى انجام وظیفه و اطاعت از خداست.

این همه از فواید ازدواج گفتیم،حالا ممکن است برخی از شما جوانان بگویید که همه ی این موارد را قبول دارید اما به خاطر برخی موانع نمی توانید ازوداج کنید، در مقالات بعد با ما باشید تا در خصوص موانع و راه های غلبه بر آنها نیز با هم صحبت کنیم.

--------------------------------------

برگرفته از: کتاب جوان و همسر گزینی، ابراهیم امینی

یه رفیق برای همیشه


عشق و دوستی در روابط همسرها ممکن است ؟

آیا اگر کسی همسرش را دوست داشته باشد می تواند رابطه دوستانه ای نیز با او داشته باشد؟


یه رفیق برای همیشه

اغلب  زوج ها در ابتدای زندگی عاشق یکدیگر هستند حتی اگر با عشق ازدواج نکرده باشند ، زیرا بسیاری از دختر و پسرها قبل از ازدواج تنها احساس مثبتی به طرف مقابل دارند ، روابطشان در حدی نبوده که رابطه دوستانه و نزدیک تری با یکدیگر داشته باشند ، در تمام این موارد عشق در چند سال اول زندگی دارای حضوری پر رنگ است اما بعد از چند سال با به وجود آمدن مشکلات و دعواهای لفظی و درگیری، عشق کم کم از زندگی رخت می بندد و جای خود را به نفرت ، بی حوصلگی و دلسردی می دهد.

 

برای اینکه روابط شما به این سمت و سو نرود توصیه می کنیم که همیشه سعی کنید گرمای وجود عشق را در نهان خود و همسرتان حفظ کنید.

 

 

چرا بعد از چند سال از زندگی مشترک مشکلات شروع می شوند؟

اشتباه نکنید از همان ابتدا این مشکلات وجود داشته اند شاید با شدت کمتری اما از همان ابتدا حضور داشته اند ولی شما آنها را نمی دیدید و لمس نمی کردید تنها به دلیل اینکه همسر خود را دوست داشتید و بخاطر او حاضر به انجام هر کاری بودید، اما با گذشت چند سال فاصله ها بین شما زیاد می شود و کم کم از همسرتان فاصله می گیرید .

اما برای تداوم علاقه به همسر ، شما می توانید با روابط دوستانه ای که با همسرتان برقرار می کنید به سادگی با او صحبت کنید در عین اینکه عاشق او هستید و احساسات خود را انتقال می دهید .

 

روابط دوستانه در روابط زناشویی به چه معناست؟

شما مانند یک دوست به همسرتان نزدیک هستید با او رابطه فکری ، عاطفی و جنسی دارید . دوستان صمیمی هیچ موضوعی را از هم مخفی نمی کنند البته باید بدانید دوستان در همه لحظه ها کنار هم هستند . 

این دو هیچ تفاوتی با هم ندارند تنها تعاریف تجملاتی آنها را از هم دور کرده است .

در لحظات سختی و مشکلاتی که بین شما و همسرتان رخ می دهد ، لحظه های خوبی را که عاشق یکدیگر بودید و ساعت های فراموش نشدنی داشتید یاد آور شوید تا بخاطر بیاورید که همسرتان چقدر برایتان عزیز است

شما می توانید با همسرتان دوست باشید ولی او فرسنگ ها از شما فاصله داشته باشد یا می توانید با همسرتان روابط معمولی بین زن و شوهرها را داشته باشید ولی طاقت ثانیه ای دوری از دیگری را نداشته باشید ، این روابط بستگی به دید شما و همسرتان دارد .

در لحظات سختی و مشکلاتی که بین شما و همسرتان رخ می دهد ، لحظه های خوبی را که عاشق یکدیگر بودید و ساعت های فراموش نشدنی داشتید یاد آور شوید تا بخاطر بیاورید که همسرتان چقدر برایتان عزیز است .

منبع: تبيان

درد دل شوهرانه !!


 از نظر زنان ارتباطات برای رابطه برقرار کردن است اما برای مردان ارتباطات به هدف تبادل اطلاعات انجام می‌شود. همه آن پیچیدگی‌ها با دانستن چند موضوع ساده قابل حل است. کافی است حرف‌های شوهرتان را بشنوید. او با شما حرف‌هایی دارد.


همسر شما یک آدم فضایی از مریخ یا ونوس نیست که نتوانید او را بفهمید یا کشفش کنید. فقط کافی است حرف‌هایش را بشنوید و خواسته‌ها و انتظاراتش را بدانید. موضوع این است که شما در روابط روزمره و ساده خود با پیچیدگی‌هایی مواجه می‌شوید که شما را متعجب می‌کند. ماجرا از اینجا آب می‌خورد که زن‌ها و مردها برای برقراری ارتباط با یکدیگر، روش‌های مختلفی را برمی‌گزینند.

از نظر زنان ارتباطات برای رابطه برقرار کردن است اما برای مردان ارتباطات به هدف تبادل اطلاعات انجام می‌شود. همه آن پیچیدگی‌ها با دانستن چند موضوع ساده قابل حل است. کافی است حرف‌های شوهرتان را بشنوید. او با شما حرف‌هایی دارد.

 

یک تشکر خشک و خالی به جایی برنمی‌خورد

شاید با خودتان بگویید من که هر کاری از دستم برآید انجام می‌دهم و توجه زیادی از خودم نشان می‌دهم. باید بدانید که شوهرتان در این مورد مثل شما فکر نمی‌کند. وقتی او کارهای هر چند کوچکی مثل بیرون بردن آشغال‌ها و شستن ظرف‌های میوه را انجام می‌دهد، اگر یک تشکر کوچک از شما بشنود، خیلی شادمانه‌تر و باانگیزه بیشتری آن کار را می‌کند.

 او هم مثل شما نیاز به تحسین و تمجید دارد.هر از گاهی یک تشکر خشک و خالی خیلی چیزها را عوض می‌کند و احساس تحسین شما را به او منتقل می‌کند.

به جای شانه‌هایی برای اشک ریختن، پیشنهادهای خوبی برایت دارم

وقتی از سر کار به خانه برمی‌گردید و شروع به حرف زدن در مورد رئیس پرتوقعتان می‌کنید از نظر او شما در واقع دارید مشورت و راهنمایی می‌گیرید، نه اینکه فقط به دنبال یک گوش شنوا می‌گردید. به خاطر همین است که او شروع می‌کند به راه‌حل پیشنهاد دادن.

احتمالا این کار او برای شما نشانه خوبی نباشد و اجازه ندهید حرفش را بزند و حتی از او انتقاد کنید که مگر من خودم نمی‌توانم مشکلم را حل کنم.در حالی که این کار نشانه اهمیت دادن او به شماست. او می‌خواهد کمکی کرده باشد، چون برایش مهم هستید.

از زمان زندگی انسان در غار، بعضی رفتارهای زنان برای مردان گیج‌کننده بوده است. آنها تعجب می‌کنند که چرا شما به جای اینکه بگویید من از فلان کار تو ناراحتم، دندان‌هایتان را به هم قفل می‌کنید و می‌گویید من خوبم.

اگر می‌خواهی کاری در یک زمان خاص انجام شود، به من بگو

حتما برایتان پیش آمده که کار ساده‌ای را از همسرتان خواسته‌اید اما در زمان خود انجام نشده است.

وقتی به او می‌گویید مثلا لامپ را عوض کن یا در کابینت را تعمیر کن، از نظر او این کار محدودیت زمانی خاصی ندارد و هر وقت بتواند آن را انجام می‌دهد. اما اگر بگویید فلان کار را تا قبل از دوشنبه که مهمان داریم انجام بده حتما با کمال میل وقت می‌گذارد.

 

مستقیما به من بگو چه چیزی آزارت می‌دهد

از زمان زندگی انسان در غار، بعضی رفتارهای زنان برای مردان گیج‌کننده بوده است. آنها تعجب می‌کنند که چرا شما به جای اینکه بگویید من از فلان کار تو ناراحتم، دندان‌هایتان را به هم قفل می‌کنید و می‌گویید من خوبم. موضوع این است که آنها به مدد آه کشیدن‌ها و محکم قدم زدن‌های شما متوجه می‌شوند که یک جای کار می‌لنگد اما نمی‌دانند موضوع چیست.

 البته شما به نوعی دارید ارتباط برقرار می‌کنید و حرفی را منتقل می‌کنید ولی به یک شیوه ناسالم و غیرصحیح. کلید حل مشکل این است که مستقیما بگویید من از اینکه تو آمدی خانه و رفتی سراغ کامپیوتر ناراحتم. این حرف خیلی بهتر از یک عصبانیت منفعلانه است.

 

لطفا از من نپرس که در این لباس چطوری به نظر می‌رسی

اول از همه اینکه هیچ جواب مشخصی برای این سوال وجود ندارد که این دامن، من را چاق نشان می‌دهد یا نه؟ در بیشتر مواقع شما در حالی این نوع سوالات را می‌پرسید که خودتان به نتیجه رسیده‌اید و تصمیمتان را گرفته‌اید. او می‌داند که تنها گزینه‌اش تایید شماست، نه نظر شخصی خود او.

گاهی خانم‌ها فکر می‌کنند همسرشان زیاده از حد به روابط زناشویی اهمیت می‌دهد؛ در حالی که تمایل مردان به روابط زناشویی با همسرشان نشانه تمایل آنها به ایجاد صمیمیت است

ای کاش فکر نمی‌کردی با هم بودن همیشه یعنی حرف زدن

هر دوی شما به خانه برگشته‌اید، بچه‌ها را خوابانده‌اید و نشسته‌اید پای تلویزیون. آیا این به نظر شما یعنی با هم بودن. واقعیت این است که برای همسرتان بله، این یعنی با هم بودن. حتی اگر هیچ حرفی بین شما رد و بدل نشود این سکوت و تنها حضور شما برای او یعنی نزدیکی. از نظر او برای ارتباط برقرار کردن با شما نیاز نیست حتما حرف بزند. بنابراین هر از گاهی دستانش را در دست بگیرید و بفشارید. البته اگر دلتان می‌خواهد حرف بزنید این کار را بکنید اما این سکوت را با هیچ، یکی نکنید.

رابطه زناشویی یعنی صمیمیت

گاهی خانم‌ها فکر می‌کنند همسرشان زیاده از حد به روابط زناشویی اهمیت می‌دهد؛ در حالی که تمایل مردان به روابط زناشویی با همسرشان نشانه تمایل آنها به ایجاد صمیمیت است. وقتی شما همسرتان را پس می‌زنید او نگران عملکرد خود می‌شود و فکر می‌کند حتما مشکلی در کار است. بهتر است درباره این موضوع با هم حرف بزنید و به توافق دو نفره‌ای برسید که هر دوی شما را راضی کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

نقل از: تبیان

ازدواج تان را تضمین می کنیم


تدوام زندگی مشترک و احساس خوشبختی به عوامل متعددی بستگی تام دارد که شناخت آن عوامل و کاربست تدابیرعملی مختص آنان،  می تواند تضمین کننده سعادت ازدواج باشد. در این یادداشت سعی نموده ایم  در قالب پیام های هشدار دهنده و آموزنده تلنگری لطیف بر پیکره مدیریت زندگیتان وارد نمائیم تا اگر قصور و کوتاهی سهوی را در آن بخش زندگی مشترکتان احساس می کنید برطرف کنید.
پیام های نیک بختی

شاید شما هم شنیده باشید که می گویند قبل از ازدواج چشم و گوش ها باید در جهت انتخاب همسر باز باز باشد و بعد از ازدواج و در زندگی مشترک همان چشم و گوش ها بسته. ما نیز به شما همین توصیه عاقلانه را می کنیم و می گوئیم در زندگی مشترک در برابر رفتارها و صحبت های ناخوشایند همسرتان باید چشم را بست و گوش ها را ناشنوا. ممکن است برخی از رفتارها، اندیشه ها و صحبت های همسر به خاطر اختلاف فرهنگی،خانوادگی و حتی خصوصیات اخلاقی، مورد پسند واقع نشود، اینجاست که باید مدبرانه وارد عمل شد و برخی از مسائل جزئی و نه چندان مهم را نادیده و نشنیده گرفت همان طور که می دانید گاهی پیگیری هر چیز کوچک و کم اهمیتی می تواند زمینه ای برای مشاجرات پی درپی و حتی کودکانه باشد که لاجرم زندگی را به کام طرفین زهرتر از زهر مار خواهد نمود. باید یادآور شوم رعایت همین اصل مهم و حیاتی اما به ظاهر ساده، می تواند مولفه ای قطعی و حتی لازمه تکامل موفقیت آمیز ازدواج شما باشد ، پس آن را جدی بگیرید.

 

اگر مشکلی جدی زندگی تان را تهدید نمود و یا اگر رفتاری از همسرتان باعث تکدر خاطر و مشوش شدن ذهنتان شد، بهتر است در یک زمان مقتضی و در شرایطی  مناسب و بدون هیچ سوءگیری راجع به آن به گفتگو بنشینید و با نگاهی کمتر متعصبانه و خودرای مابانه به مشکل فی مابین تان توجه نمائید.

 

در ادامه به چند نکته مهم در این باب دست می یازیم و رعایت آنها را در هدفمند شدن و مثمر ثمر بخش بودن این نوع گفتگوهای مشکل گشا مهم و مبرهن می پنداریم:

* گفتگوی منطقی کارسازتر است، با ادله و شواهد موجه و عاقلانه به ابراز عقاید و خواسته های خود بپردازید و از آنها دفاع نمائید.

* گذشت داشته باشید و پس از حل مسئله بهتر است آن را فراموش کنید و  اجازه ورود مجدد  آن مشکل را به  زندگی مشترکتان ندهید که قطعا این بار اثرش سهمگین تر و ضربه اش مهلک تر خواهد بود.

 

* منصف باشید و مسئولیت پذیر. سعی نکنید یک جانبه و در جهت تخطئه و مقصر قلمداد نمودن طرف مقابل جلسه گفتگو را اداره نمائید تا در آخر کار شما خشنود باشید و همسرتان متهم و ناخشنود. به طور قطع  در هر مسئله به وجود آمده، زوجین مشترکتا دخیلند با این تفاوت که اشتباه یکی پررنگتر از دیگری است، لذا، توصیه می شود ،اشتباهات خود را بپذیرید و در رفع آنها نهایت تلاشتان را داشته باشید و در صورتی که حق با همسرتان است اصرار بر گفته های خود نکنید.

زندگی مشترکتان را در معرض تلاطم و طوفانهای اندیشه ها و رفتارهای ناپسند و غیر منطقی دیگران قرار ندهید. اجازه ندهید حرف های دیگران در زندگی شما و همسرتان خدشه  و خللی ایجاد نمایید

* دیدگاهی مثبت به زندگی مشترک داشته باشید و از همین دریچه  نیز به مسائل زندگی نگاه کنید،چرا که بدان طریق شما خواهید توانست بر وجود ناگزیر برخی از مصائب فائق آئید و با تحمل و بردباری بیشتری به رویایی و مقابله مشکلات زندگی بروید.  بی شک همین دید مثبت باعث خواهد شد که زندگی بر شما راحت و لذت بخش گردد.

* در فکر مشکلات و ناراحتی های گذشته نباشید،آنها سپری شده اند، از امروزتان بهره بگیرید.

* صداقت رکن اصلی و شاهرگ حیاتی و حیات بخش  زندگی مشترک است ، با دروغ های هر چند مصلحت آمیزتان تیشه به آن نزنید و نابودش نکنید.

* اولین و اساسی ترین رکن پیوند دهنده زندگی تان که پیوند عاطفی است را محترم بشمارید و شش دانگ حواستان را بدان معطوف نمائید و مراقب آن چینی شکستنی باشید تا ترک بر ندارد.

* در روابط زناشویی تان همواره جنبه معنوی آن را در خاطرتان زنده نگه دارید.

پیام های نیک بختی

*

همسران باید رضایت همسرشان را در صدر اولویت هایشان قرار دهند و برای دستیابی به آن، نهایت سعی شان را داشته باشند، چرا که رسیدن به حالت رضایت دو جانبه خوشبختی است و این  همانی است  که همگان در پی آنند. 

* توجه ویژه ای به اندیشه ها و خواسته های همسرتان داشته باشید و فقط خواسته ها ی خود را مطرح نکنید .

* با یکدیگر مدارا کنید. مدارا و تحمل خواسته های یکدیگر، ضرورتی مهم برای ادامه زندگی و گرم نگاهداشتن کانون خانواده به شمار می آید که بایستی زوجین فهیم و آگاه توجهی ویژه بدان مبذول دارند.  حضرت علی(ع) می فرمایند: در هر حال با همسرت مدارا کن و با او به نیکی معاشرت کن، تا زندگی با صفا و سرشار از محبت داشته باشی. (1)

* مهربان باشید مهربان:  اخلاق خوب و برخورد مهربان همراه با گذشت و نادیده گرفتن برخی از ناخوشایندیهای جزیی،  زندگی را برای هر دو طرف لذت بخش می سازد . امام صادق (ع) می فرمایند: کسی که به همسرش نیکی کند، خداوند بر عمرش می افزاید. (2)

* همسرتان را همان گونه که است بپذیرید و دوست داشته باشید با تمام ویژگی های مثبت و منفی اش به او علاقمند باشید.

* ویژگی ها مثبت  و محسنات اخلاقی همسرتان را در نظر داشته باشید و همیشه او را  به خاطر دارا بودن آن خصایل تحسین کنید.

* سعی کنید همسرتان از ضعف های شخصیتی شما آگاهی نیابد چرا که دشمن درجه یک آرامش روحی، شناخت ضعف دیگران است.

*زندگی مشترکتان را در معرض تلاطم و طوفانهای اندیشه ها و رفتارهای ناپسند و غیر منطقی دیگران قرار ندهید. اجازه ندهید حرف های دیگران در زندگی شما و همسرتان خدشه  و خللی  ایجاد نمایید، ضمن رعایت ادب و احترام اطرافیان، بالخص بزرگترها، در زندگی خصوصی تان فقط  آسایش و خوشبختی خود  و خانواده تان را در نظر بگیرید.

* قانع باشید و قناعت را سر لوحه زندگی تان قرار دهید. مطمئن باشید قناعت، ثروتی پنهان در زندگی شماست و فرد قانع بی نیاز است.

* زندگی  و اسباب آرامش را با کمک و همدلی یکدیگر در همه جوانب و ابعاد بسازید که این ساخت تدریجی و مدون زیباتر و خاطره انگیزتر خواهد بود .

در همه شرایط چه مساعد و چه نا مساعد ،احترام ، حرمت و قداست  شریک زندگی تان را حفظ نمائید و او در نزد دیگران و دیدگاهشان به او کوچک نشمارید

*زندگی تان را با چشم و هم چشمی مدیریت نکنید و مدام در جستجوی اسباب کاذب خوشبختی دیگران نباشید؛ بهتر است بجای چشم و هم چشمی منفی خانمان سوز، راز خوشبختی واقعی دیگران را جویا شوید ومطلع گردید، که این جا تنها نقطه ای است که حق دارید  چشم و هم چشمی که در جهت مثبت و بهروزی شماست، داشته باشید. 

* دور بدگمانی و شک و تردید خط قرمز بکشید . اجازه ندهید سوءظن ریشه های ستبرش را بر زندگی شما بدواند؛ با این آفت زندگی تان مقابله کنید . خداوند متعال درقرآن می فرماید:

اى كسانیكه ایمان آورده‏اید از بسیارى از گمانهاى بداجتناب كنید زیرا بعضی گمانها گناه است (3) .

امیر المومنین می فرمایند: از غیرت ورزی بی جا اجتناب کن؛ زیرا این بدگمانی،زنان سالم و با عفت را به نادرستی و تردید می اندازد. (3)

* بدترین بیماریها ،مرض مقایسه است . هرگز همسرتان را با همسر دوستان و آشنایان مقایسه نکنید ؛ بدانید همسر شما شخصیتی منحصر به فرد دارد و او هم دارای خصایص ویژه  و مثبتی است که همسر  دوستان و آشنایان شما آن خصایص پسندیده را دارا نمی باشند،پس بهتر است از زندگی خود لذت ببرید بدون این که آن را با زندگی دیگران مقایسه کنید.

پیام های نیک بختی

*

هرگز از اختلافات و مشاجرات خانوادگی خود با دوستان و آشنایان خود صحبت نکنید.

* در همه شرایط چه مساعد و چه نا مساعد ،احترام ، حرمت و قداست  شریک زندگی تان را حفظ نمائید و او در نزد دیگران و دیدگاهشان به او کوچک نشمارید.

* ازدواج و زندگی مشترک، همانند دیگر موقعیت های زندگی از قاعده فراز و نشیب مستثنی نمی باشد و از تحمل مصائب آن مفری نیست،بهتر است با مشکلات آن دست و پنجه نرم کنید تا همای سعادت ازدواج پایدار بماند.

* خویشاوندان همسرتان را گرامی بدارید و رابطه دوستانه با آنها داشته باشید و هرگز از آنها پیش همسرتان بدگویی نکنید، شایسته است عیوب آنها را همچون عیوب اقوام خویش نادیده گرفته و پنهان نمائید.

* قصور اخلاقی ، رفتاری و منشی و گفتاری خانواده همسرتان را به پای او ننویسید او در این باب هیچ مقصر نیست شاید هم خود او نیز از آن کوتاهی ها به ستوه آمده اما لاجرم مجبور به تحمل است.

* برخی از  مسائل رفتاری،بهداشتی،اجتماعی و... می تواند موجبات رنجش زوجین شود و زندگی را به کام آنها تلخ کند،در مواقع این چنینی، مشورت و نقش یک متخصص مجرب پررنگ می گردد که کاربست تدابیر تخصصی آنان به طور قطع مفید خواهد بود.


-------

نقل از: تبیان

حزن و اندوه بر مصائب غیبت و دعا برای ظهور

حزن و اندوه بر مصائب غیبت و دعا برای ظهور

سدیر صیرفی گوید: با برخی از اصحاب بر امام صادق (علیه السلام) وارد شدیم، او را نشسته بر خاک دیدیم، در حالی که عبایی خشن با آستین کوتاه پوشیده و با قلبی سوخته، همچون مادر فرزند از دست داده، می‌گریست، رنگ چهره اش تغییر کرده و اندوه از گونه های مبارکش پیدا بود و اشکهایش، لباسش را خیس کرده بود وناله می کرد:

«مولای من! غیبت تو، خواب را از چشمانم ربوده و زمین را بر من تنگ نموده و آسایش دلم را از من گرفته است!

مولای من! غیبت تو، بلا و مصیبت مرا به فاجعه های ابدی پیوند داده، و از دست دادن یاران، یکی پس از دیگری، اجتماع و شماره ما را از بین برده، هنوز سوزش اشکی که از چشمم می ریزد و ناله ای که از دلم بر می خیزد با یاد بلاها و سختی های ـ دوران غیبت تو ـ پایان نیافته که درد و رنج شدیدتر و دردناکتری در برابر دیدگانم شکل می گیرد

سدیر گوید: شگفت زده پرسیدیم این ماتم و گریه برای چیست؟!

امام صادق (علیه السلام) آهی عمیق و سوزناک کشید و فرمود:

ای وای! صبح امروز، در کتاب جفر نظر می کردم و درباره ولادت و غیبت طولانی و طول عمر قائم ما و بلاهای مؤمنین در آن زمان و ایجاد شک و تردید در اثر طول غیبت و ارتداد اکثریت مردم از دین و خروج آنان از تعهد به اسلام، تأمل و دقتی داشتم، در اثر آن، رقّت مرا فرا گرفت و حزن و اندوه بر من چیره شد.» (1)

وقتی حال امام صادق (علیه السلام) ـ که حدود یکصد سال قبل از آغاز دوره غیبت می زیسته است ـ چنین باشد، باید دید حال سرگشتگان دوران غیبت و دورماندگان از چشمه زلال ولایت چگونه باید باشد، بیهوده نیست که در هر مناسبتی شادی آفرین یا غمبار، سفارش به قرائت دعای ندبه شده ایم که حدیث اشک و سوز دل منتظران حضرت مهدی (علیه السلام) است.

ای وای! صبح امروز، در کتاب جفر نظر می کردم و درباره ولادت و غیبت طولانی و طول عمر قائم ما و بلاهای مؤمنین در آن زمان و ایجاد شک و تردید در اثر طول غیبت و ارتداد اکثریت مردم از دین و خروج آنان از تعهد به اسلام، تأمل و دقتی داشتم، در اثر آن، رقّت مرا فرا گرفت و حزن و اندوه بر من چیره شد

و بی مورد نیست که این چنین بر دعای برای فرج در زمان غیبت، تأکید شده است.

امام زمان (علیه السلام) می فرماید: «اکثر و الدعاء بتعجیل الفرج»(2)؛ «برای نزدیک شدن ظهور و فرج، بسیار دعا کنید

منبع: تبیان

فقط این گناهان را انجام ندهید!!

شفاعت


در نوشتار های پیشین شفاعت، اقسام آن و شافعان روز قیامت معرفی شد. همچنین تفاوت شفاعت را با شرک و بت پرستی و تلقی صحیح از شفاعت را شناختیم. در این مجال برآن هستیم تا گناهانی  که مانع از تأثیر شفاعت شافعان می گردد را بررسی کنیم.


از آنجا که شفاعت همان نظام و قانونی است که براساس آن مغفرت الهی شامل حال انسان ها می شود. باید گفت که هر جایی که راه مغفرت بسته باشد، راه شفاعت نیز بسته است. آنچه از آیات قرآن استفاده می شود این است که باب مغفرت در جایی بسته است که ایمان نباشد و کفر و شرک و نفاق حکم فرما باشد. استاد مطهری دراین زمینه می گوید: "از نظر متون دینی، این اندازه مسلم است که کفر به خدا و شرک، مانع مغفرت است. قرآن کریم می فرماید: ان الله لایغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء" (1) در حقیقت خداوند شرک را نمی آمرزد و آنچه پایین تر از آن است، برای هر کسی که بخواهد می بخشد. اگر ایمان از دست برود، رابطه انسان با مغفرت یک باره بریده می شود و دیگر بهره برداری از این لطف عظیم امکان نخواهد داشت. زمانی که بر دل آدمی مُهر کفر زده می شود، مانند ظرف در بسته ای می گردد که اگر در همه ی اقیانوس های جهان فرو برده شود، قطره ای آب به درون آن نخواهد رفت. وجود چنین فردی همچون شوره زاری است که آب رحمت حق در آن به جای گل، بوته های خار پدید می آورد. اگر در شوره زار، گل نمی روید، به باران مربوط نیست، بلکه نقص از خود زمین است. (2)

در مورد منافقین نیز خداوند خطاب به پیامبرش که شفیع شفیعان است می فرماید: استغفر لهم اولا تستغفرلهم إن تستغفر لهم سبعین مرّة فلن یغفر الله لهم" (3) ؛‌می خواهی برایشان استغفار کن، می خواهی نکن اما حتی اگر هفتاد مرتبه هم برایشان طلب مغفرت کنی، خداوند آن ها را هرگز نخواهد بخشید.

یعنی حتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) هفتاد مرتبه هم برایشان شفاعت کند، از او نمی پذیرند.

اگر ایمان از دست برود، رابطه انسان با مغفرت یک باره بریده می شود و دیگر بهره برداری از این لطف عظیم امکان نخواهد داشت. زمانی که بردل آدمی مهر کفر زده می شود، مانند ظرف در بسته ای می گردد که اگر در همه ی اقیانوس های جهان فرو برده شود، قطره ای آب به درون آن نخواهد رفت

همانطور که می دانیم مقصود از ایمان، تسلیم شدن در برابر حقیقتی است که بر فرد عرضه می شود و اگر حقیقت دین بر کسی عرضه نشد او را نمی توان کافر – به معنای خارج از شمول مغفرت و شفاعت – دانست. چنین افرادی اصطلاحاً مستضعف نامیده می شوند و مشمول رحمت و مغفرت الهی قرار خواهند گرفت.

از سوی دیگر انسان تا وقتی در دنیاست، می تواند کاری کند که حتی اثر این موانع قطعی شفاعت را برطرف سازد و این طریق توبه میسر می شود. به تعبیر علامه طباطبایی، توبه از گناه، خود، از شفیعان است چون باعث آمرزش گناهان می شود. چنان که فرمود:  "قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمت الله إن الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم. و أینبوا الی ربکم" (4) بگو: ای بندگان من که برخویشتن زیاده روی روا داشته اید از رحمت خدا نومید نشوید. در حقیقت خدا همه ی گناهان را می آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است و به سوی پروردگارتان باز گردید....

عمومیت این آیه حتی شامل شرک هم می شود. البته این، تنها شفیعی است که تا انسان در دنیاست، شفاعتش کار ساز است و اگر انسان در دنیا به این شفیع متوسل نشود، در هنگام مرگ و پس از آن، دیگر نمی تواند بدان متوسل شود:"و لیست التوبه للذین یعملون السیئات حتی إذا احضر احدهم الموت قال إنی تبت الان و لا الذین یموتون و هم کفار، اولئک اعتدنا لهم عذاباً ألیما" (5)  و توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: اکنون توبه کردم، پذیرفته نیست و نیز توبه کسانی که در حال کفر می میرند، پذیرفته نخواهد بود. آنان اند که برایشان عذابی دردناک آماده کرده ایم.

گذشته از کفر و شرک و نفاق، برخی از اعمال نیز چنان اند که مانع تأثیر شفاعت می شوند که مهم ترین آنها، خضوع نداشتن در برابر خدا، خصوصاً ترک نماز، بی اعتنائی به نیازهای حاجتمندان به ویژه نیازهای اقتصادی آنها، و فرو رفتن در لهو و لعب های زندگی و بی اعتقادی به روز قیامت است.

گذشته از کفر و شرک و نفاق، برخی از اعمال نیز چنان اند که مانع تأثیر شفاعت می شوند که مهم ترین آن ها، خضوع نداشتن در برابر خدا، خصوصاً ترک نماز، بی اعتنائی به نیازهای حاجتمندان به ویژه نیازهای اقتصادی آنها، و فرو رفتن در لهو و لعب های زندگی و بی اعتقادی به روز قیامت است

در سوره مدثر چنین آمده که اصحاب یمین، علت جهنمی شدن دوزخیان را آنها می پرسند: " قالوا لم نک من المصلین و لم نک نطعم المسکین و کنا نخوض مع الخائضین و کنا نکذب بیوم الدین حتی اتانا الیقین فما تنفعهم شفاعة الشافعین" (6) گویند از نمازگزاران نبودیم و بینوایان را غذا نمی دادیم و با هرزه گران به هرزه گری و لهو و لعب مشغول بودیم و روز جزا را دروغ می شمردیم تا یقین (مرگ) به ما رسید پس شفاعت شفاعتگران آن ها را سودی نبخشید به تعبیر علامه طباطبایی در این آیات چند عمل برای دوزخیان ذکر و نتیجه گرفته شده است که به سبب این اعمال، شفاعت شافعان به درد آنها نمی خورد براساس این آیات اصحاب یمین دارای این صفات نبودند که شفاعت شامل حالشان شده است. با توجه به این که این آیات در اوایل بعثت و درمکه که هنوز نماز و زکات اصطلاحی واجب نشده بود، نازل شده معلوم می شود که مراد از"الصلوة" اعم از نماز و هر گونه توجه به خدا همراه با خضوع بندگی است و مراد از "اطعام مسکین" نیز مطلق انفاق برمحتاجان برای رضایت خداست و مقصود از "خوض مع الخائضین" فرو رفتن در لهو و لعب های زندگی و زخارف فریبنده دنیاست که آدمی را از روی آوردن به آخرت باز می دارد، و ممکن است منظور از آن، وارد شدن در طعن و خرده گیری برآیات خدا باشد، و "تکذیب یوم الدین" نیز که واضح است همان انکار و بی اعتنایی به روز قیامت می باشد. (7)

 

خلاصه سخن ....

کفر شرک، نفاق و برخی اعمال ناصالح همچون خضوع نداشتن در برابر خدا، خصوصاً ترک نماز، بی اعتنایی به نیازهای حاجتمندان به ویژه نیازهای اقتصادی آنها و فرو رفتن در لهو و لعب های زندگی و بی اعتقادی به روز قیامت از موانع تأثیر شفاعت در قیامت هستند.

دو رکعت نماز ، چاره ساز مشکلات


نماز، برای رفع حوائج و گرفتاری‌های دنیا و آخرت، نمازگزار را یاری می‌رساند. در روایات داریم که اگر انسان هنگام گرفتاری شدید، دو رکعت نماز بخواند و بعد از نماز حاجتش را از خداوند بخواهد، پروردگار عالم حاجتش را به او عنایت می‌فرماید .


نماز

مروری بر بحث موانع سقوط انسان

در جلسات گذشته بیان شد که اگر انسان مواظب خود نباشد، خیلی زود سقوط می‌کند و از این جهت لازم است برای جلوگیری از سقوط خود فکری بکند. از خداوند متعال بخواهد که سقوط نکند و عاقبت به خیر شود. این جمله «اللّهم اجعل عاقبة أمرنا خیراً»، دعای مهم و جمله شیرینی است و از همه شما تقاضا دارم که این دعای مهم را به فارسی یا به عربی برای خودتان و بچه‌هایتان و وابسته‌های به خودتان، بلکه برای رفقایتان و برای همه و همه بخوانید.

 

ابعاد و معانی حسن عاقبت

این دعا سه معنا دارد، به عبارت دیگر، حسن عاقبت از سه بعد کلّی قابل بررسی است:

رهایی از ذلّت بعد از عزّت: معنای اوّل این است که خدایا! من ذلیل نشوم، خدایا بعد از آنکه عزیز هستم، دچار ذلّت نشوم. گاهی انسان از نظر جسمی ذلیل می‌شود و چندین سال در بستر بیماری می‌ماند و همه از دست او خسته می‌شوند. در چنین شرایطی مرگ برای او شربت است. گاهی نیز آدمی از نظر مالی ورشکسته می‌شود و آبروی خود را از دست می‌دهد و در این دعا باید از خداوند بخواهیم هر دو ذلّت را از ما دور کند. 

جلوگیری از سقوط و انحراف: یک معنای دیگر که مراد بحث ماست، این است که خدایا! یک دفعه جرقّه سقوط و انحراف برای من جلو نیاید. بعضی اوقات دیده‌ایم که برخی افراد با مسجد و روحانیت و با ارزش‌های معنوی سر و کار دارند، امّا ناگهان سقوط می‌کنند. گاهی اتفاق می‌افتد که دیگر نماز هم نمی‌خوانند. معلوم است که این سقوط، از ذلّت بعد از عزّت، بدتر و خطرناک‌تر است.

سرافرازی هنگام مرگ: معنای سوم که مهم‌تر از معنای اول و دوم است، این ‌که خدایا! دم مرگ و هنگامی که امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌ علیه» را می‌بینم، در مقابل آن حضرت سرفراز باشم و بتوانم نظر لطف ایشان را جلب نمایم.   

اگر می‌بینیم که خیلی گرفتاریم، برای این‌ است که به نماز اهمیت نمی‌دهیم. یعنی اوّل وقت که همه چیز باید فدای نماز شود، مساجد خلوت است و خلوت بودن مساجد در وقت نماز، خود گرفتاری و بلای بزرگی است

نماز، راهنمای سعادت انسان

بنابر تصریح قرآن کریم، سعادت و رستگاری، محتاج صبر و استقامت است و صبر و استقامت، متوقف در نماز می‌باشد. «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ»[1] ؛ در واقع، نماز، انسان را به راه رستگاری هدایت می‌کند و مانع اثر گذاری جرقّه‌های انحرافی روی دل او می‌شود. نماز زنده است، نماز شعور دارد، نماز عقل رسا دارد و نماز می‌تواند به آدمی کمک کند و در جایی که یارای حرکت ندارد و مسیر حرکت را نمی‌شناسد، پیشرو حرکت وی شود و راه را به او نشان دهد تا به مقصد اعلی برسد.

افزون بر این، نماز، برای رفع حوائج و گرفتاری‌های دنیا و آخرت، نمازگزار را یاری می‌رساند. در روایات داریم که اگر انسان هنگام گرفتاری شدید، دو رکعت نماز بخواند و بعد از نماز حاجتش را از خداوند بخواهد، پروردگار عالم حاجتش را به او عنایت می‌فرماید.[2] بنابراین اگر می‌بینیم که خیلی گرفتاریم، برای این‌ است که به نماز اهمیت نمی‌دهیم. یعنی اوّل وقت که همه چیز باید فدای نماز شود، مساجد خلوت است و خلوت بودن مساجد در وقت نماز، خود گرفتاری و بلای بزرگی است. اهمیت حقیقی به نماز، دنیا و آخرت آدمی را اصلاح خواهد کرد. نماز می‌تواند معیشت بد را مبدّل به معیشت خوش و زندگی تلخ را مبدّل به زندگی شیرین کند. در روایات می‌خوانیم اگر کسی نماز خوب بخواند و اگر نماز او مقبول باشد، یک دعای مستجاب دارد.[3]

 

نماز

عواقب سبک شمردن و اعراض از نماز

قرآن کریم می‌فرماید: وای به کسی که مسلمان حسابی نیست و در وقت نماز غافل از نماز است. وای به کسی که در وقت نماز به دنبال غذا خوردن یا کسب و کار یا مشغول گذراندن امور دنیوی  است.

«فَوَیلٌ لِّلْمُصَلِّینَ، الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ»[4]

قرآن کریم، در آیه دیگری می‌فرماید که چنین کسی به یک زندگی ناخوش در دنیا و آخرت مبتلا خواهد شد.

«و َمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنكًا وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَى»[5]

کسی که از نماز اعراض می‌کند، نه آنکه نماز نمی‌خواند، بلکه کسی که بد نماز می‌خواند، یا اوّل وقت نمی‌خواند، به نماز اهمیت لازم را نمی‌دهد و در مسجد و با جماعت نمی‌خواند، دچار  یک زندگی ناخوش و توأم با گرفتاری‌ها و  نگرانی‌های پی‌در‌پی می‌شود که حاصل آن دلهره، اضطراب خاطر و پریشانی دائمی است. اما مهم‌تر از آن، اینکه در قیامت کور وارد صف محشر می‌شود و بی‌کس و بی‌پناه است. در آن هنگام، با خداوند نجوا می‌کند که خدایا! من که چشم داشتم پس چرا اکنون کور هستم؟ خطاب می‌شود برای اینکه در دنیا نماز نمی‌خواندی، نماز خوب نمی‌خواندی و اهمیت به نماز نمی‌دادی و به عبارت دیگر ما را فراموش کردی، و اکنون نیز ما تو را فراموش کردیم و  تو به این حالت رسیدی.

«قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی‏ أَعْمى‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصیراً، قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ كَذلِكَ الْیوْمَ تُنْسى‏»[6]

در روایات می‌خوانیم: نماز، در اولین منزل دم مرگ، مونس و راهنمای انسان می‌شود و در عوالم قبر، برزخ و قیامت به یاری او می‌شتابد و او را به بهشت رهنمون می‌شود.[7] از این‌رو به همگان توصیه می‌شود که اگر می‌خواهید در دنیا و آخرت کمک کار و راهنما داشته باشید، نماز بخوانید و با نماز، انس بگیرید تا رستگار شوید.

 

اجتناب از گناه، شرط قبولی نماز

«إِنَّمَا یتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»[8] ؛

در واقع کارآیی نماز، در گرو قبولی آن و قبولی نماز نیز محتاج حضور قلب است و حضور قلب در نماز، با اجتناب جدی از گناهان و رعایت تقوا پدید می‌آید. انسان متوجّه می‌تواند دو رکعت نماز بخواند و بعد از نماز، شاهد رفع گرفتاری‌های دنیوی و اخروی خود باشد .

کسی که از نماز اعراض می‌کند، نه آنکه نماز نمی‌خواند، بلکه کسی که بد نماز می‌خواند، یا اوّل وقت نمی‌خواند، به نماز اهمیت لازم را نمی‌دهد و در مسجد و با جماعت نمی‌خواند، دچار یک زندگی ناخوش و توأم با گرفتاری‌ها و نگرانی‌های پی‌در‌پی می‌شود که حاصل آن دلهره، اضطراب خاطر و پریشانی دائمی است

تارک نماز، کافر عملی

کافر، به سه قسم منقسم می‌شود.

اوّل: کافر اعتقادی؛ مثل کسی که اصلاً خداوند و معاد و سایر اصول دین را قبول ندارد.

دوّم: کافر لفظی؛ یعنی خداوند را قبول دارد اما اقرار نمی‌کند.

سوّم: کافر عملی؛ یعنی اینکه خداوند را قبول دارد و خدا خدا هم می‌کند، اما از نظر عمل کوتاهی می‌کند؛ یعنی گناه‌کار است یا عبادات را به جا نمی‌آورد.

مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی، روایت صحیح السّندی نقل می‌کند که در آن از تارک نماز، به عنوان کافر یاد شده است: شخصی خدمت امام صادق«سلام‌الله‌علیه» آمد و گفت: یابن رسول الله! گناهان کبیره را بشمارید. آن حضرت فرمودند: گناهان کبیره که اکبر همه گناهان است، هفت گناه است: اوّل: کُفر؛ دوّم: قتل نفس و آدم کشی؛ سوّم: عاق پدر و مادر؛ چهارم: رباخوری؛ پنجم: خوردن مال بچه یتیم؛ ششم: فرار از جنگ؛ ‌هفتم: تَعَرّب بعدالهجرة، یعنی جایی برود که نتواند دینش را حفظ کند.

زراره که از شاگردان امام صادق و از بزرگان است، تعجب کرد و گفت: یابن رسول الله! گناه نماز نخواندن بالاتر است یا خوردن مال بچه یتیم؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که نماز نخواند، گناهش بالاتر از این است که مال بچه یتیم را بخورد. گفت: یابن رسول الله! چرا در این هفت مورد، ترک نماز را نشمردید؟ فرمودند: اوّل چیزی که شمردم چه بود؟ گفت: کفر، فرمودند: کسی که نماز نخواند کافر است.[9]

این کفر، کفر اعتقادی و لفظی نیست؛ بلکه کفر عملی است. لذا در روایات فراوانی آمده است که:

«مَنْ تَرَكَ الصَّلاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ كَفَرَ»[10]

معنایش این است که چنین کسی در قیامت، نمی‌تواند در صف مسلمانان باشد. آدم بی نماز نمی‌تواند زیر لوای حمد برود، هر چند شیعه باشد، بلکه باید در صف یهودیان و در نصرانیان و در زمره غیر شیعه باشد. جایگاه شیعه واقعی مشخص است و زیر لوای حمد و در محضر مولا امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» است، ولی کسی که نماز نخواند یا نماز خوب نخواند و به نماز اهمیت ندهد، نمی‌تواند زیر لوای حمد باشد و خدا نکند که انسان در قیامت بیچاره باشد و فریادرسی مثل امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» نداشته باشد.

 

پی‌نوشت‌ها :

1. بقره / 45

2. مصباج المتهجّد، ص 302

3. الامالی المفید، ص 118: «مَنْ أَدَّى فَرِیضَةً فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَة»

4. ماعون / 5-4

5. طه / 124

6. طه / 126 – 125

7. الخصال، ج ‏2، ص 522

8. مائده / 24

10. الکافی، ج 2، ص 278

11. عوالی‏اللئالی، ج 2، ص 224


منبع :پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مظاهری

لطایف قرآنی

قرآن

خاطی مست یا قاری بلخ؟

آورده‌اند: در بلخ، محتسب مستی را به سرای امیر حاضر کردند تا بروی حدّ شرعی بزنند. امیر به آن شخص خطاب کرد: چرا شراب نوشیدی و کسوت معصیت پوشیدی و عقل شریف را به مستی و بیهوشی گرفتار ساختی؟ آن مرد گفت: «سبحانک هذا بهتان عظیم». (سوره نور، آیه 16)

امیر گفت: من با تو سخن می‌گویم و از تو سؤال می‌کنم، تو قرآن می‌خوانی؟

مست جواب داد:که سزاوار است امیر، بهتر از این تفحّص حال رعایا نماید تا من که در عقل و فضل ممتازم بیهوش و لایعقل نخواند.

امیر گفت: تو را برای مناظره نیاورده‌اند، چرا پُر می‌گویی؟

مست گفت:اگر خاموش شوم تازیانه خورم، از این جهت حجّت آوردم تا رفع تهمت از خود نمایم.

امیر گفت: این قیل و قال را بگذار. از سوره‌های کوتاه قرآن چیزی حفظ داری؟

مست گفت: آری.

امیر گفت: سوره کافرون را بخوان تا معلوم شود که مستی یا هوشیاری؛ زیرا بعضی علما گفته‌اند که مست نتواند این سوره را به گونه مرتب و صحیح بخواند، اگر غلط خوانی حد شرعی بر تو زنم.

مست گفت: امیر سوره فاتحه بخواند تا من سوره کافرون بخوانم.

امیر شروع کرد و خواند:الحمدللّه رب العالمین

مست گفت: توقف نمای، در اول سوره دو غلط کردی.

گفت: هنوز من دو لفظ بیشتر نخوانده‌ام آن دو غلط کدام است؟

مست گفت: یکی بسم اللّه و دیگری اعوذ باللّه

امیر روی به محتسب آورد و گفت: من گمان کردم تو مست آورده‌ای، ندانستم که قاری بلخ آورده‌ای!

خلیفه خواب خویش را برای او نقل کرد، ابراهیم گفت: ای خلیفه! شما هیچ ناراحت نباشید چون که تعبیر این خواب، خیلی خوب و خوشحال کننده است، و خداوند متعال، فرزند دختری به شما عنایت خواهد کرد. خلیفه گفت : از کجا می گوئی؟ ابراهیم پاسخ داد: از کلام نورانی قرآن؛ زیرا خداوند می‌فرماید: (وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاُْنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظیمٌ) "هرگاه به یکی از آنان مژده دهند که دختری برایت متولد شده صورتش سیاه می‌شود و به شدت خشمگین می‌گردد

خانه از پایه ویران است

دو نفر شکایت پیش قاضی بردند یکی از آن دو، قرآنی را بالای سر قاضی نصب کرد تا به هنگام قضاوت از آن بترسد و به نفع او قضاوت کند. دیگری مقداری پول زیر تشک قاضی گذاشت تا به نفع او حکم کند. دادگاه شروع شد. هنگامی که قاضی بر جای نشست متوجه پول‌های زیر تشک شد. بدین جهت خواست تا به نفع صاحب آن قضاوت نماید. دیگری که متوجه این جریان شده بود،خطاب به قاضی گفت: جناب قاضی! مقداری هم سر خود را بالا بگیرید و به قرآن بنگرید و بر اساس آن قضاوت کنید. قاضی گفت: دلم می‌خواهد نگاه کنم، امّا خانه از پایه ویران است.

 

تعبیر خواب

روزی مهدی عباسی، در خواب دید، صورتش سیاه شده است. همین که از خواب بیدار شد خیلی مضطرب و آشفته حال گردید. و تمام مُعبرّین را جمع کرد و خوابش را برای آن‌ها نقل نموده و از تعبیرش سؤال کرد. همگی از تعبیر آن عاجز شدند و گفتند: این خواب را فقط ابراهیم کرمانی استادِ معبّرین عصر، می‌تواند تعبیر کند. خلیفه او را برای تعبیر، دعوت کرد.

وقتی آن استاد فرزانه حاضر شد، خلیفه خواب خویش را برای او نقل کرد، ابراهیم گفت: ای خلیفه! شما هیچ ناراحت نباشید چون که تعبیر این خواب، خیلی خوب و خوشحال کننده است، و خداوند متعال، فرزند دختری به شما عنایت خواهد کرد. خلیفه گفت : از کجا می گوئی؟ ابراهیم پاسخ داد: از کلام نورانی قرآن؛ زیرا خداوند می‌فرماید: (وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاُْنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظیمٌ) "هرگاه به یکی از آنان مژده دهند که دختری برایت متولد شده صورتش سیاه می‌شود و به شدت خشمگین می‌گردد."(نحل/ 58)

مهدی عباسی، از این تعبیر بسیار خشنود شد و امر کرد تا ده هزار درهم به عنوان هدیه به او بدهند؛ و درست پس از گذشتن چند ماه، خداوند متعال، دختری به خلیفه کرامت فرمود؛ خلیفه بعد از تولد فرزندش، دوباره یک هزار درهم دیگر، به ابراهیم معبّر فرستاده و مقام او را گرامی داشت.(ثمرات الانوار، ص 223-224)

 

 

 

منبع:

مجله بشارت ، شماره 47

ارسال به
شبکه اجتماعی تبیان

شباهت‌های ضروری در ازدواج


خیلی ها معتقدند که باید برای انتخاب همسر، به شباهت ها دقت کنند و همسری را بر گزینند که تا حدودی شبیه خودشان باشد. اما عده ای دیگر معتقد به تفاوت ها هستند و می گویند تضادها و تفاوت ها، زندگی را خیلی هیچان انگیز تر و جالبتر می کنند.

شباهت‌های ضروری در ازدواج

شما طرفدار کدام رویه هستید؟ فکر می کنید چقدر تفاوت و چقدر تشابه زندگی شما را جذاب تر می کند؟

1) شباهت در خلق و خو: کلمه خلق و خو خیلی کلی است اما اگر دقیق تر بخواهید باید بگوییم شما هر دو باید یک تیپ شخصیتی داشته باشید. یا هر دو درون گرا باشید یا هردو برون گرا. زندگی یک آدم درون گرا با یک برون گرا واقعا سخت است. این خلق و خو موروثی است و با تمرین و تلاش تغییر نمی کند. شاید مهارت های فرد در برخی زمینه ها قدری بهتر شود اما دگرگون نمی شود.

تصور کنید شما بخواهید تعطیلات آخر هفته را به سفر بروید و همسرتان دوست داشته باشد مطالعه کند یا به تنهایی قدم بزند. یا به یک عروسی دعوت شوید و شما از یک ماه قبل برنامه ریزی کنید برای این که یک شب به یاد ماندنی داشته باشید اما درست روز عروسی، همسرتان بگوید که نیاز به آرامش دارد و بهتر است شما به تنهایی راهی مهمانی شوید. می بینید؟ سنگ روی سنگ بند نمی شود!

 

2) شباهت در علایق: شما به حد مشخصی از شباهت ها نیاز دارید تا بتوانید بدون هدر دادن انرژی در زندگی تان پیش بروید. تفاوت داشتن علایق شما، باعث می شود برای تصمیم گیری روی هر مورد جزئی، وقتی را برای توجیه یکدیگر صرف کنید، تمایلات طرف مقابل را بشنوید، دلایل خود را توضیح دهید و خیلی وقت ها بدون توجیه شدن، صرفا برای مراعات حال طرف مقابل حرف او را بپذیرید. هرچه زن و مرد در زمینه های بیشتری علایق مشترکی داشته باشند، زندگی برایشان شیرین تر می شود و انتخاب آسان تر.

 

3) شباهت در ارزش ها: این یکی از آن شباهت های بسیار ضروری است. تفاوت ارزشی و اعتقادی معمولا بهانه اختلاف های زیادی است که زندگی را از ریشه سست می کند. اگر برای شما شهرت پیدا کردن در شغلتان ارزش باشد و برای همسرتان مهاجرت و داشتن یک زندگی حداقلی در یک کشور دیگر، آب تان با هم در یک جوی نخواهد رفت. درباره ارزش ها مذهبی هم این قضیه بسیار مهم است. اگر شما اعتقاد به خدا را به معنی دینداری بدانید و همسرتان پایبند به واجبات و مستحبات باشد،  آن وقت است که با هم به مشکل برمی خورید. چون برای هر مساله کوچکی باید با هم وارد بحث شوید و عقاید طرف مقابل را زیر سوال ببرید.

 

4) هوش: فهمیدن سطح هوشی طرف مقابل در برخوردهای اول کار ساده ای نیست اما کم کم می توانید در مراوداتی که دارید، این را درک کنید. تفاوت هوش داشتن باعث می شود یک نفر در زندگی رئیس باشد و دیگری مرئوس. یکی آدم عاقل قصه باشد و دیگری فرد خطاکاری که همیشه گیج می زند. و در نهایت طرف باهوش قضیه احساس می کند همه بار زندگی روی دوش اوست و همسرش توانایی درک زندگی، اداره خود و زندگی و فهمیدن حرف های او را ندارد. توجه کنید که منظور از هوش، میزان تحصیلات نیست. هوش علاوه بر توانایی درک و استدلال و استنتاج، به حیطه هیجان فرد هم مربوط می شود. این که کسی نمی تواند خشم خود را کنترل کند، با کسی همدردی داشته باشد، محبتش را نشان دهد، بر استرس خود مسلط باشد و یا قبل از عمل، فکر کند، نشان دهنده کم هوشی او در حیطه هیجانات است.

 

حجاب ایرانی ـ اسلامی

 

 

عاشق پایدار!!!

همیشه منتظر بود او را ببیند.  مشتاقانه هر روز ، چند بار به در خانه اش می رفت ، با او حرف می زد و اشک می ریخت که هنوز هم لیاقت دیدارش را ندارد. اما نمی دانست که او، از پنجره نگاهش می کند. روزها و شب ها کارش همین بود. اما خسته نشد. سال ها گذشت.  روزی چند بار بر در خانه اش می رفت.. اشک می ریخت و از او تشکر می کرد که اجازه داده بر در خانه اش بیاید. او نیز از پنجره اشک هایش را می دید و به دوستانش نشان می داد. عشق این مرد  را به دوستانش نشان می داد و افتخار می کرد که چنین دوستی دارد . آن روز هم مانند روزهای قبل خود را آماده کرده بود. مانند روزهای قبل عطر زده بود. لباس زیبا پوشیده بود. و آمد دم در. زیرانداز نازکی را که با خود آورده بود تا لباس هایش کثیف نشود و اگر صاحبخانه اجازه ملاقات داد ، با روی تمیز او را ببیند، انداخت. و کار هر روزش را شروع کرد. این بار در باز شد. به تمامه... شوکه شده بود. از اشتیاق، پاهایش سست شده بود. نمی توانست حرکت کند. فقط اشک می ریخت و می گفت: مرا به درگاهت راه داده ای. ممنونم. ممنونم. ناگهان مولایش را دید که بر در خانه امده است.  دستش را گرفته و از زمین بلندش می کند و به داخل می بردش. قدم هایش سنگین بود. نمی توانست حرکت کند. با خود می گفت: مولایم، خودش امده.. او دست مرا گرفته...او دارد به من لبخند می زند...او مرا به خانه اش می برد..و دائما سپاسگذاری اش را می کرد. قدم هایش سبک تر شده بود از مهر و محبت مولایش. از تفقد و تفضل مولایش....

 ایستاده بود. سرش پایین بود. بی حرکت ایستاده بود. مولایش امر به نشستن کرد. اطاعت کرد و دو زانو، نشست. دستانش را روی پاهایش گذاشته بود و به زمین نگاه می کرد. جز اشک ، کاری نمی کرد. مولایش لبخند می زد. بسیار مهربانانه. به او گفت: "خب دوست ما، بگو ببینم.. امروز هر چه دوست داری به ما بگو"  ... خیلی ارام چشمانش را از زمین به صورت مولایش دوخت. صورت نورانی و زیبایش... اجازه داده بود با او حرف بزند. به خانه اش اورده بود. از تک تک محبت هایی که مولایش به او کرده بود تشکر کرد. به مولایش می گفت ان روز این طور شد. می دانم شما این طور کردید. ممنونم.  ان روز این مشکل پیش امد. می دانم که شما هوای مرا داشتید. ممنونم. همین طور تمام خوبی و خوشی ها و سختی ها و رهایی های دوران عمرش را تعریف می کرد و سپاسگذاری. قصور خود را با شرم، بیان می کرد و عذر خواهی.. آنقدر اشک ریخت و عذر خواست که توان از بدنش رفت و بیهوش شد...

به هوش که آمد، در منزل خودش بود. ناله و فریاد زد و گریه کرد..... باز هم شکر کرد و راضی به دیدار مولا و دل خوش به دیدار های بعدی او بود. اگر چه که سال ها به طول انجامد... مردی امده بود و همه ی خواسته های این سال هایش را از مولا ، به او نشان داد و همه را برایش مهیا کرد.  ان مرد به او گفت: تو خدمت مولا بودی و تعریف و تمجید و تشکر تو از مولا، تو را از گفتن خواسته هایت باز داشت، و مولایمان، خواسته های نگفته ات را به تو داد[1] قبل از اینکه  بخواهی از او طلب کنی [2].... باز هم سپاسگذاری و اشک...
چقدر مولایمان مهربان است...


پی نوشت: پیشنهاد می دم این بار، این چند خط رو با این دید بخونین که اون مرد، من انسان هستم که روزی چند باز به درگاه خدایم می روم و عبادتش را می کنم، و مولا، کسی نیست جز خدای مهربانم. چه مهربانانه رفتار می کند خدایم و ایا من ، اینگونه عاشق به درگاهش می شتابم؟


پاورقی:

[1] . رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : قالَ اللّه ُ تَعالى : مَن شَغَلَهُ ذِكري عن مَسألَتي أعطَيتُهُ أفضَلَ ما اُعطِي السائلينَ  . بحار الأنوار : ٩٣/٣٢٣/٣٦   پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند مى فرمايد : كسى كه ياد من او را از خواهش از من بازدارد، بالاتر از آن چيزى كه به سائلان مى دهم او را عطا كنم.

[2] . رسولُ اللّه  صلى الله عليه و آله : قالَ اللّه ُ تَعالى : مَن شَغَلَهُ ذِكري عن مَسألَتي أعطَيتُهُ قَبلَ أنْ يَسألَني  كنز العمّال : ١٨٧٣ .   پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند متعال فرموده است : هر كس ياد من او را از مسئلت از من غافل كند ، پيش از آن كه از من بخواهد به او عطا مى كنم .


--------------------------------

نقل از: سیاه مشق

معجزات و کرامات امام موسی کاظم علیه السلام

امام موسی

*اعجاز امام کاظم علیه السلام در خروج از زندان

مسیب، زندانبان امام موسی کاظم علیه السلام می‌گوید:سه روز قبل از شهادت امام مرا طلبید و فرمود:

" امشب عازم مدینه هستم تا عهد امامت پس از خود را به فرزندم علی واگذار کنم و او را وصی و خلیفه خود نمایم."

گفتم:" آیا توقع دارید با وجود این همه مامور و قفل و زنجیر، امکان خروج شما را فراهم کنم؟!"

فرمود: " ای مسیب، تو گمان می‌کنی قدرت و توان الهی ما کم است؟ "

گفتم:" نه، ای مولای من. " فرمود: " پس چه؟ "

گفتم:" دعا کنید ایمانم قوی‌تر شود "

امام چنین دعا کرد: " خدایا او را ثابت‌قدم بدار. "

سپس فرمود:" من با همان اسم اعظم الهی که آصف بن برخیا ( وزیر حضرت سلیمان علیه السلام ) تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به فلسطین آورد، خدا را می‌خوانم و به مدینه می‌روم."

ناگهان دیدم امام دعایی خواند و ناپدید شد. اندکی بعد بازگشت و با دست خود زنجیرهای زندان را به پای مبارک بست.

سپس فرمود: " من پس از سه روز از دنیا می‌روم. "

من به گریه افتادم. فرمود: " گریه مکن و بدان که پسرم علی ابن موسی الرضا پس از من، امام توست. "

منابع: بحار الانوار، ج 48، ص 224، ح 26 از عیون.

از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است

*امام کاظم علیه السلام و خبر از مرگ زندانبان

ابویوسف و محمد بن حسن که دو نفر از اصحاب ابوحنیفه بودند، در زندان سندی بن شاهک به ملاقات امام ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند. در بین راه با هم می گفتند: ما چیزی از موسی بن جعفر کم نمی آوریم. یا مساوی او هستیم، یا مشابه او. وقتی به خدمت حضرت رسیدند و مقداری نشستند، یکی از مأمورین زندان وارد شد و گفت: نوبت کاری من تمام شده و از خدمت شما می روم. اگر بیرون زندان کاری دارید بفرمائید، تا مرتبه دیگر که نوبت خدمت من می شود و مجدداً باز خواهم گشت، نتیجه اش را تقدیم کنم.

حضرت فرمودند: کاری ندارم. وقتی آن مرد رفت، حضرت به ابو یوسف رو کرد و فرمود: عجیب است، او امشب می میرد. آن وقت به من میگوید اگر کاری داری بگو انجام دهم. ابویوسف و محمد بن حسن بهتزده پس از خداحافظی از زندان بیرون آمدند، در حالی که به یکدیگر می گفتند: ما آمده بودیم بحث حلال و حرام کنیم. او از امور غیبی خبر داد. زمان مرگ امری است نهانی. از کجا می دانست؟!

سپس فردی را مأموریت دادند تا آن مأمور زندان را تا فردا تعقیب کند و آنها را از وضع او مطّلع نماید. آن مرد نیز وی را زیر نظر گرفت و شب را در مسجد محله که نزدیک خانه آن مأمور بود، خوابید. صبحگاهان دید فریاد عزا بلند است و مردم به داخل خانه وی آمد و شد میکنند. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: فلانی دیشب از دنیا رفت. این مرد پیش ابو یوسف و محمد بن حسن آمد خبر مرگ آن مأمور را آورد.

مجدداً این دو به ملاقات حضرت آمدند و گفتند: " معلوم شد شما به حلال و حرام دین خدا آگاهید. ولی زمان مرگ او را که از اسرار غیبی الهی است از کجا دانستید؟ حضرت فرمود: از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است. "

منابع: بحار الانوار، ج 48، ص 64 از خرائج.

 

امام موسی

*امام کاظم علیه السلام و زنده ساختن گاو مرده

علی بن مغیره گوید:

همراه امام موسی کاظم علیه السلام در منی می‌رفتیم که با زنی روبه‌رو شدیم که که فرزندان کوچکش به دورش حلقه زده بودند و همگی سخت می‌گریستند.

امام فرمود:" چرا گریه می‌کنید؟ "

زن که امام را نمی شناخت گفت:" تنها سرمایه من و این فرزندان یتیمم گاوی بود که از شیرش زندگی را می‌گذراندیم. اینک گاو مُرده و ما درمانده شده‌ایم."

امام فرمود:" آیا دوست داری آن گاو را زنده سازم؟ "

گفت:"آری، آری!"

امام به گوشه ای رفت و دو رکعت نماز خواند و دست به سوی آسمان گرفت و دعا نمود. آنگاه کنار گاو مرده آمد و ضربه ای به پهلوی گاو زد. ناگهان گاو زنده شد و از جا بلند شد.

زن با دیدن این صحنه فریاد زد:" بیایید که قسم به خدای کعبه، او عیسی بن مریم است! "

مردم ازدحام کردند و به تماشای گاو و سخنان زن مشغول شدند و امام خود را در بین مردم گم نمود و به راه خود ادامه داد.

منابع: بحار الانوار، ج 48، ص 55، از بصائر الدرجات.

امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست

*امام کاظم علیه السلام و سخن گفتن به زبان فارسی

ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید:"امام با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شود؟"

فرمود:"امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهم‌ترین آن این است که امام قبلی معرفی‌اش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. نشانه‌ی دیگر آن است که هر چه از او می‌پرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بی‌خبر نباشد. نشانه‌ی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند، از حوادث آینده خبر بدهد و به همه‌ی زبان‌ها سخن بگوید."

سپس فرمود:"هم اکنون نشانه‌ای به تو می‌نمایم که قلبت مطمئن شود."

در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد. مرد خراسانی گفت:" من خیال می‌کردم فارسی متوجه نمی‌شوید."

امام فرمود:"سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟" سپس فرمود:"امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست."

منابع: بحار الانوار، ج 48، ص 47 از قرب الاسناد.

عواملی برای نابودی گناهان

عواملی برای نابودی گناهان

یکی از مهم ترین مسائلی که ذهن انسان را به خود مشغول نموده، مسئله رهایی از گناهان و نجات از عذاب ابدی است: «وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ»؛ «و شتاب کنید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان؛ و بهشتی که وسعت آن، آسمان ها و زمین است؛ و برای پرهیزگاران آماده شده است».(1)


ایمان

انوار رحمت و مغفرت الهی همواره در حال تابیدن به انسان هاست، اما چگونگی و میزان دریافت این انوار در آن ها متفاوت بوده و به شایستگی و تلاش افراد وابسته است؛ زیرا برای دریافت این انوار قدسی قابلیت قابل نیز لازم است. این قابلیت به معنی دارا بودن شرایط آن است.

 

ایمان

انسان بدون ایمان، قابلیت دریافت مغفرت و هدایت از سوی خداوند را ندارد: «وَ الَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ»؛ «و آن ها که گناه کردند و بعد از آن توبه نمودند و ایمان آوردند، (امید عفو او را دارند؛ زیرا) پروردگار تو در پی این کار آمرزنده و مهربان است».(2)

اگر ایمان از دست برود، رابطه انسان با مغفرت یکباره بریده می شود و دیگر بهره برداری از این لطف عظیم امکان نخواهد داشت. زمانی که بر دل آدمی مُهر کفر زده شود، مانند ظرف در بسته ای می شود که اگر در همه اقیانوس های جهان فرو برده شود، قطره ای آب به درون آن نخواهد رفت. وجود چنین فردی همچون شوره زاری می شود که آب رحمت حق در آن به جای گل، بوته های خار پدید می آورد. اگر در شوره زار گل نمی روید، از کمبود باران نیست؛ از قابل نبودن زمین است.

در صورت توبه به سوی درگاه الهی و ایمان به هر آنچه که خدای متعال پذیرش آن را واجب کرده است (وجود باری تعالی پیامبران و اوصیای الهی، ملائکه، معاد و...)، خداوند آن ها را مشمول رحمت و مغفرت خود بگرداند.(3)

خداوند راه بازگشت را بر بنده های خود باز گذاشته و به آن ها امکان استغفار داده تا با توبه به درگاه خداوند از مسیر ناصواب گذشته بازگردند و با استغفار و درخواست عفو، گناهان گذشته آن ها را به طور کل محو نماید

توبه و استغفار

توبه کردن از اعمال بد گذشته و استغفار به درگاه خداوند متعال، یکی دیگر از مسائلی است که غفران الهی را نصیب انسان می کند: « فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ» ؛ «سرانجام از آن ها انتقام گرفتیم و آنان را در دریا غرق کردیم؛ زیرا آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند».(4)

خداوند راه بازگشت را بر بنده های خود باز گذاشته و به آن ها امکان استغفار داده تا با توبه به درگاه خداوند از مسیر ناصواب گذشته بازگردند و با استغفار و درخواست عفو، گناهان گذشته آن ها را به طور کل محو نماید.

 

اعمال نیک

عمل صالح، دل را نرم کرده و مانع رفتن به سوی سیئات می گردد و نیز موجب بخشش گناهان گذشته از سوی خداوند متعال می شود: «إِنْ تُقْرِضُوا اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ شَکُورٌ حَلیمٌ»؛ «اگر به خدا قرض ‏الحسنه دهید، آن را برای شما مضاعف می‏ سازد و شما را می‏ بخشد و خداوند شکرکننده و بردبار است».(5)

 

پرهیز از گناهان کبیره

اگر انسان از بعضی گناهان اجتناب كنند، خدای عزوجل از بعضی دیگر در می‏ گذرد و در ضمن، حین اینكه در آیه شریفه وعده آمرزش داده شده، مؤمنان به ترك گناه دعوت شده اند: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریمًا»؛ «اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی می‏ شوید، پرهیز کنید؛ گناهان کوچک شما را می‏ پوشانیم و شما را در جایگاه خوبی وارد می ‏سازیم». (6)

استغفار بندگان شایسته الهی مانند رسول اکرم صلی الله علیه و آله، فرشتگان و مؤمنان پاکدل در پیشگاه خداوند اثر دارد و طالبان مغفرت الهی با توسل به آن ها می توانند از این طریق به غفران ذات اقدس احدیت دست یابند

تبعیت از فرامین الهی

تبعیت از فرمان های الهی موجب ایجاد رابطه محبت آمیز بین خدا و بنده می گردد که این رابطه عاطفی، موجب نزول رحمت و مغفرت شده و گناهان آدمی را نابود می سازد: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»؛ «بگو: اگر خدا را دوست می‏ دارید، از من پیروی کنید تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است».(7)

 

توسل

استغفار بندگان شایسته الهی مانند رسول اکرم صلی الله علیه و آله، فرشتگان و مؤمنان پاکدل در پیشگاه خداوند اثر دارد و طالبان مغفرت الهی با توسل به آن ها می توانند از این طریق به غفران ذات اقدس احدیت دست یابند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّابًا رَحیمًا» ؛ «ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر برای اینکه به فرمان خدا  از وی اطاعت شود و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم می‏ کردند (و فرمان های خدا را زیر پا می‏ گذاردند)، به نزد تو می ‏آمدند و از خدا طلب آمرزش می‏ کردند و پیامبر هم برای آن ها استغفار می ‏کرد؛ خدا را توبه پذیر و مهربان می‏ یافتند».(8)

 

پی نوشت ها:

1. آل عمران: 133.

2. اعراف: 153.

3. تفسیر تبیان، ج4، ص 552.

4. اعراف: 136.

5. تغابن: 17.

6. نساء: 31.

7. آل عمران: 31.

8. نساء: 64.

نزول باران به تفسیر امام سجاد علیه السلام

نزول باران به تفسیر امام سجاد علیه السلام


هیچ فكر كرده‏اید كه اگر جاذبه زمین نبود در یك چشم بر هم زدن همه ما و همه خانه‏هاى ما و وسائل زندگیمان بر اثر حركت دورانى زمین به فضا پرتاب و در آنجا سرگردان مى‏شد؟! تعبیر به "فراش"(بستر استراحت) در این آیه چه تعبیر زیبایى است، فراش، نه تنها مفهوم آرامش و آسودگى خاطر و استراحت را در بردارد بلكه گرم و نرم بودن و در حد اعتدال قرار داشتن نیز در مفهوم آن افتاده است.


نعمت های الهی

یاد نعمت‏هاى الهى راه دعوت به عبادت

الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره22)

آن (خداوندى) كه زمین را براى شما فرشى (گسترده) و آسمان را بنایى (افراشته) قرار داد و از آسمان، آبى فرو فرستاد و به آن از میوه‏ها، روزى براى شما بیرون آورد، پس براى خداوند شریك و همتایى قرار ندهید با آنكه خودتان مى‏دانید (كه هیچ یك از شركا و بت‏ها، نه شما را آفریده‏اند و نه روزى مى‏دهند و اینها فقط كار خداست)

در این آیه خداوند به نعمت‏هاى متعدّدى اشاره مى‏كند كه هر كدام از آنها سرچشمه‏ى چند نعمت دیگر است. مثلًا فراش بودن زمین، اشاره به نعمت‏هاى فراوان دیگرى است. همچون سخت بودن كوه‏ها و نرم بودن خاك دشت‏ها، فاصله زمین تا خورشید، درجه حرارت و دما و هواى آن، وجود رودخانه‏ها، درّه‏ها، كوه‏ها، گیاهان و حركت‏هاى مختلف آن كه مجموعاً فراش بودن زمین را مهیّا كرده‏اند. چنان كه در قرآن براى زمین چند تعبیر بیان شده است، زمین هم «مهد» («الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً» طه، 53) گهواره است، هم «ذلول» («هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا» ملك، 15) رام و آرام و هم «كفات» («أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً» مرسلات، 15) در برگیرنده.

كلمه «سماء» در آیه یك بار در برابر «ارض» آمده است كه به همه‏ى قسمت بالا اشاره دارد و یك بار مراد همان قسمت نزول باران از ابرها مى‏باشد.

فراش، نه تنها مفهوم آرامش و آسودگى خاطر و استراحت را در بردارد بلكه گرم و نرم بودن و در حد اعتدال قرار داشتن نیز در مفهوم آن افتاده است

در واقع در این آیه به قسمت دیگرى از نعمتهاى بزرگ خدا كه مى‏تواند انگیزه شكرگزارى باشد اشاره كرده، نخست از آفرینش زمین سخن مى‏گوید این مركب راهوارى كه شما را بر پشت خود سوار كرده و با سرعت سرسام آورى در این فضا به حركات مختلف خود ادامه مى‏دهد، بى آنكه كمترین لرزشى بر وجود شما وارد كند، یكى از نعمتهاى بزرگ او است.

نیروى جاذبه‏اش كه به شما اجازه حركت و استراحت و ساختن خانه و لانه و تهیه باغ ها و زراعت ها و انواع وسائل زندگى مى‏دهد، نعمت دیگرى است، هیچ فكر كرده‏اید كه اگر جاذبه زمین نبود در یك چشم بر هم زدن همه ما و همه خانه‏هاى ما و وسائل زندگیمان بر اثر حركت دورانى زمین به فضا پرتاب و در آنجا سرگردان مى‏شد؟! تعبیر به" فراش" (بستر استراحت) در این آیه چه تعبیر زیبایى است، فراش، نه تنها مفهوم آرامش و آسودگى خاطر و استراحت را در بردارد بلكه گرم و نرم بودن و در حد اعتدال قرار داشتن نیز در مفهوم آن افتاده است.

چهارمین پیشواى شیعیان جهان امام سجاد (علیه السلام) در بیان شیوایش این حقیقت را در تفسیر همین آیه تشریح فرموده است:

نعمت های الهی

"خداوند زمین را مناسب طبع شما قرار داد و موافق جسم شما، آن را گرم و سوزان نساخت تا از حرارتش بسوزید، و زیاد سرد نیافرید تا منجمد شوید، آن را آن قدر معطر و زننده قرار نداد تا بوى تند آن به مغز شما آسیب رساند و آن را بدبو نیافرید تا مایه هلاكت شما گردد، آن را همچون آب قرار نداد كه در آن غرق شوید و نیز چنان سفت و محكم نیافرید تا بتوانید در آن خانه و مسكن بسازید و مردگان را (كه وجودشان در سطح زمین مایه هزار گونه ناراحتى است) در آن دفن كنید، آرى خداوند این گونه زمین را بستر استراحت شما قرار داد" (نور الثقلین جلد اول- صفحه 41)

سپس به نعمت آسمان مى‏پردازد و مى‏گوید: " آسمان را همچون سقفى بر بالاى سر شما قرار داد."(وَ السَّماءَ بِناءً)

كلمه" بناء" با توجه به كلمه" علیكم" بیانگر آنست كه آسمان بر بالاى سر شما بنا شده است، طبعا همچون سقف، این معنى به صورت صریحترى در جاى دیگر قرآن آمده است وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً:" ما آسمان را سقف محفوظى قرار دادیم."(انبیاء- 32)

شاید این تعبیر براى بعضى از كسانى كه به وضع ساختمان آسمان و زمین از نظر هیئت امروز آشنا هستند عجیب بیاید كه این سقف چگونه است و كجاست؟

آیا این تعبیر، فرضیه هیئت بطلمیوس را مبنی بر قرار گرفتن افلاك به روى هم همچون طبقات پوست پیاز در خاطره‏ها تداعى نمى‏كند؟ ولى با توجه به توضیح زیر مطلب كاملا روشن مى‏شود:

كلمه "سماء" در قرآن به معانى مختلفى آمده است، یكى از آنها كه در این آیه به آن اشاره شده است همان جو زمین است، یعنى قشر هواى متراكمى كه دور تا دور كره زمین را پوشانده، و طبق نظریه دانشمندان ضخامت آن، چند صد كیلومتر است.

اگر به نقش اساسى و حیاتى، این قشر ضخیم هوا، كه زمین را از هر سو احاطه كرده است بیندیشیم خواهیم دانست كه تا چه حد این سقف، محكم و براى حفاظت انسانها مؤثر است.

امام سجاد (علیه السلام) در تفسیر این آیه راجع به نزول باران از آسمان بیان جالبى فرموده اند: " خداوند باران را از آسمان نازل مى‏كند تا به تمام قله‏هاى كوه‏ها، تپه‏ها و گودالها و خلاصه تمام نقاط مرتفع و هموار برسد (و همگى بدون استثناء سیراب گردند) و آن را دانه دانه و نرم و پى در پى- گاهى به صورت دانه‏هاى درشت و گاهى قطره‏هاى كوچكتر- قرار داد، تا كاملا در زمین فرو رود، و سیراب گردد، و آن را به صورت سیلابى نفرستاد تا زمینها و درختان و مزارع و میوه‏هاى شما را بشوید و ویران كند

این قشر مخصوص هوا كه همچون سقفى بلورین، اطراف ما را احاطه كرده در عین اینكه مانع از تابش نور آفتاب (این اشعه حیاتبخش و زندگى آفرین) نیست بقدرى محكم و مقاوم است كه از یك سد پولادین كه چندین متر ضخامت داشته باشد نیز محكمتر است! اگر این سقف نبود، زمین دائما در معرض رگبار سنگهاى پراكنده آسمانى بود و عملا آرامش از مردم جهان سلب مى‏شد ولى این قشر فشرده چند صد كیلومترى تقریبا تمام سنگهاى آسمانى را قبل از سقوط به سطح زمین مى‏سوزاند و نابود مى‏كند و تنها تعداد بسیار كمى مى‏توانند از آن عبور كرده و به عنوان یك زنگ خطر براى زمینیان به گوشه‏اى پرتاب شوند، و این تعداد كم هرگز نتوانسته است آرامش را بر هم زند.

از جمله شواهدى كه نشان مى‏دهد یكى از معانى آسمان همین" جو زمین" است حدیثى است كه از پیشواى بزرگ ما امام صادق (علیه السلام) درباره رنگ آسمان نقل شده است آنجا كه به مفضل مى‏فرماید:

" اى مفضل در رنگ آسمان بیاندیش كه خدا آن را این چنین آبى آفریده كه موافقترین رنگها براى چشم انسان است و حتى نظر كردن به آن دیده را تقویت مى‏كند" (توحید مفضل)

امروز این را همه مى‏دانیم كه رنگ آبى آسمان چیزى جز رنگ هواى متراكم شده اطراف زمین نیست، بنا بر این منظور از آسمان در این حدیث همان جو زمین است.

در آیه 79 سوره نحل مى‏خوانیم أَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ:" آیا آنها به پرندگانى كه در دل آسمان تسخیر شده‏اند نگاه نكردند"؟

بعد از آن به نعمت باران پرداخته مى‏گوید:" و از آسمان آبى نازل كرد" (وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).

اما چه آبى؟ حیاتبخش، و زندگى آفرین، و مایه همه آبادیها و شالوده همه نعمتهاى مادى.

جمله و أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بار دیگر این حقیقت را تاكید مى‏كند كه منظور از" سماء" در اینجا همان جو زمین است، زیرا مى‏دانیم باران از ابرها و ابرها از تراكم بخارهایى كه در جو زمین پراكنده‏اند به وجود مى‏آیند.

امام سجاد (ع)

" امام سجاد (علیه السلام) در تفسیر این آیه راجع به نزول باران از آسمان بیان جالبى فرموده اند: " خداوند باران را از آسمان نازل مى‏كند تا به تمام قله‏هاى كوه‏ها، تپه‏ها و گودالها و خلاصه تمام نقاط مرتفع و هموار برسد (و همگى بدون استثناء سیراب گردند) و آن را دانه دانه و نرم و پى در پى- گاهى به صورت دانه‏هاى درشت و گاهى قطره‏هاى كوچكتر- قرار داد، تا كاملا در زمین فرو رود، و سیراب گردد، و آن را به صورت سیلابى نفرستاد تا زمینها و درختان و مزارع و میوه‏هاى شما را بشوید و ویران كند" (تفسیر نور الثقلین ج اول ص 41)

قرآن سپس به انواع میوه‏هایى كه از بركت باران و روزی هایى كه نصیب انسانها مى‏شود اشاره كرده چنین مى‏گوید:" خداوند بوسیله باران، میوه‏هایى را به عنوان روزى شما از زمین خارج ساخت" (فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ).

این برنامه الهى كه از یك سو، رحمت وسیع و گسترده خدا را بر همه بندگان مشخص مى‏كند و از سوى دیگر بیانگر قدرت او است كه چگونه از آب بى‏رنگ صد هزاران رنگ از میوه‏ها و دانه‏هاى غذایى با خواص متفاوت براى انسانها، و همچنین جانداران دیگر، آفریده، یكى از زنده‏ترین دلائل وجود او است لذا بلافاصله اضافه مى‏كند:" اكنون كه چنین است براى خدا شریكهایى قرار ندهید در حالى كه مى‏دانید" (فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

آرى همه شما مى‏دانید كه این بتها و شركاى ساختگى، نه شما را آفریده‏اند و نه روزى مى‏دهند، و نه كمترین مواهب شما از ناحیه آنها است، پس چگونه آنها را شبیه خدا مى‏دانید.

دلیل واجب بودن عبادت شما، لطف اوست كه زمین و آسمان و باران و گیاهان را براى روزى شما قرار داده است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ» «الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ»

پیام‏های آیه:

1ـ یاد نعمت‏هاى الهى از بهترین راههاى دعوت به عبادت است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ»

2ـ از بهترین راههاى خداشناسى، استفاده كردن از نعمت‏هاى در دسترس است.

«جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً»

3ـ در نظام آفرینش، هماهنگى كامل به چشم مى‏خورد. هماهنگى میان زمین، آسمان، باران، گیاهان، میوه‏ها و انسان. (برهان نظم)«جَعَلَ، أَنْزَلَ، فَأَخْرَجَ»

4ـ آفریده‏ها هر كدام براى هدفى خلق شده‏اند.«رِزْقاً لَكُمْ» باران براى رشد و ثمر دادن میوه‏ها، «فَأَخْرَجَ بِهِ» و میوه‏ها براى روزى انسان. «رِزْقاً لَكُمْ»

5ـ زمین و باران وسیله هستند، رویش گیاهان و میوه‏ها بدست خداست. «فَأَخْرَجَ»

6ـ نظم و هماهنگى دستگاه آفرینش، نشانه‏ى توحید است، پس شما هم یكتا پرست باشید. «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً»

7ـ ریشه‏ى خداپرستى در فطرت و و جدان همه مردم است.«وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

آفرینش زمین و آسمان و باران و میوه‏ها و روزى انسان، پرتوى از ربوبیّت خداوند است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ» «الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ»

9ـ همه‏ى انسان‏ها، حقّ بهره‏بردارى و تصرف در زمین را دارند. (در آیه «لَكُمُ» تكرار شده است)

10 ـ دلیل واجب بودن عبادت شما، لطف اوست كه زمین و آسمان و باران و گیاهان را براى روزى شما قرار داده است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ» «الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ»

11ـ خداوند بر اسباب طبیعى حاكم است. «جَعَلَ، أَنْزَلَ، فَأَخْرَجَ»

12ـ پندار شریك براى خداوند، از جهل است. «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»


منابع :

1-  تفسیر نور ج1

2-  تفسیر نمونه ج1

3-  تفسیر نور الثقلین ج اول

4-  توحید مفضل

آخرین دعا و آخرین مناجات‏ امام حسین(علیه السلام) در عاشورا

آخرین دعا و آخرین مناجات‏ امام حسین(علیه السلام) در عاشورا

امام حسین

امام حسین(علیه السلام) در آخرین لحظات حیات و زندگى، چشمهایش را باز كرد و به سوى آسمان متوجه شد و براى آخرین بار با پروردگار خود چنین راز و نیاز كرد:

اللهم متعالى المكان، عظیم الجبروت، شدیدالمحال، غنى عن الخلائق، عریض الكبریاء، قادر على ما تشاء، قریب اذا دعیت، محیط بما خلقت، قابل التوبه لمن تاب الیك، قادر على ما اردت، تدرك ما طلبت، شكور اذا شكرت، ذكور اذا ذكرت، ادعوك محتاجاً، و ارغب الیك فقیراً، و افزع الیك خائفاً، و آبكى مكروباً، و استعین بك ضعیفاً، اتوكل علیك كافیاً.

اللهم احكم بیننا و بین قومنا فأنهم غرونا و خذلونا و غدروابنا و قتلونا، و نحن عتره نبیك و ولد حبیبك محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) اصطفیته بالرساله و ائتمنته على الوحى، فاجعل لنا من امرنا فرجاً و مخرجاً یا ارحم الراحمین.(1)

صبراً على قضائك یا رب لا اله سواك یا غیاث المستغیثین‏(2) مالى رب سواك و لا معبود غیرك صبراً على حكمك یا غیاث من لا غیاث له یا دائماً لا نفاذله، یا محیى الموتى، یا قائماً على كل نفس بما كسبت، احكم بینى و بینهم و انت خیرا الحاكمین.(3)

اى پروردگار! كه جز تو خدائى نیست در مقابل قضا و قدرت شكیبایم، اى فریادرس دادخواهان كه جز تو مرا پروردگارى و معبودى نیست بر حكم و تقدیرت صابر و شكیبایم، اى فریادرس بی كسان! اى همیشه زنده بى پایان! اى زنده كننده مردگان! اى ثابت و برقرارى كه هر كسى را با كردارش مى‏سنجى! میان من و این مردم حكم كن كه تو بهترین حكم كنندگانى

اى خدائى كه مقامت بس بلند، و قدرتت عظیمف و غضبت شدید، تو كه از مخلوقات خود بى نیازى، و كبریائیت فراگیر است، به آنچه بخواهى توانائى‏ت رحمتت به بندگانت نزدیك، وعده‏ات صادق، نعمت كامل و شامل، امتحانات زیبا، به بندگانت كه تو را بخواهند نزدیك، و بر آنچه آفریده‏اى محیطى، هر كه را كه از در توبه درآید پذیرائى، آنچه را كه اراده كنى توانائى، و آنچه را كه طلب كنى مى‏یابى، شاكرینت را شكرگزارى، یادكنندگانت را یاد آورى، من نیازمندانه تو را خوانم و فقیرانه بسویت روى آرم، و بیمناكانه به پیشگاهت ناله مى‏كنم، و غمگینانه در برابرت مى‏گریم، و ضعیفانه از تو مدد مى‏جویم و خود را به تو واگذار مى‏كنم كه بسنده‏اى.

خداوندا! تو در میان ما و این مردم داورى كن، كه آنها درباره ما مكر و حیله كردند و دست از یارى ما برداشتند، در مورد ما عهد شكنى و خیانت كردند و ما را كه عترت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) و فرزندان حبیب تو محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) هستیم كشتند، پیامبرى كه تو او را به رسالت خویش برگزیدى، و امین وحى خود قرارش دادى، اى ارحم الراحمین در حوادث براى ما گشایش، و در گرفتاریها برایمان رهایى عنایت فرما.

و در نهایت مناجات خود را با این كلمات به پایان برد:

اى پروردگار! كه جز تو خدائى نیست در مقابل قضا و قدرت شكیبایم، اى فریادرس دادخواهان كه جز تو مرا پروردگارى و معبودى نیست بر حكم و تقدیرت صابر و شكیبایم، اى فریادرس بی كسان! اى همیشه زنده بى پایان! اى زنده كننده مردگان! اى ثابت و برقرارى كه هر كسى را با كردارش مى‏سنجى! میان من و این مردم حكم كن كه تو بهترین حكم كنندگانى.(4)

 

پی نوشت ها:

1- مصباح المتهجد و الاقبال.

2- اسرار الشهداء، ص 423.

3- ریاض المصائب، ص 33.

4- پس از آن صورت بر خاك گذاشت و فرمود: بسم الله و بالله و فى سبیل الله و على مله رسول الله (لهوف). بدینسان خون حسین(علیه السلام) و یاران او به زمین ریخت و از آن خون درخت آزادى و آزادگى رویید و بر همه آشكار شد كه دشمنى با حسین (علیه السلام) و یاران او علتى جز پلیدى و پستى اى كه بر نهاد كوفیان چیره گشته و آنان را دشمن نیكمردان و پاك نهادان ساخته بود چندان كه آزار جوانمردان را سرافرازى خویش مى‏شمردند و آنان را یك نوع سربلندى و افتخار خود مى‏دانستند چیز دیگرى نبود...!


منبع:

مقتل مقرم، سید عبدالرزاق مقرم‏ (ره)، مترجم‏: عبدالرحیم عقیقى بخشایشى

چرا حضرت عباس علیه السلام باب‌الحوائج است؟

چرا حضرت عباس علیه السلام باب‌الحوائج است؟

حضرت عباس ابوالفضل

چرا دست زیر آب کردم و تا نزدیک لب‌ها آوردم؟ این بر مُحرم حرام است، چرا که من محرم هستم و کربلا محل احرام می‌باشد، یکی از محرمات احرام…

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (1) وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها (2) [1]

سوگند به خورشید و تابندگی‌اش (1)سوگند به مَه چون پی [خورشید] رَوَد.

سخن گفتن در اطراف شخصیت عباس بن علی (علیه السلام ) میدان وسیع و گسترده‌ای می‌طلبد، یکی از بهترین مصادیق آیات تلاوت شده در صدر بحث، حضرت سید الشهدا و برادر بزرگوارش قمر بنی‌هاشم می‌باشد، وجود مقدس امام حسین (علیه السلام ) خورشید ولایت است و قمر بنی‌هاشم ماه تابانی است که به دنبال این خورشید روان است.

 

* عاشورا یک مکتب است

حادثه کربلا مخصوص یک زمان و جغرافیای خاص نیست، بلکه عاشورا یک مکتب و نمایشگاهی است که همه معارف ناب اسلام به نمایش گذاشته است، یعنی عاشورا عرصه ظهور همه فضائل انسانی و الهی است، اعم از حق محوری و عدالت طلبی، انسانیت و برادری در حادثه عاشورا به نمایش گذاشته شده است، حتی مسائلی مانند حقوق برادری و فرزند و پسری؛ برادر و خواهری و….اگر انسان بخواهد این واقعیت‌ها را در حد اعلای آن مشاهده کند می‌تواند در حادثه کربلا این حقایق را بیابد، امیر المومنین در نهج البلاغه نسبت به خویشان می‌فرماید: « وَ أَکْرِمْ عَشِیرَتَکَ فَإِنَّهُمْ جَنَاحُکَ الَّذِی بِهِ تَطِیرُ وَ أَصْلُکَ الَّذِی إِلَیْهِ تَصِیرُ وَ یَدُکَ الَّتِی بِهَا تَصُولُ » [2] امام علی (علیه السلام ) به فرزند دلبندش امام حسن مجتبی(علیه السلام) می‌فرماید: خانواده و فامیل خود را تکریم کن و بزرگ شمار که ایشان بال پرواز تو هستند و عشیره باعث عزت هر انسان مسلمانی است، مخصوصا نسبت به برادر.

جد پیامبر عبد المناف را قمر العرب می‌گفتند؛ یعنی ماه تمام عرب؛ عبد الله پدر پیامبر را قمر البطحاء می‌گفتند: یعنی ماه سرزمین مکه؛ با اینکه علی اکبر (علیه السلام ) آقا زاده ابا عبد الله (علیه السلام ) شبیه‌ترین افراد به رسول الله بود و با اینکه درباره قاسم بن الحسن (علیه السلام ) گفته‌اند او ماه پاره بود اما این لقب تنها منتسب به قمر بنی‌هاشم ابوالفضل عباس است، اوست که ماه آسمان بنی‌هاشم است

حق برادری در احادیث و مجامع روایی سفارشات فراوانی شده در میان این همه فامیل و بستگان دست روی کلمه برادر گذاشته است؛ پس معلوم می‌شود، شدت علاقه‌ای بین برادر با برادر است، در تاریخ نقل شده لقمان در سفر بود و خبر دادند خواهر تو از دنیا رفت، گفت: عورت من مستور شده است؛ گفتند: پدر تو از دنیا رفت گفت: مالک نفس خود شدم؛ اما وقتی گفتند برادر تو از دنیا رفت با تاثر گفت: پشتم شکست.[3] معلوم می‌شود برادر پشتوانه انسان برای رسیدن به رشد و تکامل و بالندگی است و حادثه عاشورا یک مکتب جامع الاطراف و دربردارنده همه معارف ناب اسلام است، حتی مسائلی چون روابط و حقوق برادر با برادر؛ خواهر و برادر و فرزند و پدر در درجه اعلای آن قابل مشاهد است و درس‌ها و پیام‌های با ارزشی دارد.

 

*عباس دومین شخصیت کربلا

بعد از ابا عبد الله الحسین (علیه السلام )، قمر بنی‌هاشم (علیه السلام ) دومین شخصیت بزرگ و تاثیر گذار در حادثه کربلاییان است، آشناترین نام بعد از حسین نام عباس است، بسیاری از مورخین و علما قائل اند که در حادثه عاشورا بعد از حضرت سید الشهدا مقامی بالاتر از مقام قمر بی‌هاشم نداریم، قمر بنی‌هاشم وارث فضائل و مناقب پدر بزرگوارش علی بن ابیطالب (علیه السلام ) است و پرورش یافته مکتب وحی می‌باشد و شاگرد ممتاز خاندان عصمت و طهارت است، لذا هیچ گوینده و نویسنده متفکری نمی‌تواند ابعاد شخصیتی این سردار رشید کربلا را از نظر جانبازی و فدارکاری تفسیر کند، لذا در بین همه ایثار گران راه توحید، قمر بنی‌هاشم دارای فضائل ممتازی است که زبان و بیان از شمارش آن ناتوان است، مقام رفیعی دارد که همه شهیدان و ایثارگران بر آن مقام غبطه می‌خورند.

عباس آنکه ذاتش مستبعد از رذائل                 در مردی و مروت معروف در شمائل

چون بود نزد اقران ممتاز در شمائل                 زینگونه شد ملقب به ماه آل‌هاشم

 

قمر بنی هاشم حضرت عباس ابوالفضل

جد پیامبر عبد المناف را قمر العرب می‌گفتند؛ یعنی ماه تمام عرب؛ عبد الله پدر پیامبر را قمر البطحاء می‌گفتند: یعنی ماه سرزمین مکه؛ با اینکه علی اکبر (علیه السلام ) آقا زاده ابا عبد الله (علیه السلام ) شبیه‌ترین افراد به رسول الله بود [4] و با اینکه درباره قاسم بن الحسن (علیه السلام ) گفته‌اند او ماه پاره بود [5] اما این لقب تنها منتسب به قمر بنی‌هاشم ابوالفضل عباس است، اوست که ماه آسمان بنی‌هاشم است، این بزرگ مرد علم و دین از آنچنان مقام رفیعی برخوردار بوده است که همه شهدا و صدیقین عالم بر او غبطه می‌خورند، امام صادق (علیه السلام ) در آن زیارتی که به ابی حمزه ثمالی تعلیم داده در آن زیارت اینچنین می‌رساند که عباس از آنچنان مقامات عالی معنوی برخودار است که به جز پیامبران اولوالعزم کسی به آن مقام نائل نیامده است و البته شناخت شخصیت قمر بنی‌هاشم بسیار بالاتر از درک و فهم ماست به قول مولوی:

قدر تو بگذشت از درک عقول عقل اندر شرح تو شد بُو الفُضُول

در روز عاشورا اصحاب ابا عبد الله واقعاً مردانه ایستادگی کردند، 72 نفر در برابر سی هزار نفر بودند و آنقدر رشادت کردند که این جنگ تا عصر عاشورا طول کشید.نیزه‌ها بدن‌ها را پاره پاره کرد، اما روح که تسخیر پذیر نیست، آن کرامت‌های اخلاقی قابل تغییر و تحول نبود، ثابت قدم ماندند و به کوی جانان رفتند

و قبل از آن می‌گوید:

در زیارت نامه ابوالفضائل قمر بنی‌هاشم (علیه السلام ) آمده « وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ » [6] یعنی خدا ذکر تو را در ملا اعلی بالا برد، قمر بنی‌هاشم از عرشیان است.

برجسته‌ترین خصلت‌ها و ویژگی‌های شخصیتی قمر بنی‌هاشم را باید یک شخصیت آسمانی بیان کند، لذاست که رشته بحث را به چشم «آسمان بین» امام صادق (علیه السلام ) می‌دهم، امام به حق ناطق حضرت جعفر صادق (علیه السلام ) در بیان فضائل و کمالات عموی بزرگوارش عباس بن علی (علیه السلام ) برای او ویژگی‌هایی بسیاری بر می‌شمارد.

 

* سرّ باب الحوائجی حضرت عباس‌(علیه السلام)

« و أبلی بلاء حسنا » عباس بن علی‌(علیهماالسلام)، مبتلا به آزمون سخت شد و ایثار و جان‌فشانی کرد و سر فراز بیرون آمد در بیان اینکه چرا او «باب الحوائح» الی الله است و هر گرفتار و دردمندی به او متوسل می‌شود و حاجت می‌گیرد، علل مختلفی ذکر کرده‌اند که چرا او باب‌الحوائج الی الله است آیا به خاطر این است که دست خود را از دست داد یا به خاطر این بود که فرقش شکاف برداشته است یا…

«از حسن روی یوسف دست بریده سهل است

در کوی دلبر ما سرها بریده بینی»

 

در روز عاشورا اصحاب ابا عبد الله واقعاً مردانه ایستادگی کردند، 72 نفر در برابر سی هزار نفر بودند و آنقدر رشادت کردند که این جنگ تا عصر عاشورا طول کشید.

نیزه‌ها بدن‌ها را پاره پاره کرد، اما روح که تسخیر پذیر نیست، آن کرامت‌های اخلاقی قابل تغییر و تحول نبود، ثابت قدم ماندند و به کوی جانان رفتند.

حضرت عباس گرفتار آزمون سخت شد و سربلند از آن بیرون آمد؛ آن حضرت القاب فراوانی دارد یکی از القاب او «عبد صالح» است « السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِح الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُوله » [7] یکی از القاب او «سقاست» و از القاب او «صاحب اللواء» است او پرچمدار کربلاست.

مرحوم برقعی می‌گفت: غیر از چشم بیدار خدا کسی عباس را نمی‌دید و اگر عباس از شریعه؛ آب می‌خورد کسی خبر نداشت، لکن برای رضای خدا، با نهایت خلوص آب را روی آب ریخت و با برادر مساوات کرد و در کوران حوادث قمر بنی‌هاشم آزمون‌های سختی داد و سربلند بیرون آمد و شهید از دنیا رفت

لقب دیگر او باب الجوائح است، بزرگان وجوهی ذکر کرده‌اند که چرا او قبله حاجات ارباب حوائج است.

مرحوم آقای برقعی می‌گفت: اینکه او به مقام باب‌الحوائجی رسیده است، به خاطر این نیست که چون دست یا پای او را قطع کردند و یا چشمش را تیر باران کردند، بلکه علت آن امر دیگری است امتحانی که او پس داد هیچیک از شهدای کربلا این امتحان را پس ندادند.

حضرت ابوالفضل‌(علیه السلام) تشنه بودند و وارد شریعه فرات شدند و موج‌های فرات را دیدند، انسان تشنه‌ایی که سه روز آب نخورده است و مشکش را پر از آب کرده است، کفی ازآب فرات را برداشت و یاد تشنگی برادر نبود و این کف آب را به بالا آورد و هنوز تشنگی برادر را به خاطر ندارد، همین که آب را نزدیک لب‌ها آورد و مماس لب‌های تشنه او شد اینجا بود که «فتذکر عطش اخیه الحسین» [8] یاد تشنگی برادر کرد و این رجز را خواند.

«یا نفسیُ مِنْ بعدِ الحسین هونی وبعده لا کُنتِ أن تکونی

هذا الحسین وارد المنون وتشربین بارد المعین!؟

تا اللّه ما هذا فعال دینی»[9]

خطاب به نفس خود گفت تو سیراب باشی و اطفال ابی عبد الله فریاد تشنگی‌شان به آسمان برسد.

بعد قسم یاد کرد که به خدا این رفتار دین نیست که من با لب سیراب از شریعه بیرون بروم، ولی اطفال حجت خدا تشنه باشند.

با خود گفت، من این را هم بر خودم نمی‌بخشم، چرا دست زیر آب کردم و تا نزدیک لب‌ها آوردم؟ این بر مُحرم حرام است، چرا که من محرم هستم و کربلا محل احرام می‌باشد، یکی از محرمات احرام، نگاه به آیینه است گویا عباس بن علی خطاب به نفسش می‌گوید؛ ای عباس چرا بر آب نکاه کردی و خودت را دیدی! به جرم این محرمات احرام در کربلا، باید این چشم و دست خود را قربانی کنی، تا فدیه این دو عملت باشد.

مرحوم برقعی می‌گفت: غیر از چشم بیدار خدا کسی عباس را نمی‌دید و اگر عباس از شریعه؛ آب می‌خورد کسی خبر نداشت، لکن برای رضای خدا، با نهایت خلوص آب را روی آب ریخت و با برادر مساوات کرد و در کوران حوادث قمر بنی‌هاشم آزمون‌های سختی داد و سربلند بیرون آمد و شهید از دنیا رفت.

 

پی نوشت ها:

 [1] – سوره شمس آیات 1-2

[2] – نامه 31 نهج البلاغه

[3] – بحارالأنوار ج: 13 ص: 424

قال عبد الله بن دینار قدم لقمان من سفر فلقی غلامه فی الطریق فقال ما فعل أبی قال مات قال ملکت أمری قال ما فعلت امرأتی قال ماتت قال جدد فراشی قال ما فعلت أختی قال ماتت قال سترت عورتی قال ما فعل أخی قال مات قال انقطع ظهری.

[4] – بحارالأنوار ج: 45 ص: 42

قال اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَی هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ به رز إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَی نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَی وَجْهِهِ

[5] – دمع السجوم در ترجمه نفس المهموم، ص: 275

(ابو الفرج، ارشاد و طبری) از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم روایت کرده‌اند که گفت: پسری به جنگ ما بیرون آمد گویی رویش پاره ماه بود شمشیری در دست پیراهن و ازاری در بر و نعلین در پای داشت که بند یکی گسیخته بود

[6] – بحارالأنوار ، ج: 98 ، ص: 277

 [7] – مفاتیح الجنان بخش زیارات

[8] – بحارالانوار، ج 45، ص 41

 [9] – مقتل الحسین علیه السلام، للمقرّم: 268

 -------------------------

نقل از: تبیان

متن خطابه شریف غدیر

غدیر

 

به نام خداوند بخشاینده مهربان

حمد و ثنای الهی

ستایش خداوندی را که در یگانگی، والا و در بی‌همتایی، نزدیک و در اقتدار شکوهمند، و در ارکان خود بسی بزرگ است. دانشش بر همه چیز احاطه دارد و حال آن که او در مقام خوش است و آفریدگان، همگی مقهور قدرت اویند. بزرگی که پیوسته بوده و ستوده‌ای که همیشه خواهد بود. پدید آورنده آسمان‌های بلند و گستراننده گستره شده‌ها و فرمانروای مطلق زمین‌ها و آسمان‌هاست و بی‌اندازه پاک و بی‌نهایت پاکیزه است. پروردگار فرشتگان و روح‌القدس و نسبت به هر آنچه آفریده، فزون‌بخش است و چه ساخته و پرداخته، غرقه عطا و فضل اویند. هر دیده‌ای را می‌بیند، و هیچ دیده‌ای را توان دیدار او نیست.

بزرگوار و بردبار و بخشنده‌ایست که رحمتش همه چیز را فرا گرفته و منعمی است که بر همه مخلوقات منت دارد.

در اجرای کیفر مجرمان شتاب نمی‌کند و به عذابی که در خور آنند تعجیل نمی‌نماید. به اسرار نهان و به سویداء سینه‌ها آگاه است و هیچ رازی از او پوشیده نیست و هیچ امر پنهانی او را به اشتباه نمی‌افکند.

بر همه اشیاء، محیط و بر همه چیز، چیره و بر هر نیرویی غالب و بر هر کاری تواناست. نیست مانندی برایش و حال آن که او پدید آورنده همه موجودات است از نیستی. جاودانی که به عدل، پایدار است و خدایی جز او نیست. سرافراز و حکیم و والاتر از آن که به دیده‌ها مشهود گردد ولیکن او هر دیده‌ای را در می‌یابد و بر هر چیز دقیق و آگاه است.

خداوند، بزرگوار و بردبار و بخشنده‌ایست که رحمتش همه چیز را فرا گرفته و منعمی است که بر همه مخلوقات منت دارد.

به دیده هیچ بیننده در نیامده تا وصفش ممکن شود و احدی را از چگونگی پیدا و پنهانش آگاهی نیست مگر به همان مقدار که خود (عزّوجلّ) از خویشتن خبر داده است.

و گواهی می‌دهم او خدایی است که هستی، آکنده قداست اوست و آغازِ بی آغاز و انجام بی فرجام (همه هستی) به نور او احاطه شده است.

فرمانش بی مشورت مستشاری جاری و نافذ است و قضا و تقدیرش بی مدد همکاری، بر کائنات حکومت دارد و در تدبیر امر خلقش، هیچ نقص و بی نظمی نیست.

موجودات را بی آنکه نمونه‌ای از پیش داشته باشد، ابتکار و خلقت فرمود و بدون کمک هیچ یاوری آنها را بیافرید و در این هنگامه نه او را رنجی و نه نیازی به چاره سازی بود. به ایجاد خلق اراده نموده پس خلق، خلعت هستی یافتند و (به نور وجودش) آشکار شدند. پس اوست خدایی که معبودی جز او نیست، آن (خدایی) که به صنع خود، اتقان و استواری داد و در مصنوع خود، حسن و زیبایی نهاد. دادگریست که هرگز ستم نکند و بزرگواریست که کلیه امور به او باز می‌گردد.

و گواهی می‌دهم اوست که هستی در برابر قدرتش فروتن و در مقابل هیبتش سرافکنده و تسلیم است.

اوست سلطان سلاطین و مالک همه ملک‌ها و گرداننده افلاک و فرمانروای مهر و ماه که هر یک تا زمانی مقدّر در کار گردشند. اوست که چادر شب بر رخسار روز کشد و شب را در نور روز فراگیر کند که هر یک شتابان در جستجوی یکدیگرند. اوست شکننده ستمکاران و زورگویان و نابود کننده شیاطین پست و پلید.

از جبرئیل خواستم که از خداوند متعال معافیّت مرا از تبلیغ این مأموریت تقاضا کند؛ ای مردم چون می‌دانستم که در میان مردم پرهیزگاران، اندک و منافقان، بسیارند و از مفسده‌جویی گنه آلودگان و نیرنگ‌بازی آنان که دین اسلام را به تمسخر و استهزاء گرفته‌اند، آگاهی داشتم

نه او را ضدّی است و نه شریکی. یکتای بی نیاز است. نه کسی زاده اوست و نه او زاده کسی و نه احدی همتا و مانند وی است معبودی یکتا و پروردگاری ارجمند است هر چه خواهد کند و اراده‌اش بر جهان فرمانرواست. او بر هر چیز و به شمار همه چیز آگاه است. مرگ و زندگی، نیازمندی و بی نیازی به اراده او و خنده و گریه و منع و عطا به خواست اوست.

ملک و سلطنت، از آن او و ثنا و ستایش، ویژه او و خیر و نیکی به خواست اوست و اوست که بر هر کاری تواناست. شب را در روز، و روز را در شب فرو می‌برد و خدایی جز او نیست. خدایی بس ارجمند و بسی بخشاینده. به خواهش بندگان، پاسخ می‌دهد و صاحب بخشش و عطای بزرگ است. به شمار نَفَس جانداران آگاه و پروردگار پری و آدمی است.

اوست سلطان سلاطین و مالک همه ملک‌ها و گرداننده افلاک و فرمانروای مهر و ماه که هر یک تا زمانی مقدّر در کار گردشند. اوست که چادر شب بر رخسار روز کشد و شب را در نور روز فراگیر کند که هر یک شتابان در جستجوی یکدیگرند. اوست شکننده ستمکاران و زورگویان و نابود کننده شیاطین پست و پلید.

کاری بر او دشوار نیست و ناله فریادخواهان او را به کاری وادار و ناگزیر نمی‌سازد به ستوه نیاورد او را اصرار اصرار کنندگان. نگهبان نیکان و توفیق بخش رستگان و سَروَر جهانیان است و آفریدگان را سزد که به هر حال، در خوشی و سختی و در شدت و راحت سپاس او گویند و ستایش او کنند.

و اینک من، در هر دشواری و راحت و در هر سختی و سستی ستایشگر اویم و به او و فرشتگان و فرستادگان و کتب آسمانیش، ایمان دارم.

غدیر

فرمانش را به جان شنوده و فرمان بردارم و در هر کار که او را خشنود و راضی سازد، شتابنده‌ام. به قضا و حکمش سر تسلیم دارم و به اطاعت فرمان‌هایش مشتاق و از عقوبت و مجازاتش سخت در هراسم که اوست خداوندی که از حیله‌اش، ایمن نتوان نشست با آن که از ستمش جای هیچ بیم و نگرانی نیست. اعتراف می‌کنم که بنده اویم و گواهی می‌دهم که او پرورنده و پروردگار من است و آنچه را که به من وحی فرموده، به مردم ابلاغ خواهم کرد. مبادا که به سبب مسامحه در انجام وظیفه تبلیغ، کوبه عذاب حق بر من فرود آید، عذابی که هیچ قدرتی را توانایی دفع آن نباشد که چه بزرگ است نیرنگ او.

فرمان الهی

نیست معبودی جز او که دستورم داده و اعلام کرده که: «اگر در ابلاغ آنچه اینک بر تو فرو فرستاده‌ام کوتاهی کنی، در حقیقت، به هیچ یک از وظایف رسالت و ابلاغ من عمل نکرده‌ای» و هم او – تبارک و تعالی – حفظ و نگهداری مرا در برابر مخالفان تعهد و تضمین کرده و او مرا کفایت کننده‌ای بزرگوار است. و اینک این است آن پیام که بر من نازل فرموده: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، یا أیُّها الرَّسولُ بَلِّغ ما أنزلَ إلَیکَ مِن ربک (فی عَلیٍ) و إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَک وَاللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاسِ. ای مردم! من در ابلاغ آنچه که بر حق بر من فرو فرستاده است، کوتاهی نکرده‌ام و هم اکنون سبب نزول آن آیه را برایتان باز خواهم گفت: فرشته وحی خدا - جبرئیل- سه بار بر من فرود آمده و از سوی حق تعالی، پروردگارم، فرمان داد تا در این مکان به پا خیزم و سپید و سیاه مردم را رسماً آگاهی دهم، که علی بن ابی‌طالب، برادر و وصی و جانشین من و امام پس از من است که نسبتش به من، همان نسبت است که هارون به موسی داشت، با این تفاوت که رسالت به من خاتمه یافته است و بعد از خداوند و رسولش، علی، ولیّ و صاحب اختیار شماست و پیش از این هم خداوند در این مورد آیه‌ای دیگر از قرآن را نازل فرموده:

«إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُهُ وَالَّذینَ امَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُم راکِعونَ.»

علی بن ابی‌طالب، همان کسی است که نماز به پای داشت و در حال رکوع، به نیازمند، صدقه داده است و او در هر حالی رضای خدا را می‌جوید.

از جبرئیل خواستم که از خداوند متعال معافیّت مرا از تبلیغ این مأموریت تقاضا کند؛ ای مردم چون می‌دانستم که در میان مردم پرهیزگاران، اندک و منافقان، بسیارند و از مفسده‌جویی گنه آلودگان و نیرنگ‌بازی آنان که دین اسلام را به تمسخر و استهزاء گرفته‌اند، آگاهی داشتم؛ همان‌ها که خداوند، در قرآن کریم، وصفشان کرده است:

«یَقُولُونَ بِألسِنَتِهِم ما لَیسَ فی قُلُوبِهِم وَ یَحسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِندَاللهِ عَظیمً.» هنوز آن آزارها که این گروه بارها بر من روا داشتند، از خاطر نبرده‌ام، تا آنجا که به دلیل ملازمت و مصاحبت فراوان علی با من و توجهی که به او داشتم، به عیبجویی من برخاستند و مرا زودباور که هر چه می‌شنود، بی‌اندیشه می‌پذیرد، خواندند تا آنکه خداوند عزّوجلّ، این آیه را نازل فرمود:

«وَ مِنهُمُ الَّذینَ یُؤذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أذُنٌ قُل أذُنُ خَیرٌ لَکُم یُؤمِنُ بِاللهِ وَ یُؤمِنُ لِلمُؤمِنینَ.»

غدیر

من هم اکنون می‌توانم یک یک از این گروه را به نام و نشان، معرفی کنم؛ لیکن به خدا سوگند که من در مورد این افراد بزرگوارانه رفتار کرده و می‌کنم.

ای مردم! بدانید که خداوند، علی بن ابی‌طالب را ولیّ و صاحب اختیار شما معیّن فرموده و او را امام و پیشوای واجب‌الاطاعه قرار داده است و فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و پیروان ایمانی ایشان و بر هر بیابانی و شهری و بر هر عجم و عربی و هر بنده و آزاده‌ای و بر هر صغیر و کبیری و بر هر سیاه و سپیدی و بر هر خداشناس موّحدی، فرض و واجب فرموده و اوامر او را مطاع و بر همه کس نافذ و لازم‌الاجرا مقرر فرموده است. هر کس با علی (علیه السلام) به مخالفت برخیزد، ملعون است و هر کس که از او پیروی نماید، مشمول عنایت و رحمت حق خواهد بود.

ولی اینها همه خدای را از من راضی نمی‌سازد مگر آنکه وظیفه خود را در مورد مأموریتی که از آیه شریفه «یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما أنزِلَ إِلَیکَ ...» یافته‌ام، به انجام برسانم.

'حال که چنین است پس ...'

 

اعلام رسمی ولایت

ای مردم! بدانید که خداوند، علی بن ابی‌طالب را ولیّ و صاحب اختیار شما معیّن فرموده و او را امام و پیشوای واجب‌الاطاعه قرار داده است و فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و پیروان ایمانی ایشان و بر هر بیابانی و شهری و بر هر عجم و عربی و هر بنده و آزاده‌ای و بر هر صغیر و کبیری و بر هر سیاه و سپیدی و بر هر خداشناس موّحدی، فرض و واجب فرموده و اوامر او را مطاع و بر همه کس نافذ و لازم‌الاجرا مقرر فرموده است. هر کس با علی (علیه السلام) به مخالفت برخیزد، ملعون است و هر کس که از او پیروی نماید، مشمول عنایت و رحمت حق خواهد بود.

مؤمن کسی است که به علی (علیه السلام) ایمان آورد و او را تصدیق کند. مغفرت و رحمت خداوند شامل او و کسانی است که سخن او را بشنوند و نسبت به فرمان او مطیع و تسلیم باشند.

ای مردم! این آخرین بار است که مرا در این موقعیّت، دیدار می‌کنید، پس گوش فرا دارید و به سخنانم دل سپارید و دستور پروردگارتان را فرمان برید.

ای مردم! علی(علیه السلام) را برتر از همه بدانید که گذشته از من، از هر مرد و زنی، برتر و والاتر است. (بدانید) که خداوند، به خاطر ماست که به جهانیان، روزی می‌دهد و آفرینش بر پای و برقرار است؛ هر آن کس که این سخن مرا انکار کند، ملعون و ملعون و مغضوب و مغضوب درگاه حق است.

خداوند عزّوجلّ، پروردگار و ولیّ و صاحب اختیار و خداوندگار شماست و گذشته از او و پیامبرش – محمّد (صلی الله علیه و آله) – همین من که اکنون به پا خاسته و با شما سخن می‌گویم سپس بعد از من علی(علیه السلام) به امر خدا بر شما سمت ولایت و صاحب اختیاری دارد و پس از او امامت و پیشوایی تا روز واپسین و تا آن هنگام که خدا و پیامبرش را دیدار خواهید کرد، در ذرّیه و نسل من که از پشت علی(علیه السلام) هستند، قرار خواهد داشت.

مؤمن کسی است که به علی (علیه السلام) ایمان آورد و او را تصدیق کند. مغفرت و رحمت خداوند شامل او و کسانی است که سخن او را بشنوند و نسبت به فرمان او مطیع و تسلیم باشند.

جز آنچه خداوند، حلال کرده، حلال نیست و جز آنچه خداوند حرام فرموده حرام نیست و پروردگار، هر حلال و حرامی را به من معرفی کرده است و من نیز تمام آنچه خداوند از کتاب خود و حلال و حرامش، تعلیم نموده است، به علی(علیه السلام) آموخته‌ام.

ای مردم! دانشی نیست که خداوند به من تعلیم نکرده باشد، و من نیز هر چه که تعلیم گرفته‌ام به علی(علیه السلام)، این امام پرهیزگاران و پارسایان آموخته‌ام و دیگر دانشی نیست مگر آنکه به علی(علیه السلام) تعلیم کرده‌ام و اوست امام و راهنمای آشکار.

عید غدیر

ای مردم! مبادا که نسبت به او راه ضلالت و گمراهی سپرید و مبادا که از او روی برتابید و مبادا که از ولایت و سرپرستی او و از اوامر و فرمان‌هایش به تکبّر، سر باز زنید. اوست که هادی به حق و نابود کننده باطل است و از ناپسندیده‌ها بازتان می‌دارد. اوست که در راه خدا از سرزنش هیچ کس، پروا نمی‌کند و اوست نخستین کسی که به خدا و پیامبرش ایمان آورد و جان خویش را فدای رسول الله کرد، در آن هنگامه‌ها که هیچ کس در کنار پیامبر باقی نماند، همچنان از او حمایت کرده و تنها رها ننمود و هم او بود که در آن روزگار که کسی را اندیشه پرستش و اطاعت خدا نبود، در کنار پیامبر، پروردگار خود را پرستش و عبادت می‌کرد.

ای مردم! علی را برتر و والاتر از هر کس بدانید که خدایش از همه، والاتر و برتر دانسته است! و به ولایت او تمکین کنید که خدایش به ولایت بر شما منصوب فرموده است.

ای مردم! علی(علیه السلام)، امام و پیشوا از جانب حق تعالی است و خداوند توبه منکران ولایت او را هرگز نخواهد پذیرفت و هرگز آنان را مشمول عنایت و مغفرت خویش، قرار نخواهد داد و خداوند، بر خود حتم و لازم فرموده که با آن کسانی که از فرمان علی(علیه السلام) سر بپیچند، چنین رفتار کند و پیوسته تا جهان، باقی و روزگار، در کار است، ایشان را در شکنجه و عذابی سخت و توان فرسا معذّب دارد. پس مبادا که از فرمانش معصیت کنید که به آتشی گرفتار خواهید شد که آدمی و سنگ، هیزم آنند و برای کافران فراهم گردیده است.

ای مردم! همه پیامبران پیشین و رسولان نخستین، مردم را به آمدن من بشارت داده‌اند. من، خاتم پیامبران و رسولان خدایم و بر همه خلق آسمان‌ها و زمین‌ها حجّت و برهانم، هر کس در این امر، تردید کند، همچون کفّار جاهلیّت نخستین است و هر کس در سخنی از سخنان من شک نماید، در حقیقت، به تمام سخنان من شک کرده است و چنین کس، مستحق بلا و مستوجب آتش خواهد بود.

ای مردم! علی(علیه السلام) و آن پاکان از فرزندانم، ثقل اصغرند و قرآن، ثقل اکبر است، که هر یک، از دیگری خبر می‌دهد و هر کدام، دیگری را تأیید و تصدیق می‌کند؛ میان این دو ثقل و این دو امر گرانقدر، جدایی نخواهند بود تا آنکه، قیامت در کنار حوض، به من برسند. ایشان امنای حق در میان خلق و فرمانروایان او بر روی زمین‌اند.

ای مردم! خداوند متعال با این فضیلت‌ها که بر من، مرحمت فرموده، بر من منّت نهاده و احسان کرده است (آری) خدایی جز او نیست و تا جهان، برقرار و روزگار پایدار است در هر حال ستایش و سپاس من، ویژه اوست.

جز آنچه خداوند، حلال کرده، حلال نیست و جز آنچه خداوند حرام فرموده حرام نیست و پروردگار، هر حلال و حرامی را به من معرفی کرده است و من نیز تمام آنچه خداوند از کتاب خود و حلال و حرامش، تعلیم نموده است، به علی(علیه السلام) آموخته‌ام.

ای مردم! علی(علیه السلام) را برتر از همه بدانید که گذشته از من، از هر مرد و زنی، برتر و والاتر است. (بدانید) که خداوند، به خاطر ماست که به جهانیان، روزی می‌دهد و آفرینش بر پای و برقرار است؛ هر آن کس که این سخن مرا انکار کند، ملعون و ملعون و مغضوب و مغضوب درگاه حق است.

هان. آگاه باشید که این سخنان را، به یقین، جبرئیل از سوی حق تعالی به من خبر داده و گفته است که: «هر کس با علی(علیه السلام) به عداوت و دشمنی برخیزد و ولایت و محبت او را در دل نگیرد، لعنت و خشم مرا نسبت به خود، فراهم کرده است»؛ پس هر کس باید که در کار خود بنگرد که برای فردای خود، چه آماده نموده است؛ پس باید که از مخالفت با علی(علیه السلام) سخت بر حذر باشید و مبادا که پس از ثابت قدمی، پایتان بلغزد که خداوند به هر چه کنید، آگاه است.ای مردم! علی(علیه السلام) همان کس است که خدا در کتاب مجید خود، به عنوان 'جنب الله' از او یاد کرده و از زبان مبتلایان به دوزخ، فرموده است: 'یا حَسرَتا عَلی ما فرَّطتُ فی جَنبِ الله.'ای مردم! در قرآن به تدبر و تفکر، نظر کنید و در درک و فهم آیات آن بکوشید، و به محکمات آن توجه کنید و از متشابهاتش، پیروی نمایید.

به خدا سوگند، غیر از این مرد که هم اکنون دست او را گرفته و او را بر کشیده‌ام هرگز دیگری نیست که بتواند دستورات قرآن را برای شما روشن کند و تفسیر آیات آن را بیان نماید، همین مردی که اکنون بازوی او را گرفته‌ام و به شما اعلام می‌کنم که:

غدیر

هر کس را من مولا و سرپرست و صاحب اختیارم، علی(علیه السلام) مولا و سرپرست و صاحب اختیار اوست؛ این مرد، علی بن ابی‌طالب است، برادر و وصی من است، که فرمان دوستی و ولایت او از جانب حق متعال بر من نازل گردیده است.

ای مردم! علی(علیه السلام)، امام و پیشوا از جانب حق تعالی است و خداوند توبه منکران ولایت او را هرگز نخواهد پذیرفت و هرگز آنان را مشمول عنایت و مغفرت خویش، قرار نخواهد داد و خداوند، بر خود حتم و لازم فرموده که با آن کسانی که از فرمان علی(علیه السلام) سر بپیچند، چنین رفتار کند و پیوسته تا جهان، باقی و روزگار، در کار است، ایشان را در شکنجه و عذابی سخت و توان فرسا معذّب دارد.

ای مردم! علی(علیه السلام) و آن پاکان از فرزندانم، ثقل اصغرند و قرآن، ثقل اکبر است، که هر یک، از دیگری خبر می‌دهد و هر کدام، دیگری را تأیید و تصدیق می‌کند؛ میان این دو ثقل و این دو امر گرانقدر، جدایی نخواهند بود تا آنکه، قیامت در کنار حوض، به من برسند. ایشان امنای حق در میان خلق و فرمانروایان او بر روی زمین‌اند.

به هوش باشید که من، آنچه لازم بود، گفتم. به هوش باشید که مطلب و مقصود را ابلاغ کردم و به گوش شما رساندم. توضیح دادم که این امر، به دستور خداوند بود و من نیز از سوی او (عزّوجلّ) به شما ابلاغ نمودم. به هوش باشید که عنوان (امیرالمؤمنین) بر کسی جز برادر من روا نیست و این سمت و مقام و فرمانروایی بر مسلمانان، پس از من، برای هیچ کس جز وی مجاز و حلال نیست.

 

معرفی علی بن ابیطالب (علیه السلام)

«رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در این هنگام، بازوی علی(علیه السلام) بگرفت و او را بالا برده و به مردم نشان داد، تا آنجا که پاهای وی، محاذی زانوی پیامبر اكرم می‌رسید و پس از آن، به سخن ادامه داد»:

ای مردم! این علی(علیه السلام)، برادر و وصی من و مخزن علم و خلیفه و جانشین من است بر امّت. علی(علیه‌السلام) مفسّر قرآن، کتاب خداست اوست که مردم را به حق دعوت می‌کند و اوست که به هر چه موجب رضا و خشنودی خداست، عمل کننده است.

اوست که دشمنان حق، در پیکار و ستیز و به فرمانبرداری و اطاعت از خدا، سخت‌کوش و باز دارنده مردمان از معاصی و نافرمانی‌هاست. اوست خلیفه و جانشین رسول خدا، اوست امیر مؤمنان و پیشوا و هادی خلق خدا. اوست که به امر خدا قاتل 'ناکثین' و 'قاسطین' و 'مارقین' است. (پیشگویی پیامبر اكرم)

(ای مردم!) آنچه می‌گویم به فرمان پروردگارم می‌گویم و این خواست و دستور حق است که هیچ سخنی از او، به دست من تغییر و تبدیل نپذیرد؛ حال می‌گویم: خداوندا! هر کس که علی(علیه‌السلام) دوست می‌دارد، دوست بدار و هر کس که با وی دشمن است، دشمن دار. خداوندا! هر کس که علی(علیه السلام) انکار کند، لعنت کن و آن کس که پذیرای حق او نباشد، به خشم و غضب خود، گرفتار ساز.

پیامبرتان، بهترین پیامبر و وصیّ او بهترین وصیّ و پسرانش بهترین اوصیاءاند.

ای مردم! ذریّه و نسل هر پیامبری از صلب خود اویند امّا ذریّه و نسل من از صلب علی(علیه السلام) هستند.

ای مردم! علی(علیه السلام) را برتر از همه بدانید که گذشته از من، از هر مرد و زنی، برتر و والاتر است. (بدانید) که خداوند، به خاطر ماست که به جهانیان، روزی می‌دهد و آفرینش بر پای و برقرار است؛ هر آن کس که این سخن مرا انکار کند، ملعون و ملعون و مغضوب و مغضوب درگاه حق است.

خداوندا! اگر اکنون، علی(علیه السلام)، ولیّ تو را به خلافت و جانشینی خود معیّن کردم و امری که موجب اكمال دین و اتمام نعمت تو بر این مردم است، بیان کردم، همه و همه به فرمان تو بود اینک تو پسندیده‌ای برای ایشان و فرمودی: «وَ مَن یَبتَغِ غَیرَ الإسلامِ دیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فی الآخِرة مِنَ الخاسِرینَ.»خداوندا! تو را گواه می‌گیرم و کافیست گواهی تو که من به وظایف تبلیغ و رسالت خود عمل کردم.

 

اهمیّت مسأله امامت

ای مردم! خداوند عزّوجلّ، کمال دین شما را در امامت و پیشوایی علی(علیه السلام) قرار داده است؛ پس هر کس که از او و جانشینان او از فرزندان من که از صلب اویند تا واپسین روز جهان پیروی و اطاعت نکند، به حبط و نابودی اعمال گرفتار گردیده و در آتش دوزخ، جاودانه، معذّب خواهد بود، نه دیگر عذابش تخفیف یابد و نه مهلت و فرصت نجاتی به او داده شود.

ای مردم! این علی(علیه السلام) است که مرا بیش از هر کس یاری کرده و از همه بر من سزاوارتر است. از تمام مردم به من نزدیکتر و از همه کس، نزد من محبوب‌تر و گرامی‌تر است.

خداوند عزّوجلّ و من از او راضی و خشنودیم. آیه‌ای در قرآن مُشعِر به رضایت حق از بندگان، نازل نشده مگر آن که در شأن علی(علیه السلام) است و هر جا که خداوند مؤمنین را مخاطب قرار داده، در درجه نخست، نظر به او داشته است. آیه مدحی نیست مگر آنکه در مورد اوست و بهشتی که در سوره « هَل أتی علی الانسان» یاد شده، برای اوست، و در نزول آن دیگری جز او منظور نشده و دیگری جز او مدح و ستایش نشده و دیگری جز او مدح و ستایش نشده است.

ای مردم! علی(علیه السلام)، ناصر دین خدا و حامی پیامبر خداست، اوست پارسای پرهیزگار و طیّب و طاهر و رهنما و ره یافته.

پیامبرتان، بهترین پیامبر و وصیّ او بهترین وصیّ و پسرانش بهترین اوصیاءاند.

ای مردم! ذریّه و نسل هر پیامبری از صلب خود اویند امّا ذریّه و نسل من از صلب علی(علیه السلام) هستند.

 

شیطان

خطر انحراف و کار شکنی

ای مردم! شیطان به حسادت، آدم را از بهشت بیرون کرد، پس مبادا که نسبت به علی(علیه السلام) حسد ورزید که اعمالتان یکسره باطل شود و به لغزش و انحراف درافتید؛ که آدم صفوت الله تنها به سبب یک معصیت، به زمین فرو افتاد؛ پس بر شماست که مراقب احوال خویشتن باشید. شما که در میانتان، دشمن خدا نیز هست.

(ای مردم!) جز شقیِ واژگون بخت کسی با علی(علیه السلام) کینه نمی‌ورزد و جز پارسای پرهیزگار، مِهر علی(علیه السلام) در دل نمی‌گیرد و جز اهل ایمان و مخلصان بی ریا به علی(علیه السلام) ایمان نخواهند آورد و به خدا سوگند سوره «وَالعَصر إِنَّ الإِنسانَ لَفی خُسرٍ ...» در شأن علی(علیه السلام) نازل شده است. ای مردم! خدا را گواه می‌گیرم که در انجام وظایف رسالت فروگذار نکردم و بر پیامبر، جز ابلاغ فرمان حق، وظیفه‌ای دیگر نیست.

به خدا سوگند، غیر از این مرد که هم اکنون دست او را گرفته و او را بر کشیده‌ام هرگز دیگری نیست که بتواند دستورات قرآن را برای شما روشن کند و تفسیر آیات آن را بیان نماید، همین مردی که اکنون بازوی او را گرفته‌ام و به شما اعلام می‌کنم که:

هر کس را من مولا و سرپرست و صاحب اختیارم، علی(علیه السلام) مولا و سرپرست و صاحب اختیار اوست؛ این مرد، علی بن ابی‌طالب است، برادر و وصی من است، که فرمان دوستی و ولایت او از جانب حق متعال بر من نازل گردیده است.

ای مردم! نسبت به خداوند آنچنان که شایسته است پرهیزگار باشید مبادا که جزء مسلمانی دیده از جهان فرو بندید.

ای مردم! به خدا و پیامبرش باور آرید و به نوری که با او نازل شده ایمان آورید، پیش از آنکه خشم خدای شما را فرو گیرد و به مجازات، رخسارتان به عقب باز گردانده شود.

ای مردم! من این ولایت را به عنوان امامت و ارث تا روز قیامت، در ذریه و نسل خود قرار دادم و با این کار وظیفه‌ای را که به آن مأمور بودم، به پایان بردم تا بر هر حاضر و غایب و بر هر کس که شاید در این انجمن بوده و یا در این اجتماع حضور نداشته است و حتی بر آنان که هنوز از مادر متولد نشده‌اند، حجّت تمام باشد.

ای مردم! این نور از جانب حق تعالی در من سرشته شده و بعد از آن در طینت علی(علیه السلام) و سپس در نسل او قرار داده شده تا آنگاه که نوبت به امام قائم، مهدی(عج) رسد و اوست که سرانجام، حق خدا و حقوق ما را از خواهد ستاند؛ که خداوند عزّوجلّ ما را بر تمام مقصران و دشمنان و مخالفان و خائنان و معصیت کاران و ستمگران حجت قرار داده است.

ای مردم! به شما اعلام خطر می‌کنم، به هوش باشید که من فرستاده خدا به سوی شمایم و پیش از من رسولانی آمده و رفته‌اند، آیا اگر من نیز از جهان بروم و یا کشته شوم، به راه پیشینیان خود، باز می‌گردید؟! ولی هر آن کس که به عقب باز گردد و به جاهلیت اسلاف خود روی کند، زیانی به خداوند نخواهد رساند، امّا پروردگار، سپاسگزاران را پاداش نیکو مرحمت خواهد کرد.

ای مردم! بدانید که علی(علیه السلام) همان کسی است که متّصف و موصوف به سپاسگزاری و شکیبایی است و پس از او فرزندان من که از صلب اویند، به این صفات مزیّن و ممتازند.

ای مردم! مسلمانیِ خود را بر خداوند منّت منهید، که موجب خشم و غضب پروردگار بر شما گردد و عذابی از سوی او به شما رسد، زیرا که حق در کمین است.

ای مردم! چیزی نمی‌گذرد که پس از من امامان و سردمدارانی پدید آیند که خلق را به آتش و دوزخ فراخوانند اما این گروه را در روز قیامت یار و مددکاری نخواهد بود.

ای مردم! خدا و پیامبرش از این کسان، متنفّر و بیزارند.

ای مردم! اینان و پیروان و یارانشان، جملگی، در پست‌ترین دوزخ گرفتار خواهند شد، و چه بد جایگاهی است دوزخ، برای این گروه که به تکبر گراییده‌اند. هشدار باشید که اینان همان 'یاران صحیفه' اند (اما هر یک از شما باید که در نامه اعمال خود بنگرد گر چه مردم جر تنی چند، نامه عمل خود را از یاد برده‌اند).

ای مردم! من این ولایت را به عنوان امامت و ارث تا روز قیامت، در ذریه و نسل خود قرار دادم و با این کار وظیفه‌ای را که به آن مأمور بودم، به پایان بردم تا بر هر حاضر و غایب و بر هر کس که شاید در این انجمن بوده و یا در این اجتماع حضور نداشته است و حتی بر آنان که هنوز از مادر متولد نشده‌اند، حجّت تمام باشد. باید که ماجرای امروز را حاضران به غائبان گزارش کنند و پدران به فرزندان تا واپسین روز خبر دهند. گر چه مدتی نخواهد گذشت که (عده‌ای) این امر را با غصب و ستم، از آنِ خود قرار خواهند داد و خدا آن غاصبان را لعنت کند و از رحمت خود، دور و مهجورشان سازد و در چنین حال، سزاوار این عذاب گردند که فرمود:

«سَنُفرِغُ لَکُم أیُّهَا الثَّقَلانَ یُرسَلُ عَلَیکُما شُواظٌ مِن نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنتَصِران.»

ای مردم! خداوند شما را به حال خود رها نخواهد کرد تا آنکه پاک و پلید از یکدیگر ممتاز گردند و خدا شما را بر اسرار پنهان، آگاهی نداده و نخواهد داد.

ای مردم! سرزمینی نیست مگر آنکه خداوند، مردم آن را در اثر تکذیب حق، هلاک کرده و چنانکه خود به این معنی اشاره فرموده است: «وَ کَذلِکَ نُهلِکَ القُری وَ هِیَ ظالِمٌَ»به هوش باشید که عنوان (امیرالمؤمنین) بر کسی جز برادر من روا نیست و این سمت و مقام و فرمانروایی بر مسلمانان، پس از من، برای هیچ کس جز وی مجاز و حلال نیست.

و این علی(علیه السلام) امام و پیشوای شما و ولیّ و صاحب اختیار شماست. که خداوند، در مورد او تهدیدها و وعده‌ها کرده و خدا وعده‌های خود را انجام خواهد داد.

غدیر

ای مردم! پیش از شما، اکثر مردم نخستین به گمراهی رفتند و خداوند ایشان را هلاک نمود و هم اوست هلاک کننده گروه‌هایی که از این پس می‌آیند، همچنانکه فرمود: «ألَم نُهلِکِ الأوَّلینَ، ثُمَّ نُتبِعُهُمُ الاخِرینَ، کَذلِکَ نَفعَلُ بِالمُجرِمینَ، وَیلٌ یَومئذٍ لِلمُکَذِّبینَ.»ای مردم! خداوند، مرا به پاره‌ای از امور امر کرده و از پاره‌ای دیگر نهی فرموده است و من نیز علی(علیه‌السلام) را به آن امور، امر و نهی کرده‌ام؛ پس در حقیقت، او اوامر و نواحی حق را از پروردگار خود اخذ نموده است؛ پس باید که به فرمان او گوش کنید تا از سلامت برخوردار گردید و دستورش را به اجرا گذارید تا به راه هدایت رفته باشید و از آنچه نهی می‌کند حذر کنید تا به رشد و کمال رسید و خویشتن را بدانگونه که خواست اوست، باز سازید و مبادا که راه‌های دیگر شما را از پیمودن راه و رویه او باز دارد.

ای مردم! صراط مستقیم خداوند منم و شما به رعایت آن مأمور شده‌اید و پس از من، علی(علیه‌السلام) و سپس فرزندانم که از صلب اویند امامان و پیشوایان شمایند که خلق را به راه راست هدایت می‌کنند و پیوسته روی به سوی حق دارند.

(پس از آن سوره حمد را تا پایان تلاوت کرد و به ادامه سخن پرداخت:)

ای مردم! این سوره (حمد) در شأن من و علی(علیه السلام) و فرزندانش فرود آمد و شامل ایشان می‌گردد همچنین مخصوص آنهاست، ایشان، اولیای خدایند که نه خوفی در دل دارند و نه اندوهی آزارشان دهد، بدانید که حزب الله پیروز است و در برابر، دشمنان علی، گروهی اهل شقاق و نفاق و کینه ورزانی متجاوز و برادران اهریمنند که به منظور فریب و نیرنگ، سخنان بی مغز و آمیخته به رنگ و ریا با یکدیگر نجوا می‌کنند.

 

معرفی دوستان و دشمنان

ای مردم! دوستداران علی(علیه السلام) و فرزندانش، مردمی اهل ایمانند که خداوند در کتاب خود از آنان بدینگونه یاد کرده است:

«لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنونَ بِاللهِ وَالیَومِ الاخِرِ یُوادُّونَ مَن حادَّ اللهَ وَ رَسُولَهَ ... » (سوره مجادله، آیه 22) دوستداران علی و فرزندانش کسانی هستند که در دل‌هایشان ایمان نوشته شده ، و مدد نموده خداوند ایشان را به وسیله فرشته‌ای از سوی خودش و او وارد فرماید ایشان را در باغ‌هایی‌ که جاریست از زیر آنها نهرهایی و برای همیشه در آنجا می‌مانند. خداوند از ایشان راضی و ایشان از خداوند خشنودند.

ایشان حزب خدایند و آگاه باشید که حزب خدا رستگارانند!

خداوند عزّوجلّ در توصیف ایشان چنین فرموده است:

«الَّذینَ آمَنُوا وَ لَم یَلبَسُوا ایمانَهُم بِظُلمٍ أولئِکَ لَهُمُ الأمنُ وَ هُم مُهتَدُونَ.»

و نیز می‌فرماید: «اینان در امن و امان، به بهشت داخل شوند و فرشتگان با فروتنی، سلامشان دهند و گویند: پاک و پاکیزه‌اید شما؛ پس جاودانه در بهشت ساکن شوید.»

آگاه باشید دوستان ایشان کسانی هستند که خداوند در توصیفشان در جای دیگر فرماید:

«ایشان، در امن و سلامت و بی حساب به بهشت وارد می‌شوند.»

(ای مردم!) جز شقیِ واژگون بخت کسی با علی(علیه السلام) کینه نمی‌ورزد و جز پارسای پرهیزگار، مِهر علی(علیه السلام) در دل نمی‌گیرد و جز اهل ایمان و مخلصان بی ریا به علی(علیه السلام) ایمان نخواهند آورد و به خدا سوگند سوره «وَالعَصر إِنَّ الإِنسانَ لَفی خُسرٍ ...» در شأن علی(علیه السلام) نازل شده است.

و در مورد دشمنان ایشان فرموده است:

«آگاه باشید دشمنان آنها کسانی هستند که به دوزخ در می‌افتند و غریو جهنم را که می‌جوشد و می‌خروشد و صدایی که از سوخت و سوز آن برمی‌خیزد، می‌شنوند.»

خداوندا! هر کس که علی(علیه‌السلام) دوست می‌دارد، دوست بدار و هر کس که با وی دشمن است، دشمن دار. خداوندا! هر کس که علی(علیه السلام) انکار کند، لعنت کن و آن کس که پذیرای حق او نباشد، به خشم و غضب خود، گرفتار ساز.

و نیز در قرآن آمده:

«کُلَّما دَخَلَت أمَّ?ٌ لَعَنَت أختَها .»

همچنین درباره دشمنان آنها فرموده است:

«کُلَّما ألقِیَ فیها فَوجُ سَألَهُم خَزَنَتُها ألَم یأتِکُم نَذیرٌ، قالوا بَلی قَد جاءَنا نَذیرٌ فَکَذَّبنا وَ قُلنا ما نَزَّلَ اللهُ مِن شَیءٍ إِن أنتُم إِلّا فی ضَلالٍ کَبیرٍ .»

آگاه باشید که دوستداران علی(علیه السلام) و فرزندانش به غیب ایمان دارند و از پروردگار خود در خشیت و هراسند. این گروه را اجر و پاداشی عظیم خواهد بود.

ای مردم! میان دوزخ و بهشت، تفاوتی بزرگ است.

دشمن ما همان است که خداوند او را مذمّت و لعنت فرموده و دوستدار ما مورد مدح و ستایش و محبّت پروردگار است.

ای مردم! من، منذر و ترساننده‌ام و علی هادی و رهنماست.

ای مردم! من، پیامبرم و علی، وصی من است.

 

مهدی موعود

معرفی حضرت مهدی (عج)

آگاه باشید البتّه! آخرین امام زمان قائمِ 'مهدی' است.

آگاه باشید او یاری کننده دین خداست.

آگاه باشید او انتقام گیرنده از ستمکاران است.

آگاه باشید او گشاینده دژهای استوار و ویرانگر قلعه‌های مستحکم است.

آگاه باشید او نابود کننده طوایف مشرک است.

آگاه باشید او منتقم خون‌های ناحق ریخته اولیاء خداست.

آگاه باشید او حامی دین خداست.

آگاه باشید او جرعه‌نوش دریای ژرف حقایق و معانی است.

آگاه باشید او معرِّف هر صاحب فضیلتی است به برترینش و هر نادان بی فضیلتی است به نادانیش. آگاه باشید او برگزیده خدا و منتخب پروردگار عالم است.

آگاه باشید او وارث همه دانش‌ها و محیط به همه علوم است.

آگاه باشید او خبر دهنده شئون خداوند و مراتب ایمان است.

آگاه باشید او رشید و رهسپار صراط مستقیم و استوار است.

آگاه باشید او آن کسی است که امور خلایق به او واگذار شده است.

آگاه باشید او آن کسی است که گذشتگان به ظهور وی بشارت داده‌اند.

آگاه باشید او حجّت پایدار خداوند است که حجّت دیگری بعد از او نیست؛ زیرا حقّی نیست، که با او نباشد و نوری نیست که همراه او نباشد.

(ای مردم!) جز شقیِ واژگون بخت کسی با علی(علیه السلام) کینه نمی‌ورزد و جز پارسای پرهیزگار، مِهر علی(علیه السلام) در دل نمی‌گیرد و جز اهل ایمان و مخلصان بی ریا به علی(علیه السلام) ایمان نخواهند آورد و به خدا سوگند سوره «وَالعَصر إِنَّ الإِنسانَ لَفی خُسرٍ ...» در شأن علی(علیه السلام) نازل شده است.

آگاه باشید اوست آنکه کسی بر او پیروز نمی‌شود و کسی را در برابر او نصرت نتوان کرد.

آگاه باشید که او ولّی خداست در گستره زمین و فرمانروای حق است در میان خلایق و امین خداست در پیدا و پنهان.

 

طرح مسئله بیعت

ای مردم! آنچه لازم بود به شما فهماندم و برایتان توضیح دادم و این علی(علیه السلام) است که پس از من، تعلیم و تفهیم شما را به عهده خواهد گرفت. آگاه باشید از شما می‌خواهم که پس از پایان خطابه (به نشان قبول و تمکین) نخست با من و سپس با علی(علیه السلام)، دست بیعت دهید و میثاق خود را استوار کنید.

بدانید که من به خداوند تعهّد سپرده‌ام و علی(علیه السلام) در برابر من تعهّد و بیعت نموده است و من، اکنون، از سوی حق تعالی از شما می‌خواهم که با علی(علیه السلام) بیعت کنید و بدانید که هر کس بیعت خود را بشکند، به زیان خویش اقدام کرده است:  «فَمَن نَکَثَ فإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ.»

 

حج

ای مردم! حج و صفا و مروه از شعائر الهی است.

«فَمَن حَجَّ أوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ أن یَطَّوَّفَ بِهِما.»

ای مردم! حج خانه خدا کنید که هیچ خاندانی نیست که به آن خانه وارد شود مگر آنکه بی نیاز گردد و هیچ خانواده‌ای از این خانه، رخ نتابیده، مگر آنکه به فقر و تهیدستی گرفتار آمده است. ای مردم! مؤمنی نیست که در آن موقف کریم بایستد مگر آنکه خداوند از معاصی گذشته او چشم‌پوشی می‌کند. پس آنگاه که حجَّش تمام شد زندگی و اعمال را از نو آغاز می‌کند.

ای مردم! زائران خانه خدا از سوی حق تعالی، مدد و نصرت می‌شوند و هزینه سفرشان در دنیا جبران و نیز اندوخته روز واپسین ایشان خواهد شد که خداوند، پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد فرمود.

ای مردم! خانه خدا را با اعتقاد کامل و با دقت و فهم درست زیارت کنید و مباد که بدون توبه و ترک گناهان گذشته خود، از آن مواقف شریف باز گردید.

من سخن خود را مجدداً تأکید می‌کنم که: نماز را به پای دارید و زکات بدهید، امر به معروف و نهی از منکر کنید اما بدانید که سرآغاز هر امر به معروف و نهی از منکری این است که فرامین مرا بپذیرید و حاضران، آن را به غائبان، اطلاع دهید و به اطاعت از اوامر من وادارشان کنید. و از مخالفت با آنها بر حذرشان سازید؛ زیرا که اینها دستور خداوند عزّوجلّ و فرمان من است، و بدانید که بدون امام معصوم (و بی معرفت او) امر به معروف و نهی از منکر امکان پذیر نیست.

باید که ماجرای امروز را حاضران به غائبان گزارش کنند و پدران به فرزندان تا واپسین روز خبر دهند. گر چه مدتی نخواهد گذشت که (عده‌ای) این امر را با غصب و ستم، از آنِ خود قرار خواهند داد و خدا آن غاصبان را لعنت کند و از رحمت خود، دور و مهجورشان سازد.

ای مردم! اقامه نماز و پرداخت زکات، باید بر طبق دستور پروردگار و به همان روش که او فرمان داده است، به عمل آید و چنانچه با گذشت زمان، کوتاهی کنید یا مسائل و معارف دین را فراموش نمائید، این علی(علیه السلام) ولیّ و سرپرست شما، مبیّن آن معارف و احکام برای شماست. همان که خداوند عزّوجلّ، او را پس از من برای شما منصوب کرده و هم امامانی که به جانشینی من و او از سوی حق تعالی تعیین گردیده‌اند، پاسخگوی مسایل و مشکلات شما خواهند بود و بر آنچه نمی‌دانید آگاهتان خواهد کرد.

 

احکام الهی

آگاه باشید! حلال و حرام خدا، بیش از آن است که بتوانم یک به یک برشمارم و معرفی نمایم؛ چون چنین است، در یک کلام می‌گویم که به حلال‌ها امر می‌کنم و از حرام‌ها نهی می‌نمایم و به منظور توضیح و تبیین آنها، مأمور شده‌ام که از شما بیعت گیرم و دست تعهد و پیمان بفشارم که آنچه از سوی حق تعالی درباره امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) و امامانی که از نسل من و علی(علیه السلام) به جهان خواهند آمد، پذیرفته باشید. و مهدی(عج)، قائم امامان و قاضی به حق تا روز واپسین خواهد بود.

ای مردم! هر عمل حلالی که به شما معرفی کردم و هر کار حرامی که از آن نهی نمودم، از گفته خود باز نمی‌گردم و آن را تغییر نخواهم داد. این امر را به خاطر بسپارید و هرگز فراموش مکنید و به دیگران نیز سفارش کنید، مباد احکام مرا دگرگون سازید.

آگاه باشید من سخن خود را مجدداً تأکید می‌کنم که: نماز را به پای دارید و زکات بدهید، امر به معروف و نهی از منکر کنید اما بدانید که سرآغاز هر امر به معروف و نهی از منکری این است که فرامین مرا بپذیرید و حاضران، آن را به غائبان، اطلاع دهید و به اطاعت از اوامر من وادارشان کنید. و از مخالفت با آنها بر حذرشان سازید؛ زیرا که اینها دستور خداوند عزّوجلّ و فرمان من است، و بدانید که بدون امام معصوم (و بی معرفت او) امر به معروف و نهی از منکر امکان پذیر نیست.

 

قرآن و فقه

تنها راه هدایت

ای مردم! این قرآن است که امامان پس از علی(علیه السلام) را از فرزندان و از نسل او معرفی کرده و من نیز به شما توضیح دادم که علی از من و من از اویم. خداوند در کتاب خود فرموده است:

«وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فی عَقِبِهِ.»

و این علی(علیه السلام) امام و پیشوای شما و ولیّ و صاحب اختیار شماست. که خداوند، در مورد او تهدیدها و وعده‌ها کرده و خدا وعده‌های خود را انجام خواهد داد.

و من نیز گفتم: 'تا آن زمان که دست تمسک به دامن این دو امر گرانسنگ (یعنی کتاب خدا و عترت و خاندان من) زده‌اید، هرگز به گمراهی و ضلالت دچار نخواهید شد.'

ای مردم! تقوا را پیشه خود کنید و به قیامت بیندیشید که خداوند متعال فرمود:

«إِنَّ زَلزَلةَ السّاعَةِ شَیءٌ عَظیم.»

ای مردم! به مرگ بیندیشید و از حساب و میزان و محاکمه در پیشگاه پروردگار جهانیان غافل مباشید و ثواب و عقاب و پاداش و کیفر رستاخیز را از خاطر مبرید، که هر کس نیکی کند، پاداش یابد و هر کس دامن به بدی آلوده سازد، بهره‌ای از بهشت نخواهد داشت.

 

بیعت گرفتن

ای مردم! شما را از آن حد فزون‌تر است که بتوانید یک یک، با من دست بیعت دهید در حالی که به فرمان خدا، مأمورم که از زبان هر یک از شما اعتراف گیرم که منصب فرمانروایی و امارت بر مؤمنان را که برای علی(علیه السلام) قرار داده‌ام پذیرفته‌اید و نیز (مأمورم که) در مورد قبول امامت و ولایت امامانی که از نسل من و صلب علی(علیه السلام) می‌باشند، اقرار و بیعت گیرم. حال که چنین است، همگان یک صدا و به زبان، بگویید: (ای رسول خدا!) آنچه که در ولایت و رهبری مطلق علی(علیه السلام) و امامان پس از وی که از صلب اویند از جانب حق تعالی به ما ابلاغ کردی، شنیدیم و در برابر آن مطیع و تسلیمیم و به آن امر راضی و خشنودیم! اینک ما به دل و جان و به زبان و دستمان، نسبت به قبول ولایت با تو بیعت می‌کنیم و پیمان می‌بندیم که با این اعتقاد، زندگی کنیم و با آن بمیریم و تا آن زمان که سر از خاک برداریم، به آن پایبند بوده و هرگز در آن تغییر و تبدیلی ندهیم و شک و تردیدی ننماییم و از سر پیمان خود برنخیزیم و از خدا و پیامبرش و امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) و فرزندانش حسن و حسین و امامان دیگر که از صلب علی(علیه السلام) به جهان آیند، فرمان بریم.

ای مردم! فضایل و امتیازات علی بن ابیطالب و قدر و منزلتش نزد خداوند، که در کتاب خدا نازل شده، بیشتر از آن است که بتوانم در یک جلسه برایتان برشمرم؛ پس هر کس که از مناقب و فضایل او نزد شما مطلبی گوید، از او بپذیرید.

ای مردم! هر کس از خدا و پیامبر او و از علی(علیه السلام) و امامان و پیشوایانی که معرفی کردم، فرمان بَرَد، به رستگاری بزرگی نایل آمده است.(رستگاری بزرگ چیست؟)

ای مردم! مقام و منزلتی که حسن و حسین نزد خدا و رسول او دارند، گوشزدتان کرده و ابلاغ نموده و متوجهتان ساختم که این دو تن سرور جوانان اهل بهشتند و بعد از من که جدّ ایشانم و بعد از علی(علیه السلام)، منصب امامت خواهند داشت.

و (ای مردم!) بگویید: «در این امر، مطیع خدا و پیامبرش و علی(علیه السلام)، و حسنین و امامان پس از ایشانیم. تو (ای پیامبر) در مورد ولایت امیرالمؤمنین از دل و جان با ما عهد و میثاق بستی؛ از کسانی که توفیق مصافحه یافتند به دست، و از آنها که توفیق این کار نیافتند، از زبانشان بیعت گرفتی. پیمان نمودیم که دیگری را به جای این امر نگیریم و دل و جانمان به جانب دیگر روی ننماید. خدا را در این کار شاهد گرفتیم او به شهادت، کافی است و تو نیز (پیامبر) و همچنین همه مطیعان فرمان حق از حاضر و غائب و فرشتگان و جنود خدا و همه بندگان او را همگی را گواه و شاهد این امر کردیم و خدا از هر شاهدی بزرگتر است.»

ای مردم! صراط مستقیم خداوند منم و شما به رعایت آن مأمور شده‌اید و پس از من، علی(علیه‌السلام) و سپس فرزندانم که از صلب اویند امامان و پیشوایان شمایند که خلق را به راه راست هدایت می‌کنند و پیوسته روی به سوی حق دارند.

ای مردم! چه می‌گویید؟ خداوند، هر آوازی را می‌شنود و از سرّ و پنهان همه آگاه است. (بدانید) آن کس که به راه هدایت رود، به سود خود رفته و آن کس که به گمراهی گراید، تنها به زیان خویش اقدام کرده است. چرا که دست خدا فوق هر دستی و قدرتش برتر از هر قدرتی است.

ای مردم! از خدا بترسید و پرهیزگاری پیشه کنید و پیمان خود را با علی(علیه السلام) امیرالمؤمنین و با حسنین و امامان دیگر که کلمه طیبه باقیه‌اند، استوار نمایید. هر که در این امر، مکر پردازد خدایش به هلاکت در افکند و آن کس که بر عهد خود پای فشرده خدایش رحمت کند.

«فَمَن نَکَثَ فَإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ... .»

غدیر

ای مردم! آنچه به شما گفتم، بازگویید و بر علی(علیه السلام)، با عنوان رسمی امیرالمؤمنین سلام دهید. بگویید: «پروردگارا دستورت را شنیدیم و اطاعت کردیم تا از مرحمت و مغفرت تو بهره‌مند شویم که بازگشت همه به توست» و بگویید:

«سپاس خدای را که به این امر ما را هدایت و دلالت فرموده و اگر راهنمائیمان نمی‌کرد، ما، خود، به راه هدایت دست نمی‌یافتیم.»

ای مردم! فضایل و امتیازات علی بن ابیطالب و قدر و منزلتش نزد خداوند، که در کتاب خدا نازل شده، بیشتر از آن است که بتوانم در یک جلسه برایتان برشمرم؛ پس هر کس که از مناقب و فضایل او نزد شما مطلبی گوید، از او بپذیرید.

ای مردم! هر کس از خدا و پیامبر او و از علی(علیه السلام) و امامان و پیشوایانی که معرفی کردم، فرمان بَرَد، به رستگاری بزرگی نایل آمده است.(رستگاری بزرگ چیست؟)

ای مردم! رستگاران، کسانی هستند که در بیعت با علی(علیه السلام) و پذیرش ولایت او و در ادای سلام بر وی به عنوان امیرالمؤمنین، مبادرت و سبقت جویند، اینان در بهشتِ نعمت‌ها متنعّم خواهند بود.

ای مردم! سخنی گویید که موجب رضای خدا باشد: «فَإِن تَکفُرُوا أنتُم وَ مَن فِی الأرضِ جَمیعاً فَلَن یَضُرَّ اللهَ شَیئاً.»خداوندا! مردان و زنان با ایمان را بیامرز و کافران را به غضب خود گرفتار ساز و ستایش، خدای راست که پروردگار جهانیان است.

(در این هنگام مردم، فریاد برآوردند:)

فرمان خدا و پیامبر خدا را شنیدیم و با دل و زبان و دست مطیع و فرمانبرداریم. چون سخنان پیامبر، تمام شد، مردم بر گِرد آن حضرت و امیرالمؤمنین(علیه السلام) سخت ازدحام کردند و هر کس می‌خواست با ایشان، مصافحه و بیعت کند.

گویند نخستین کسی که موفق به مصافحه و بیعت شد، ابوبکر بود و پس از وی عمر و سپس عثمان بیعت کردند و به دنبال ایشان باقی مهاجران و انصار و دیگر مردمان، اقدام به بیعت کردند تا آنگاه که وقت نماز مغرب رسید. پیامبر در آن شب، نماز مغرب و عشا را پیوسته و در یک زمان به جای آورد.

در روایت است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) با هر گروه که به عنوان بیعت، مصافحه می‌کرد، می‌گفت: «ألحَمدُللهِ الَّذی فَضّلَنا عَلی جَمیعِ العالَمینَ؛ ستایش خدای را که ما را بر همه جهانیان امتیاز مرحمت فرمود.»


عید سعید غدیرخم مبارک!!

ولایت علی بن ابی طالب امری مسلّم

 

غدیر

در مقام ولایت حضرت علی علیه السلام آیات و روایات بسیاری درکتب شیعه وسنی  وجود دارد.

از آیات به یک آیه از قرآن اشاره می شود هر چند بررسی آیات بحث مجزایی را می طلبد.

 

ولایت علی بن ابی طالب در قرآن

إِنَّما وَلِیُّكُمُ‏ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ.  سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها كه ایمان آورده‏اند؛ همانها كه نماز را برپا مى‏دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند. (1)

عمّار یاسر مى‏گوید: مسكینى در مقابل على علیه السّلام در حالى كه آن حضرت در ركوع بود ایستاد و درخواست كمك كرد، على علیه السّلام انگشترى خود را از انگشت خارج كرد و به سائل بینوا عطا كرد. وقتى رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله از ماجراى ایثار على علیه السّلام آگاه شد، آیه‏ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ‏. بر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله‏  نازل شد. و آن حضرت فرمود: من كنت مولاه فعلىّ مولاه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه. (2)

 [تفسیر ابن جریر طبرى 6/ 186] به سند خود، از «عتبة بن حكیم»، در ذیل آیه ولایت گوید: مراد از وَ الَّذِینَ آمَنُوا و مصداق آن، على بن ابیطالب علیه السّلام است كه در حال ركوع، صدقه داد.(3)

 

ولایت علی بن ابی طالب در روایات

در این مجال تنها به ذکر روایاتی که درباره ولایت امیرالمؤمنین می باشد پرداخته شده است؛ اما اثبات دلالت مضمون روایات در جای خود بحث شده و می شود. ابتدا معتبرترین روایت که همان حدیث معروف به غدیر خم است آورده شده است و سپس کلمات پیامبر عظیم الشأن اسلام در مواضع دیگر.

روایت اول: ابو طفیل به نقل از زید بن ارقم مى‏گوید: چون رسول خدا صلى اللَّه علیه [و آله‏] و سلم از حجة الوداع بازگشتند در غدیرخم‏ فرود آمدند و دستور دادند در آن مكان كه درختانى بزرگ و پر شاخه بود، جاروب زنند

حضرت از ما پرسید: «همراهى همراهتان را چگونه یافتید؟» پس من و دیگران لب به شكایت گشودیم، پس چون سرم را در میان جمع بلند كردم چهره رسول خدا را دیدم كه از [ناراحتى‏] سرخ شده و فرمود: «هر كس من ولىّ او هستم على هم ولىّ اوست».

سپس فرمود: «گویى [براى سفر ابد] فرا خوانده شدم پس اجابت كردم [كنایه از این كه وفات من نزدیك است‏] من در میان شما دو چیز گران بها (سنگین) را مى‏گذارم یكى از دیگرى بزرگ‏تر است؛ كتاب خدا و عترتم اهل بیت من، پس نیك بنگرید پس از من در باره آن دو چگونه رفتار مى‏كند؛ آن دو هرگز از یك دیگر جدا نشوند تا در كنار حوض [كوثر] نزد من باز آیند». سپس فرمود: «هر كس من ولىّ اویم پس على ولىّ اوست. خداوندا، هر كس او را دوست دارد دوست بدار، و هر كس او را دشمن دارد دشمن دار».

ابو طفیل [راوى حدیث‏] مى‏گوید: به زید بن ارقم گفتم: آیا تو خود از رسول خدا صلى اللَّه علیه [و آله‏] و سلم چنین شنیدى؟ گفت: [آرى‏] هیچ كس در آن مكان نبود جز آن كه رسول خدا صلّى اللَّه علیه [و آله‏] و سلم را با چشمانش دید و سخنانشان را با گوش‏هایش شنید. (4)

امام علی

روایت دوم: بریده مى‏گوید: رسول خدا صلّى اللَّه علیه [و آله‏] و سلم ما را براى جنگى فرستادند و على را فرمانده ما قرار داد، چون بازگشتیم حضرت از ما پرسید: «همراهى همراهتان را چگونه یافتید؟» پس من و دیگران لب به شكایت گشودیم، پس چون سرم را در میان جمع بلند كردم چهره رسول خدا را دیدم كه از [ناراحتى‏] سرخ شده و فرمود: «هر كس من ولىّ او هستم على هم ولىّ اوست». (5)

روایت سوم: على [علیه السّلام‏] در مكانى به نام رحبة در میان مردم سوگند یاد كرد و گفت: هر كس از رسول خدا صلّى اللَّه علیه [و آله‏] و سلم شنیده كه فرمود: «هر كس من مولاى اویم پس على مولاى اوست» [گواهى دهد].

 پس افرادى كه از ده نفر بیش‏تر بودند به‏پا خاستند و گواهى دادند. (6)

روایت چهارم: زید بن یثیع مى‏گوید: شنیدم كه على بن ابى طالب [علیه السّلام‏] بر منبر كوفه مى‏گفت: من كسى را به خدا سوگند مى‏دهم- و جز اصحاب محمّد صلى اللَّه علیه [و آله‏] و سلم را سوگند نمى‏دهم- كه از رسول خدا صلى اللَّه علیه [و آله‏] و سلم شنیده كه در روز غدیر خم فرمود: «هر كس من مولاى اویم على مولاى اوست.

فرمود: «اى بریده، در باره على عیب‏جویى نكن. على از من است و من از على‏ام و این على، ولىّ شما پس از من است».

خدایا، دوست دار هر كس او را دوست مى‏دارد، و دشمن دار كسى كه او را دشمن مى‏دارد» [به پا خیزد و گواهى دهد]. پس شش نفر [از اصحاب‏] از یك سوى منبر و شش نفر از سوى دیگر به پا خاستند و گواهى دادند كه از رسول خدا صلّى اللَّه علیه [و آله‏] و سلم این را شنیده‏اند.

شریك بن عبد اللَّه [یكى از راویان این حدیث‏] مى‏گوید: من به ابو اسحاق [راوى دیگر حدیث‏] گفتم: آیا از براء بن عازب [از صحابه رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله‏] شنیده‏اى كه وى از رسول خدا صلّى اللَّه علیه [و آله‏] و سلم این را نقل كند؟ گفت: آرى. (7)

روایت پنجم: بریده مى‏گوید: رسول خدا صلّى اللَّه علیه [و آله‏] و سلم ما را با فرماندهى خالد بن ولید و سپاهى دیگر را با فرماندهى على به یمن فرستاد و فرمود:

«اگر دو سپاه هم دیگر را ملاقات كردید على فرمانده همه است و اگر جدا بودید هر كدام با فرماندهى خود». ما با طایفه بنى زبید از یمن روبرو شدیم و پس از نبرد، مسلمانان بر مشركان چیره شدند، افراد جنگ‏جو را كشتیم و فرزندانشان را به اسارت گرفتیم.

على [علیه السّلام‏] كنیزكى را از میان اسیران براى خود برداشت. خالد بن ولید [از سر شكایت‏] این ماجرا را براى پیامبر صلّى اللَّه علیه [و آله‏] و سلم نوشت و به من مأموریت داد در باره على گلایه كنم. پس من نامه را به حضرت صلّى اللَّه علیه [و آله‏] و سلم دادم و در باره على گلایه كردم در این هنگام رنگ چهره رسول خدا صلّى اللَّه علیه [و آله‏] و سلم دگرگون شد پس گفتم: این مكان پناه‏آورنده است [كنایه از این كه من بى‏تقصیرم‏] شما من را با خالد بن ولید فرستادید و دستور دادید اطاعتش كنم من تنها مأموریتم را مى‏رسانم، رسول خدا صلّى اللَّه علیه [و آله‏] و سلم فرمود: «اى بریده، در باره على عیب‏جویى نكن. على از من است و من از على‏ام و این على، ولىّ شما پس از من است».(8)

 

پی نوشتها:

1. مائده آیه 55

2. شواهد التنزیل- ترجمه روحانى، ص: 90 ناشر دارالهدی

3 .فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، محمدباقرساعدی،ج‏2، ص: 195 انتشارات فیرودآبادی

 .4خصائص امیر المؤمنین-ویژگى‏هاى على بن ابى طالب ع، ترجمه‏فارسى، ص: 89 بوستان کتاب قم

.5 خصائص امیر المؤمنین-ویژگى‏هاى على بن ابى طالب ع، ترجمه‏فارسى، ص: 91

6. همان،ص: 95

7. همان، ص: 97

8.همان، ص: 99

 

عيد سعيد قربان مبارك!!

آزمون بندگی

عید قربان
عید قربان، عید پاک سازی دل است. با سر بریدن قربانی، تمام هواهای نفسانی را سر می بریم و از هر آنچه غیر خداست جدا می شویم و چشم امید از غیر او بر می داریم.

عید قربان، روز اثبات عشق

عید قربان، روز اثبات عشق و تسلیم است ؛ روزی که انسان در برابر معشوق، خود و همه چیز را فدا می کند و تعبد و پرستش خدا را آن گونه که شایسته است به معرض دید همگان می گذارد.

در این روز به گونه ای شایسته عمل می کنیم تا ابراهیم و اسماعیل وار از آزمایش و امتحان به در آییم.

 آن گونه تسلیم امر حق می گردیم و تمام وجود و هستی خویش را تقدیم حق تعالی می نماییم که پاداش نیکوی وعده داده شده را از خداوند سبحان دریافت کنیم.

 در این روز با شکوه، خاطره عشق و ایثار حضرت ابراهیم علیه السلام و اسماعیل علیه السلام و هاجر علیهاالسلام را تجدید می نماییم و نشان می دهیم که عشق و ایمان ما ،در چه مرتبه ای و آرزوی وصل در چه حدی است و تا چه اندازه به تعبد و تسلیم رسیده ایم.

عید سربریدن هواهای نفسانی

عید قربان، عید پاک سازی دل است. با سر بریدن قربانی، تمام هواهای نفسانی را سر می بریم و از هر آنچه غیر خداست جدا می شویم و چشم امید از غیر او بر می داریم. آن هنگام که قربانی خویش را ذبح می کنیم، در حقیقت گلوی دیو طمع را می بریم.

 در جبهه منا در میان خون و قربانی، دل به خدا داده و از غیر او جدا می شویم و اعلام آمادگی می کنیم که در هر جبهه دیگری نیز در راه خدا تا مرحله خون و نثار جان، خود را به پای حق قربانی می کنیم و از همه چیز می گذریم.

به همگان اعلان می داریم که از خون و خونریزی و کشتار نمی هراسیم؛ زیرا کسی که رو به خدا نماید و تسلیم اراده و اوامر او شود و با عمل و نیکوکاری، محبت و علاقه و بندگی حقیقی خود را به اثبات رساند، اجر و پاداشش نزد خداست.

ثواب قربانی

از امام صادق علیه السلام در مورد علت قربانی پرسیدند، فرمود:

نخستین قطره ای که از خون قربانی بر زمین می چکد، صاحب آن قربانی آمرزیده می شود و این بدان جهت است که معلوم شود چه کسی بدون چون و چرا و از سر عشق و تسلیم، اطاعت می کند که خدا فرموده است: از گوشت و خون قربانی به خدا نمی رسد، بلکه آنچه به حساب خدا درمی آید، تقوای شماست.

 پس بنگر که چگونه قربانی هابیل پذیرفته و از قابیل مردود شد. ثوابی این چنین، شایسته قربانی کننده ای است که بعد از گلوله باران شیطان، روانه قربانگاه می شود تا پس از نفی شیطان، با اثبات خداوند رحمان، توحیدش را کامل کند.

 قربانگاه مرکز قیام مردم است. خداوند متعالی هم کعبه، ماه ذی حجه و قربانی را مرکز قیام و عامل قوام قرار داده و این قیام صورت نخواهد گرفت مگر آن گاه که توحیدها کامل شود.

حکمت انجام قربانی

حکمت انجام قربانی، تقرب و تعالی قربانی کننده و تقوای او به سوی خداست؛ چرا که بنا به فرموده خداوند، از پوست و گوشت قربانی چیزی به خدا نمی رسد و در واقع آنچه قبول می شود، تقواست.

بنابراین، قربانی آن گاه مورد پذیرش حق تعالی است که با تقوا و نیت خالص و پاک انجام شده و روح این عمل تقرب به خدا باشد؛ چرا که هیچ عملی بدون تقوا پذیرفته نیست.

از سوی دیگر، عملی که همراه با تقوا باشد، ولی عمل کننده آن در غیر این عمل، تقوای الهی را رعایت نکند، اگر چه این عمل از او پذیرفته است، اما آن گونه که شایسته است، مورد پذیرش قرار نمی گیرد؛ زیرا خداوند عملی را می پذیرد که همه مراتب وجودی و شئون عامل آن، چه در این عمل و چه در اعمال دیگر بر پایه تقوا باشد. حقیقت قربانی نیز تقواست، نه گوشت و خون آن.

جایگاه قربانی در روایات

قربانی جایگاهی ویژه در روایات دارد. امام باقر علیه السلام می فرماید:

«خداوند قربانی کردن را دوست دارد»؛ چرا که گرسنگان و محرومان از گوشت قربانی بهره مند می شوند.

در سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز می بینیم که در حجة الوداع، یکصد شتر با خود همراه برده بودند. از این تعداد، بیش از سی شتر را به حضرت علی علیه السلام بخشیدند و حضرت علی علیه السلام نیز همه آنها را نحر کرد و رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز بقیه شتران را قربانی نمود.

 آن حضرت صلی الله علیه و آله در روزهای عید فطر و عید قربان از خانه بیرون می آمد و با صدای بلند «لا اله الّا اللّه » و «اللّه اکبر» می گفت و بدین وسیله، یاد خداوند را در دل ها زنده می کرد.

 

عید قربان
عید قربان، یکی از دو روز مخصوص در اسلام

اسلام هرگز برای حوادث و اتفاقات جزئی و بی اعتنا جشن نمی گیرد و زمینه را برای اسراف به وجود نمی آورد. خداوند بزرگ، تنها دو روز را روز تاریخی عالم اسلام معرفی کرده و موضوع احکام خاصی قرار داده است.

این دو روز، عید مسلمانان هستند و مردم هم در آن، مراسم مخصوص انجام می دهند.

 یکی روز عید فطر که امت اسلامی در نتیجه تمرین یک ماهه خودداری از روزمرهّ گی و گرایش به حالات معنوی و مناجات شبانه با خدا، واجد ملکه تقوا و پرهیز از گناه شده اند و دیگری روز عید قربان.

 در هر دو عید، انسان در مسیر بندگی و اطاعت فرمان خدا افتاده، شرف خود را به دست می آورد و از افق زندگی حیوانی به طور بی نهایت بالا می رود. از این رو، جا دارد که جشن بگیرد و به سرورو شادی بپردازد.

قربانی چرا در منا؟

آوردن قربانی به منا و کشتن آن، باید در یک زمان و مکان، و به صورت پر صدا و جهان بین صورت گیرد تا جنبه اجتماعی و حیثیت مانور سیاسی اسلامی آن آشکار گردد.

 در این صورت، هم موضوع احیای سنت ابراهیم علیه السلام و تجلیل از خاطره توحیدی آن حضرت و ارائه یک نمونه عالی از انسان تکامل یافته در پرتو وحی و نبوت به شکل الهام بخش انجام می شود، و هم روز دهم ذیحجه به نام روز عید خون و تمرین جانبازی ملت اسلام در راه دفاع از حریم قرآن و مجسم نمودن روح مبارزه با ایادی ابلیس و جنگ با دنیای کفر و نفاق استعمار به جهانیان معرفی می گردد.

 بدین وسیله، جهانیان با گوشه هایی از اتحاد و وحدت مسلمانان و فداکاری و ایثارشان در راه دفاع از حق و حقیقت آشنا می شوند.

قربانی، همدوش کعبه

خداوند کعبه را که خانه محترم است و ماه محترم ذیحجه و قربانی و نشانه های آن را بر پا دارنده مردم قرار داده است. قربانی و نشانه های آن، همدوش کعبه و وسیله ای برای برپا بودن مردم و نگهداری جامعه بشر از فساد و تباهی است؛ یعنی همان گونه که کعبه عامل بقای امت اسلامی است

 و باید تا روز قیامت ثابت و باقی باشد و امت اسلامی آن را هسته مرکزی خود بدانند و با چرخیدن بر گرد آن، در مقابل بیگانگان با هم متحد شوند، موضوع قربانی هم به شکل همگانی، باید تا قیام قیامت باقی باشد تا هم روح تسلیم و اطاعت در مقابل فرمان خدا، و هم خشم ملت اسلام را در برابر متجاوزان برای دفاع از حریم قرآن نشان بدهد.

 این دو در کنار هم ضامن بقا، عزت و استقلال مسلمانان و برپا دارنده کاخ سعادت انسان ها به شمار می آیند.

از عبادتگاه تا قربانگاه

دین مقدس اسلام دین حق و آیین حیات است. از این رو، پیروان خود را به تمام تجهیزات حیاتی مجهز می کند. آنان را هم به مسجد دعوت می کند تا خدای تعالی را سجده کنند و هم به مسلخ دعوت می کند تا در راه بقای دوست، جان خود را فدا نمایند.

 دینی که داعیه خاتمیت و ابدیت دارد و می خواهد تا قیام قیامت باقی باشد، بی مسلخ و بی شمشیر، طعمه دیگران خواهد شد و از این راه، نام و نشانی از مسجد و پرستش حق باقی نخواهد ماند.

 اسلام این دو را در کنار یکدیگر می خواهد تا اعلام کند مسلمان واقعی در عین حال که اهل نماز و قهرمان میدان رکوع و سجود است، مرد جنگ و یکه تاز میدان جهاد و نبرد با دشمنان دین نیز می باشد.

 سجده های او در مقابل پروردگار، نشانه خضوع و خشوع اوست، و گردش شمشیرش در میدان جنگ،خبر از دل سختش در مقابل دشمنان دارد.

زندگی شاد با احترام به شوهر

زندگی شاد با احترام به شوهر


برخی مراعات های کوچک و رعایت حدود در روابط همسران مانع از بسیاری اختلاف های بزرگ می شود. رعایت احترام بین زوجین یکی از مهم ترین گزینه های ارتباطی است.
احترام به مرد خانه

هر انسانی به شخصیت خویش علاقه مند است و خود را دوست دارد و می خواهد دیگران نیز به شخصیت او احترام بگذارند. 

از سویی مرد به حکم آن که مسئولیت سرپرستی خانواده را بر عهده دارد، لازم است از سوی اعضای خانواده به خصوص همسر خود مورد احترام قرار گیرد. لازم است شأن و حرمت او در خانواده حفظ شود تا با دل گرمی و پشتکار بیشتر، به انجام وظایف خود در خانواده بپردازد به علاوه، فرزندان نیز احترام به پدر را از مادر خود می آموزند. اگر زن به شوهر خود احترام بگذارد فرزندان نیز حرمت پدر را نگه می دارند. در ادامه به برخی از مصادیق احترام زن به شوهر می پردازیم: 

 

مراعات ادب

لازم است زن، هنگام ورود شوهر به خانه به استقبال او برود سلام کند و به گرمی از او پذیرایی نماید.

همیشه شوهر خود را با احترام، صدا بزنید و همیشه او را با لفظ « عزیزم» و «شما» مخاطب قرار دهید. وقتی او سخن می گوید، کلام او را قطع نکنید. رعایت این امور به ظاهر کوچک، تأثیر بسزایی در جلب رضایت و محبت شوهر دارد.

 

توجه به او بیشتر از فرزندان

زمانی که فرزندان به دنیا می آیند، پس از گذشت چند ماه چون تمام توجه شما صرف مراقبت از فرزندتان می گردد و به شوهرتان به طور ناخودآگاه توجه کمتری می کنید. ممکن است شوهرتان احساس تنهایی کند در چنین مواردی حواستان باشد که پدر بچه ها را فراموش نکنید و توجه شما بیشتر به شوهرتان باشد. این کار علاوه بر آموزش رعایت احترام پدر به فرزندان، حاکی از احترام شما به شوهرتان نیز هست.

 

احترام به اقوام و بستگان همسر

در برخورد با اقوام و فامیل شوهر، با آن ها خوش برخورد باشید و به آنها احترام بگذارید. هر چند وقت یک بار، آن ها را به خانه خود دعوت کنید. اگر در حق شما بدی کرده اند گذشت کنید و به روی شوهر خود نیاورید. با اجرای این شیوه، او نیز می آموزد، متقابلاً به فامیل و بستگان شما احترام بگذارد. 

 

اطاعت از شوهر

اطاعت از شوهر و پذیرش درخواست های او، از مصادیق بارز احترام به اوست، ممکن است مرد از همسر خود بخواهد لباس او را بشوید یا اتو کند، یک لیوان آب به او بدهد، غذا را زودتر آماده کند، تلویزیون را برای استراحت او خاموش کند و ... پذیرش این گونه خواسته های مرد از سوی همسرش، علاوه بر آن که احترام است، باعث افزایش محبت او نسبت به همسرش می شود و زندگی را شیرین تر و لذت بخش تر می نماید.

زن باید در حضور دیگران، شوهر خود را با رعایت ادب صدا کند. هیچ گاه نباید در حضور فامیل او را با بی احترامی صدا کند، یا از او به بدی یاد کند. به علاوه، لازم است زن، عیوب و نقایص شوهر خود را مخفی کند و اگر دیگران از او به بدی یاد می کنند از شوهر خود دفاع نماید

پذیرش سرپرستی مرد بر خانواده

می دانیم که مرد مسئولیت سرپرستی خانواده و مدیریت کلان آن را بر عهده دارد و این مسئولیت به دلیل ویژگی های خاص جسمانی و عقلانی، بر عهده او گذاشته شده است. از سوی دیگر، مرد در صورتی قادر به انجام این وظیفه خواهد بود که همسر و فرزندان، تصمیمات اتخاذ شده از سوی او درباره خانواده را بپذیرند. تصمیماتی از قبیل شهر یا محل سکونت، ادامه تحصیل، اشتغال و .... بدون پذیرش از سوی زن، قابل اجرا نخواهد بود. قبول کردن این تصمیم ها از سوی زن، نشانه پذیرش حق سرپرستی مرد بر خانواده و رعایت حرمت اوست. ناگفته پیداست که مرد در اتخاذ تصمیم هایش درباره خانواده، باید با همسر خود مشورت کند و با مد نظر قرار دادن دیدگاهها بهترین و معقولانه ترین تصمیم را که به نفع همه اعضای خانواده باشد اتخاذ نماید. 

 

احترام به او در مقابل دیگران

لازم است زنان، جهت حفظ حرمت شوهر خود، در مقابل دیگران، به خصوص در حضور بستگان خود یا همسر در احترام به او کوتاهی نکنند. زن باید در حضور دیگران، شوهر خود را با رعایت ادب صدا کند. هیچ گاه نباید در حضور فامیل او را با بی احترامی صدا کند، یا از او به بدی یاد کند. به علاوه، لازم است زن، عیوب و نقایص شوهر خود را مخفی کند و اگر دیگران از او به بدی یاد می کنند از شوهر خود دفاع نماید. این ها نشانه احترام زن به شوهر است و رفتار احترام آمیز متقابل را از سوی او بر خواهد انگیخت.

ارکان توکل و آثار آن در زندگی

ارکان توکل و آثار آن در زندگی


در دنیای امروز عده‌ی زیادی دچار ضعف ایمان شده‌اند و خدا را در زندگی خود کمرنگ کرده‌اند، اما اسلام توصیه به توکل و قوت می‌کند، چرا که خداوند قادر و قهار است. حضرت علی می‌فرمایند: «اصل قوت و نیروی دل توکل بر خداست.


توکل
شاید بارها در محاوره‌ها شنیده باشید «توکل بر خدا!» توکل بر خدا؛ یعنی،کار خود را به خدا سپردن و البته برای رسیدن به هدف نیز تلاش کردن. اسلام انسان‌ها را به توکل و واگذار کردن امور به او سفارش کرده است.

در قرآن آمده است: «هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را کفایت می‌کند.»(طلاق 65)

حضرت علی در تعریف توکل می‌فرمایند: «توکل عبارت است از این که: «آدمی به نیرو و توان خود تکیه نکند و از چنین حالتی بیزار باشد.» (میزان الحکمه ری‌شهری ج4ص3657)

یکی از صفات انسان‌های با ایمان توکل و سپردن امور بر خداوند است، اما باید توجه داشت که انسان باید اعتماد به نفس نیز داشته باشد و برای اهداف خود برنامه‌ریزی و سپس امور خود را به خدا واگذار کند؛ می‌فرماید: «اگر اهل ایمانید، فقط بر خدا توکل کنید.» (مائده 23) و یا در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «هر که بر خدا توکل کند، به راستی خدا عزیز و حکیم است.»

انسان مضطرب باید در تمامی موارد: ازدواج، یافتن شغل مناسب و یا همسر دلخواه و شایسته بر خدا توکل کند و اعتماد کردن به غیر از خدا را جز پشیمانی سودی ندارد. انسان‌هایی که توکل می‌کنند، بی‌نیاز می‌شوند، چرا که خداوند نیاز آن‌ها را رفع می‌کند.

« أَلَیْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ »: آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟! (زمر 36)

 

ایمان و توکل

ایمان و توکل با یکدیگر رابطه‌ی مستقیم دارد؛ هر کس ایمان دارد، توکل هم دارد و انسان مؤمن معتقد است که خداوند خالق تمام پدیده‌هاست و او بهترین وکیل است. امام رضا علیه السلام می‌فرمایند: «ایمان بر 4 رکن استوار است: توکل بر خدا، رضا بر قضای الهی، تسلیم امر خدا بودن و واگذاری امور به خود.» و یا امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «هر کس 3 چیز به او داده شود سه چیز از وی دریغ نشود: هر که به او دعا عطا شود، اجابت هم داده می‌شود و هر کس به او شکر داده شود، کفایت هم داده می‌شود.» (میزان الحکمه ج4ح3656)

انسانی که بر خداوند توکل دارد، در برابر دشواری‌ها مقاوم‌تر است و بهتر دوام می‌آورد انسان امروز غرق در دنیای مشکلات است و اگر احساس وابستگی به نیروی قدرتمند را نداشته باشد، بدون تردید دچار مشکلات و بیماری‌های فراوانی می‌شود. حضرت علی در حدیثی می‌فرمایند: «کسی که بر خدا توکل کند، امور دشوار بر او آسان می‌شود و استقامت در امور برایش راحت می‌شوند

ستون‌های اصلی توکل

توکل دو رکن دارد: اول: نیرومندی یقین، دوم: قوت قلب.

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند: «توکل از نیرومندی قوت است.» (شرح فارسی غررالحکم و در الکلم ج1ص184)

متأسفانه، در دنیای امروز عده‌ی زیادی دچار ضعف ایمان شده‌اند و خدا را در زندگی خود کمرنگ کرده‌اند، اما اسلام توصیه به توکل و قوت می‌کند، چرا که خداوند قادر و قهار است. حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند: «اصل قوت و نیروی دل توکل بر خداست.» (محمد خوانساری، شرح غررالحکم ج2ص488)

انسان برای رسیدن به سعادت و خوشبختی باید تمام امور خود را به خدا واگذار کند و البته از اسباب طبیعت و تلاش خود نیز یاری بگیرد.

تفسیر المیزان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان نوشته‌اند: «حقیقت امر این است که نفوذ اراده‌ی آدمی و دستیابی او به مقصود در عالم ماده در گرو دو دسته از اسباب است: 1-اسباب طبیعی 2-اسباب روحی و انسان آنگاه که بخواهد در کار مهمی وارد شود و اسباب طبیعی مورد نیاز را فراهم سازد، چیزی میان او مقصودش جز اختلال اسباب روحی مانند ضعف و سستی اراده و ترس و اندوه سبکسری تمایلات سرکش و سفاهت و سوء ظن و غیر آن مایل و مانع نمی‌شود. این‌ها امور مهم عمومی است و هنگامی که بر خدا توکل کند، اراده‌ی او چنان نیرومند می‌گردد که هیچ سببی از اسباب روحی و ناسازگار نمی‌تواند بر آن غلبه نماید و این خود دستیابی به هدف و سعادت و خوشبختی است.» (محمد حسین طباطبایی المیزان ج4ص67)

 

نتایج توکل در زندگی بشر

توکل اثرات زیادی در زندگی بشر دارد که از جمله‌ی آن می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

کفایت الهی

هر کس به خداوند توکل کند، خداوند برایش کفایت‌کننده است و روزی و تأمین زندگی و آینده‌اش با خداست. پیامبر می‌فرمایند: «کسی که بر خدا توکل کند، خدا هزینه‌ی زندگی‌اش را کفایت می‌کند و او را از آنجا که گمان ندارد روزی می‌دهد.» (میزان الحکمه، ری شهری: ج4ح3661)

البته همان‌گونه که گفته شد توکل کردن همراه با تقواست و انسانی که حدود الهی را رعایت نمی‌کند و به مسائل شرعی و اخلاقی پایبند نیست، نمی‌تواند به یاری خداوند نیز امید داشته باشد.

در قرآن آمده است: «هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان نمی‌کند روزی می‌دهد و هر کس بر خدا توکل کند، امورش را کفایت می‌کند.» (طلاق 3و2)

پس باید انسان مؤمن نگران چیزی نباشد و ترس از آینده و حسرت گذشته را نداشته باشد، چرا که خداوند ضمانت امور او را بر عهده گرفته است.

امام رضا می‌فرمایند: «ایمان بر 4 رکن استوار است: توکل بر خدا، رضا بر قضای الهی، تسلیم امر خدا بودن و واگذاری امور به خود

عزّت و محبوبیت نزد خدا

انسانی که خداوند را وکیل خود می‌داند نزد خداوند بسیار عزیز و محترم است و خداوند او را دوست دارد در قرآن آمده است: «... هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش) بر خداوند توکل کن، خداوند متوکلان را دوست دارد.» (آل عمران 159)

 

افزایش استقامت در برابر سختی‌ها

انسانی که بر خداوند توکل دارد، در برابر دشواری‌ها مقاوم‌تر است و بهتر دوام می‌آورد انسان امروز غرق در دنیای مشکلات است و اگر احساس وابستگی به نیروی قدرتمند را نداشته باشد، بدون تردید دچار مشکلات و بیماری‌های فراوانی می‌شود. حضرت علی علیه السلام در حدیثی می‌فرمایند: «کسی که بر خدا توکل کند، امور دشوار بر او آسان می‌شود و استقامت در امور برایش راحت می‌شوند.» (میزان الحکمه ری شهری ج4ص3659)

 

امام و شیطان

پیروزی بر دشمنان

بشر همواره دشمنان زیادی داشته است که در طول اعصار مختلف متفاوت بوده است: بیماری، فقر، گرسنگی و .... اما مهم‌ترین دشمن بشر هوای نفس اوست انسان‌هایی که بر خدا توکل دارند، همیشه با تکیه بر این قدرت پیروزند. در سوره‌ی آل عمران آیه 160 آمده: «اگر خداوند شما را یاری کند، هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد و اگر دست از یاری شما بردارد، کیست که بعد از او شما را یاری کند و مؤمنان تنها باید بر خدا توکل کنند

 

غلبه بر شیطان

انسان متوکل بر شیطان و هواهای نفسانی غلبه دارد و می‌تواند نفس خود را آرام کند و برشیطان پیروز شود. شیطان دشمن قسم خورده‌ی انسان است و همیشه و در همه حال قصد فریب انسان را دارد. .... بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل می‌کنند، تسلطی ندارد. (عباس محدث قمی، سفینه البحار: ج2ص638)

 

برخورداری از بهترین وکیل

هر گاه در زندگی به مشکلی برمی‌خوریم و هیچ راهی برای گشایش آن پیدا نمی‌کنیم، به ‌خصوص در امور حقوقی احتیاج به وکیل و مشاوره داریم، خداوند بهترین وکیل و دلسوز ترین و حکیم‌ترین وکیل است که انسان را در مشکلات یاری می‌کند و بهترین راه را به او نشان می‌دهد و «هر کس بر خدا توکل کند، بداند که به‌راستی خداوند شکست ناپذیر حکیم است.» (انفال 49)

انسان متوکل بر شیطان و هواهای نفسانی غلبه دارد و می‌تواند نفس خود را آرام کند و برشیطان پیروز شود. شیطان دشمن قسم خورده‌ی انسان است و همیشه و در همه حال قصد فریب انسان را دارد. .... بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل می‌کنند، تسلطی ندارد

اما همانطور که در ابتدا گفته شد، توکل با تنبلی و سستی مغایرت دارد و انسان باید از نعمت عقل و درایت نیز بهره بجوید.

برای مثال عده‌ای به سراغ کار نمی‌روند و انتظار دارند کار به سراغ آن‌ها بیاید. چنین افرادی متوکل نیستند، بلکه ملعون اند.

در حدیثی آمده است: «کسی که بار زندگی خود را بر دوش مردم بگذارد، ملعون است.» (بحارالانوار ج74ص140)

اهل توکل خصوصیات و ویژگی خاصی دارند و آن ویژگی مجاهدت و تلاش است. انسان‌هایی که همه چیز را راحت می‌خواهند، نمی‌توانند انسان‌های توکل کننده‌ای باشند.

سوره‌ی مائده آیات 20 تا 24 می‌فرماید: «و یاد کن زمانی را که موسی به قوم خود گفت: قوم من، نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آنگاه که در میان شما پیامبرانی قرار داد و شما را پادشاهی ساخت و آنچه را که به هیچ کس نداده بود به شما داد.»

«ای قوم من، به سرزمینی مقدس که خداوند برای شما مقدر داشته است درآیید و به عقب بازنگردید که زیانکار خواهید شد.»

گفتند: «ای موسی، در آنجا مردمی زورمندند و تا آنان از آنجا بیرون نروند، ما هرگز وارد آن نمی‌شویم، پس اگر از آنجا بیرون بروند، ما وارد خواهیم شد.»

حضرت موسی

دو مرد (زمره‌ی کسانی که از خدا) می‌ترسیدند و خدا به آن‌ها نعمت داده بود گفتند: از آن درد از برایشان بتازید و وارد شوید که اگر از آن در درآمدید پیروز می‌شوید و اگر مؤمنید بر خدا توکل کنید، پس از آن که موسی از مصر بیرون آمد از قوم خود خواست وارد سرزمین مقدس شوند، به آنان گفت: نعمت‌های بی‌مانند را که خدای متعال ارزانی داشت به یاد آورند و آنان را به 3 دسته تقسیم کرد:

1- از میان آنان پیامبران الهی چون ابراهیم، اسحاق، یعقوب، یوسف، موسی و هارون را برانگیخت.

2- آنان که از نعمت استقلال برخوردار کرد و از یوغ فراعنه و استبداد سیاسی و دینی آنان بیرون آورد و در فضای دل‌انگیز توحید که در زمان حضرت موسی از آن بهره‌امند بودند، قرار داد.

3- عنایات خود را شامل حال آنان کرد.

اما نصیحت اثری نکرد و آن‌ها سستی کردند. دو تن از میان پیروان آن حضرت که خدا ترس و اهل توکل بودند به ترغیب جهادگریزان پرداختند و از پیروزی سخن به میان آوردند و آنان را به توکل بر خدا فراخواندند، اما سخنان آنان هم در آن مردمان سست‌عنصر و فاقد ایمان راستین و توکل اثر نبخشید و با بی‌شرمی برای چندمین بار اعلام داشتند که تا آن قوم جبار در سرزمین مقدس حضور دارد، هرگز پا به آن سرزمین نخواهند گذاشت. «تو و خدایت بروید و با آنان بجنگید، ما همین جا می‌مانیم.» (محمد حسین طباطبایی، المیزان: ج5.صص300-292)

 

ارتباط توکل و کنترل نیابتی و کنترل تفسیری

کنترل نیابتی

در کنترل نیابتی، افراد شرایط اوضاع و احوال را مورد بررسی قرار می‌دهند تا ببینند چه کسی کنترل اوضاع و شرایط را در دست دارد؛ در نتیجه به شکل مؤثری خود را با آن هماهنگ می‌کنند؛ این افراد از این جهت احساس شایستگی و قدرت می‌کنند که در طرف قدرت خود قوی هستند و به تبع قدرت آن خود این‌ها نیز قدرت به دست خواهند آورد و از این راه کنترل بر اوضاع و شرایط را احساس می‌کنند، به عبارت دیگر، شاید افراد خودشان قدرت لازم را نداشته باشند، ولی از قدرت افراد قدرتمند در جهت کنترل اوضاع و احوال به نفع خود استفاده می‌کنند.

هر گاه در زندگی به مشکلی برمی‌خوریم و هیچ راهی برای گشایش آن پیدا نمی‌کنیم، به‌خصوص در امور حقوقی احتیاج به وکیل و مشاوره داریم، خداوند بهترین وکیل و دلسوز ترین و حکیم‌ترین وکیل است که انسان را در مشکلات یاری می‌کند و بهترین راه را به او نشان می‌دهد و «هر کس بر خدا توکل کند، بداند که به‌راستی خداوند شکست ناپذیر حکیم است

کنترل تفسیری

در این کنترل افراد سعی می‌کنند که شرایط غیر قابل کنترل را تعبیر و تفسیر و آن را برای خود معنا کنند؛ این افراد می‌کوشند بفهمند چرا و چگونه اتفاق ویژه‌ای رخ داده است و با تعبیر و تفسیر این پدیده‌ها و دادن معنا به آن‌ها احساس کنترل بر اوضاع و احوال دارند و از تلخی آن حادثه می‌کاهند.

 

توکل و رفع تعارض

یکی دیگر از آثار توکل رفع تعارضات است؛ انسان متوکل به سرعت تعارضات را حل می‌کند و راه درست را انتخاب می‌کند؛ به همین دلیل کمتر ناکام می‌مانند.

خداوند به پیامبران دستور داد در امور مسلمانان مشورت نمایند و پس از تصمیم گرفتن دیگر سرگردان و حیران نمانند بلکه بر خدا توکل کنند و تصمیم بگیرند.

 

توکل و آرامش

انسان‌هایی که متوکل هستند، همواره دارای آرامش روحی هستند، چرا که شخص نیرومند را پشتیبان خود می‌دانند.

هنگامی که یاران موسی گفتند: «ما در چنگال فرعونیان گرفتار شدیم، موسی با یک دنیا اطمینان و اعتماد رو به جمعیت وحشت‌زده بنی اسرائیل کرد و گفت چنین نیست، آنان هرگز بر ما مسلط نخواهند شد، زیرا خدا با من است و به زودی هدایت می‌کند.» (تفسیر نمونه، ج15: ص244)

از این آیات و روایات، که در اسلام و مذهب تشیع خواندیم، می‌توان دریافت که زندگی انسان وابسته به اراده‌ی الهی و اختیار انسان است و انسان باید برای یک زندگی موفق به هر دو مورد توجه کند و در زندگی بر خداوند توکل کند و نتیجه‌ی امور را به او واگذار کند. در این صورت است که انسان سعادت دنیا و آخرت را به ‌دست آورده است.

پای روضه ی ابن الرضا علیه السلام

پای روضه ی ابن الرضا علیه السلام

 امام جواد

در تـاریـخ شهادت نهمین امام شیعه حضرت جوادالائمه علیه السلام روایات گوناکونی وارد شده است، چنانکه مسعودى، روز شهادت حضرت را در پنجم ذى الحجه سال 219 ه.ق می داند، (1) اما طبق مشهورترین روایات، عروج ملکوتی ایشان در آخر ماه ذى القعده سال 220 هجرى قمری بوده است، و در آن هنگام از سن شریفش تنها 25 سال و چند ماه گذشته بود.

كیفیت شهادت آن امام مـظلوم به اختلاف نقل شده است که مشهورترین آنها در پی می آید:

نقل اول

ابن شهر آشوب در کتاب " مناقب آل ابیطالب " نقل می کند:

پس از آن که مردم با معتصم بیعت کردند، به عبدالملك که والى مدینه بود نامه ای نوشت تا آن حضرت را همراه "ام فضل" روانه بغداد كند، هنگامی که حضرت وارد بغداد شد به ظاهر مورد احترام قرار گرفت، سپس معتصم به وسیله غلام خود "اشناس" شربتى براى امام فرستاد،

شاید معتصم در یك روز سه بار به مسموم ساختن امام علیه السلام اقدام كرده است تا مطمئن شود به هدف خود مى رسد

 وقتی اشناس شربت را به خدمت آن حضرت آورد، عرض کرد: این شربتى است كه خلیفه براى خود ساخته است و پیش از شما خود و گروهى از بزرگان از آن نوشیده اند و امر كرده است شما هم آن را با یخ بنوشید. سپس یخ آورد و براى حضرت شربت آماده كرد. امام فرمود: در شب آن را مى نوشم . اشناس گفت : باید خنك نوشیده شود وگرنه یخ آن آب مى شود. هرقدر آن امام غریب مظلوم از آشامیدن امتناع نمود آن ملعون اصرار كرد و امام علیه السلام با علم به عمل آنان، آن شربت زهرآلود را نوشید. (2)

استاد علامه سید جفر مرتضی عاملی می گوید: « شاید معتصم در یك روز سه بار به مسموم ساختن امام علیه السلام اقدام كرده است تا مطمئن شود به هدف خود مى رسد، چنانچه در روایت اشناس نیامده است كه امام علیه السلام با نوشیدن آن شربت به شهادت رسید.» (3)

 

نقل دوم

علامه محمد تقی مجلسی (ره) در کتاب " جلاء العیون " نقل می کند:

معتصم یكى از نویسندگان خود را مامور كرد تا ابوجعفر علیه السلام را به منزل خود دعوت كند و زهرى در غذای آن حضرت بریزد. آن ملعون نیز چنین كرد ولى امام علیه السلام نپذیرفت و فرمود : تو مى دانى كه من در مجالس شما حاضر نمى شوم . آن شخص ‍ گفت : غرض إطعام شما است و متبرك شدن خانه ما به مقدم شریف شما، یكى از وزارء خلیفه نیز آرزوى ملاقات شما را دارد. پس آن امام مظلوم به اجبار آن شخص به منزل او رفت.

شیعیان، اطراف خانه امام مظلوم خویش جمع شدند و چون معتصم درصدد بر آمده بود آنان را از تشییع جنازه آن حضرت باز دارد، شمشیرهایشان را آویخته، براى ایستادگى تا پاى مرگ، هم پیمان شده بودند...

هنگامی که غذا تناول فرمود، اثر زهر را در گلوى خود احساس نمود. برخاست و اسب خود را طلبید. صاحب خانه از او خواست نرود، امام علیه السلام فرمود: بیرون رفتن من از خانه تو براى تو بهتر است! وقتی حضرت بـه مـنـزل رسـیـد اثـر زهـر در بدن شریفش ظاهر شد و در تمام آن روز و شب منقلب بود تا آنكه مرغ روح مقدسش بـه بال شهادت به اعلی درجات بهشت پرکشید. (4)

 

نقل سوم

علامه محمد حسین مظفر (ره) در کتاب " تاریخ الشیعه " نقل می کند:

‍ معتصم که از امام جواد علیه السلام حقد و كینه ای عمیق داشت، امام علیه السلام را به زندان افكند، اما سرانجام چاره ای ندید جز آنکه حضرت را از میان بردارد. به همین منظور امام علیه السلام را از زندان بیرون آورد و به همسر ایشان، "ام فضل" (دختر مامون) که انحرافش از آن حضرت برای معتصم آشکار بود، زهرى داد و از او خواست آن زهر را به خورد امام علیه السلام بدهد. همسر امام خواسته او را اجابت كرد و امام علیه السلام با زهر معتصم مسموم گردید... (5)

شیخ عباس قمی (ره) در کتاب شریف "منتهی الآمال" به نقل از " عیون المعجزات" می گوید:

امام جواد

ام الفضل انگور رازقى را زهرآلود كرد و به نزد آن امام مظلوم آورد. وقتی حضرت از آن انگور مسموم تـنـاول نـمـود، اثر زهر در بدن مباركش ظاهر شد. در این هنگام آن ملعونه از کار خود پشیمان شد و گریه و زارى كرد، حضرت فرمود: اکنون كه مرا كشتى گریه مى كنى، به خدا سوگند كه به بلایى مبتلا خواهى شد كه درمان نشود...، و همان شد که امام علیه السلام فرموده بود و با مرضی هلاک شد که درمان پذیر نبود و درنهایت زیانكار دنیا وآخرت گردید.(6) مسعودى در " اثبات الوصیة" می گوید: معتصم و جعفر بن ماءمون هر دو ام فـضـل را واداشتند بر كشتن آن حضرت و جعفر بن مأمون به سزاى این امر در حال مستى به چاه افتاد و او را مرده از چاه بیرون آوردند.(7)

آن نونهـال جویبار امامت در اول سن جوانى در حالی که تنها بیست وپنج بهار از عمر شریفش گذشته بود، از آتـش کینه دشمنان از پا درآمد.شیعیان، اطراف خانه امام مظلوم خویش جمع شدند و چون معتصم درصدد بر آمده بود آنان را از تشییع جنازه آن حضرت باز دارد، شمشیرهایشان را آویخته، براى ایستادگى تا پاى مرگ، هم پیمان شده بودند...

پیکر مطهر آن امام غریب را بعد از غسل و كفن آوردند و در مقابر قریش در پشت سر جد بزرگـوارش حضرت موسی بن جعفر علیه السلام دفن نمودند، و به حسب ظاهر"واثق باللّه" بر آن حضرت نماز خواند ولی در واقع حضرت امام على النقى علیه السلام از مدینه به طى الا رض آمد و متصدى غسل و كفن و نماز و دفن پدر بزرگوارش شد.

 

پی نوشتها:

1. مسعودى، أبو الحسن على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص464.

2. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 384.

3. عاملی، جعفر مرتضی، الحیاة السیاسیة للإمام الجواد علیه السلام، ص101.

4. مجلسی، محمد تقی، جلاء العیون، ص 968.

5. مظفر، محمد حسین، تاریخ الشیعه، ص56.

6. قمی، عباس، منتهی الآمال، باب یازدهم، فصل پنجم.

7. مسعودى، أبو الحسن على بن الحسین، إثبات الوصیة، ص 227.

 

ملاک حرام بودن موسیقی

ملاک حرام بودن موسیقی


طرب حالتی است که در اثر احساسات شدید به انسان دست می دهد و موجب بروز حرکات و رفتار خاصّی در او می شود که در حالت معمولی از آن پرهیز می کند؛ یعنی آن رفتارها را برای خود سزاوار نمی داند و آنها را برخلاف شأن و وقار خود می داند.


موسیقی
تعریف لغوی موسیقی:

هر صدایی که از نواختن آلات و ابزارهای طرب ایجاد شور و آهنگ آن متناسب با قواعد (نُت) موسیقی باشد «موسیقی» نامیده می شود.

 

موسیقی مطرب و لهوی:

در تعریف این موسیقی باید معنای طرب و لهو مشخص گردد در این صورت این آهنگهای مطرب و لهوی به خودی خود تعریف می شوند:

 

معنای طرب:

طرب حالتی است که در اثر احساسات شدید به انسان دست می دهد و موجب بروز حرکات و رفتار خاصّی در او می شود که در حالت معمولی از آن پرهیز می کند؛ یعنی آن رفتارها را برای خود سزاوار نمی داند و آنها را برخلاف شأن و وقار خود می داند؛ خواه در اثر غم و غصّه و مصیبت باشد و خواه در اثر شادی و شعف. به عنوان مثال کسی که عزیز او مرده است، گریه می کند، آب چشم و بینی اش سیلان پیدا می کند، از ته دل با صدای بلند ناله می کند ... در حالی که همین شخص در اوقات دیگر، این قبیل حرکات را ناپسند و ضدّ وقار خود می داند. هم چنین کسی که تحت تاثیر موسیقی یا غناء قرار گرفته باشد، حرکات سبک از او صادر می شود که در اوقات دیگر از آن پرهیز می کند و آن حرکات را ناپسند و خلاف شأن و شخصیت خود می داند.
موسیقی که فی حدّ ذاته مطرب باشد گرچه برای شخص بر اثر عواملی طرب آور نباشد، شأنش این است که طرب آور باشد

بنابراین طرب دو نوع است: طرب خون و طرب شادی و هر کدام نیز دو گونه است: طبیعی و مصنوعی. طرب طبیعی، مانند حالت شادی و خرمی که از تولد یا مرگ فرزند به پدر و مادر دست می دهد، یا حزن و اندوهی که از شنیدن مصائب اهل بیت علیهم السلام حاصل می شود. این نوع شادی ها و حزن ها طرب طبیعی نامیده می شود که نه تنها ناپسند نیست،بلکه در مواردی مطلوب و پسندیده است.

طرب مصنوعی آن است که از آهنگ موسیقی و غنا به دست آمده باشد. به عنوان مثال، کسی که هیچ غم و غصه ای ندارد و به یاد مصائب اهل بیت علیهم السلام هم نیست، آهنگی را گوش می کند و در اثر آن محزون و گریان می شود و یا کسی که هیچ خبر مسرت بخشی به او داده نشده است و عمل صالحی که موجب خشنودی گردد و انجام نداده است، بدیهی است که چنین شخصی در حال طبیعی، شادی غیرمعمولی ندارد، ولی در اثر شنیدن آهنگ موسیقی با غنا به گونه ای شاد می شود که حرکات غیرعادی از او صادر می گردد، این حالت، طرب مصنوعی نامیده می شود.

 

طرب فعلی و شأنی:

منظور از مطرب فعلی آن است که، صدا به گونه ای باشد که هم اکنون و بالفعل طرب آور باشد.

منظور از مطرب شأنی آن است که صدا شأنیت و صلاحیت طرب را داشته باشد لیکن در اثر وجود مانعی، حالت طرب حاصل نشود.

چون در تشریع احکام اسلام نوع مردم در نظر گرفته شده است نه شخص، معیار تحقق غناء نیز باید نوعی و شأنی باشد. یعنی همانگونه که نجس و حرام بودن شراب و هر مسکر دیگر نوعی است، حتی برای افرادی که مست کننده نباشد نیز نحس و حرام است، آواز و موسیقی که صلاحیت طرب انگیزی برای نوع  مردم را داشته باشد اگر چه برای افرادی طرب آور نباشد، نسبت به آنان نیز مضای غناء محقق می گردد و حکم حرمت غنا در حق آنان نیز جاری می شود.

در حقیقت لهو به چیزی گفته می شود که انسان را از یاد خدا غافل گرداند و بدیهی است که غناء و موسیقی از مصادیق بارز «لهو» به شمار می روند

پس موسیقی که فی حدّ ذاته مطرب باشد گرچه برای شخص بر اثر عواملی طرب آور نباشد، شأنش این است که طرب آور باشد.

 

لهو سه گونه است:

1- لهو به وسیله آلتی از آلات موسیقی محقق گردد و آواز انسان به هیچ عنوان در آن دخالت نداشته باشد. مانند تار زدن .

2- عنوان لهو، به وسیله جریان صدای انسان با دمیدن در آلت خاصّی تحقق یابد، مانند نی زدن و امثال آنها.

3- آواز لهوی خالی از هر گونه آلت و وسیله ای باشد؛ یعنی صرفاً خواندن باشد بدون اینکه همراه با آلتی باشد.

پس هر صدایی که کیفیت آن لهوی بوده و عنوان لهو بر آن صدق نماید و از آهنگ های اهل فسق و معصیت شمرده شود حرام خواهد ...

در حقیقت لهو به چیزی گفته می شود که انسان را از یاد خدا غافل گرداند و بدیهی است که غناء و موسیقی از مصادیق بارز «لهو» به شمار می روند.

آیا غناء و موسیقی با هم تفاوت دارند و دو مقوله هستند؟

غناء و موسیقی دو مقوله هستند، «موسیقی» از نواختن آلات طرب پیدا می شود که به آن «نوازندگی» می گویند و «غناء» هر صدایی است که از حنجره ی انسان درآید و مشتمل بر ترجیح بوده و به گونه ای باشد که صلاحیت طرب انگیزی داشته باشد، اگرچه در مواردی نسبت به برخی افراد طرب انگیز نباشد ولی باید توجه داشت که علت حرمت در هر دو یکسان است و آن ایجاد طرب است.

-------------------------------------------

نقل از: تبیان

حساب بانکی خود را خالی کنید!


وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْر.

خداوند در قرآن، به همه مقاطع زمانی سوگند یاد کرده است. فجر, صبح, روز, شب, چاشت, سحر, عصر. گرچه به سحر چند بار سوگند یاد کرده است.

1- دوران تاریخ بشر، ارزش دارد و خداوند به آن سوگند یاد کرده است. پس از عبرت‌های آن پند بگیریم. "والعصر"

2- انسان از هر سو در خسارت است. "لفی خسر"

3) تنها راه جلوگیری از خسارت، ایمان و عمل است. "امنوا و عملوا الصالحات"

به طور مسلم همه انسان‌ها در زیانند (ان الانسان لفی خسر). سرمایه‌های وجودی خود را چه بخواهند یا نخواهند از دست می‌دهند، ساعات و ایام و ماه‌ها و سال‌های عمر به سرعت می‌گذرد، نیروهای معنوی و مادی تحلیل می‌رود، و توان و قدرت کاسته می‌شود. آری انسان، همانند کسی است که سرمایه عظیمی در اختیار داشته باشد، و بی آنکه بخواهد هر روز بخشی از آن سرمایه‌ها را از او بگیرند، این طبیعت زندگی دنیا است.

تصور کنید حساب بانکی دارید که در آن هر روز صبح 86400 تومان به حساب شما واریز می‌گردد و شما فقط تا آخر شب فرصت دارید تا همه پول‌ها را خرج کنید چون آخر وقت حساب شما خود به خود خالی می‌شود. در این صورت شما چه خواهید کرد؟ البته سعی می‌کنید تا آخرین ریال را خرج کنید!
رزش لحظات را چه کسی می داند؟

هر یک از ما یک چنین حساب بانکی داریم؛ حساب بانکی زمان! هر روز صبح در بانک زمان شما 86400 ثانیه واریز و تا پایان شب به پایان می‌رسد. هیچ برگشتی در کار نیست و هیچ مقداری از این زمان به فردا اضافه نمی‌شود.

ارزش یک سال را دانش آموزی که مردود شده ، می‌داند.

ارزش یک ماه را مادری که فرزند نارس به دنیا آورده ، می‌داند.

ارزش یک هفته را سردبیر یک هفته نامه می‌داند.

ارزش یک ساعت را عاشقی که انتظار معشوق را می‌کشد.

ارزش یک دقیقه را شخصی که از قطار جا مانده می‌داند و ارزش یک ثانیه را آن که از تصادفی مرگبار جان به در برده ، می‌داند .

باور کنید هر لحظه گنج بزرگی است !

گنجتان را آسان از دست ندهید!

از این 86400 ثانیه چند ثانیه به یاد خداوند هستیم و چند ثانیه با او راز و نیاز می‌کنیم؟

اگر روزانه فقط 10 صفحه مطالعه کنیم که چند دقیقه بیشتر وقت نمی‌گیرد در ماه ما 3600 صفحه کتاب خوندیم.

اگر روزی یک آیه قرآن بخوانیم در ماه ما 360 آیه از قرآن رو قرائت کردیم.

و بسیاری از کارهای مفید دیگر...

آیا تا به حال این گونه اندیشیده‌ایم و برای ساعات و لحظات عمر و گنجینه‌ی وجودیمان برنامه ریزی کرده‌ایم ؟!

به قول شاعر که می‌گوید :

این قافله عمر عجب می‌گذرد

دریاب دمی که با طرب می‌گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب می‌گذرد
اینجاست که وقتی در سخن‌های بزرگان و معصومین کمی تأمل می‌کنیم ، اهمیت این گنجینه‌ی عظیم را خواهیم دید .


عمر سریع خواهد گذشت

در روایت آمده در روز قیامت پرونده عمر انسان را که باز می کنند ،ساعتی هست که در آن ساعت اطاعت خدا را انجام داده و کار خیری انجام داده است. وقتی آن مرحله را بررسی می کنند؛ آن قدر به این بنده خوشی و راحتی و لذت دست می دهد که قابل مقایسه با هیچ سروری در این عالم نیست.

وقت، غنیمت دان هر قدر که بتوانی حاصل از حیات ای جان تا دانی

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: من یک ساعت عمر دنیا را با آخرت عوض نمی‌کنم چون در دنیا محل کاشت است و در آخرت محل برداشت است. «فَإِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَاحِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَاعَمَل»(بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام / مجلسی / ج 74 / 419 / باب 15 مواعظ أمیر المؤمنین علیه السلام و خطبه أیضا و حكمه... /ص 378)
ایشان در جای دیگری می‌فرماید: برای من نشستن در مسجد بهتر از نشستن در بهشت است. چون مسجد بهشت ساز است. اصلاً مؤمن و کار مؤمن از بهشت مهم‌تر است چون کار اوست که بهشت را می‌سازد. «فَاعِلُ الْخَیْرِ خَیْرٌ مِنْهُ وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْه»( بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام/ مجلسی/ ج 68 / 217/ باب 66 الاقتصاد فی العبادة و المداومة علیها و فعل الخیر و تعجیله و فضل التوسط فی جمیع الأمور و استواء العمل... /ص 209)

به عبارتی انجام دهنده کار خوب بهتر از خود کار خیر است. یعنی مؤمن از کار خیر و بهشت خیلی بهتر است و کسی که کار شری را می‌کند از خود کار شر بدتر است. یعنی کافر که جهنم را می‌سازد از خود جهنم هم بدتر است.

روایت می‌فرماید خداوند متعال هزاران آدم و هزاران عالم خلق کرده است که قبل از فرزندان حضرت آدم علیه‌السلام بوده‌اند و بعد از ما هم فراوان خواهند آمد و به جز کره خاکی ما در جاهای دیگر هم خدا بندگان و عوالمی دارد. روایت می‌فرماید در آسمان‌ها «مُدُنٌ کَمُدُنکم». یعنی شهرها و موجوداتی در عالم هست که مانند شما آن‌ها هم زندگی می‌کنند و آن‌ها از شما بیشتر حرف‌های ما را گوش می‌دهند. عالم خلقت خیلی گسترده است ما که در محضر خدا کوچکیم.

پس در این دنیای عظیم از موجودات دیگر عقب نمانیم و عمر خود را درست و به جا مصرف کنیم که روزی که همه ی انسان ها انگشت خود را به نشان پشیمانی می گزند ، سربلند و سرفراز به پیشگاه خداوند حاضر شویم .

در باطن لقمه حرام چه می گذرد؟

در نگاه با چشم ظاهربین، هیچ فرقی بین لقمه حرام و حلال دیده نمی شود. برای همین است که آلودگان به ربا در دفاع از خود می گویند: «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» (1) خرید و فروش هم مانند رباست و فرقی بین این دو به چشم نمی خورد.

مال حرام

بر اساس آموزه های دینی، مالی که از راه غیر شرعی به دست می آید گرچه از نظر ظاهر به مانند مالی است که از راه شرعی به دست آمده؛ اما باطن و حقیقتی بسیار متفاوت دارد که در برخی آیات، روایات و نقلهای معتبر پرده از چهره آن برداشته و حقیقت آن برای همگان عیان شده است؛ حقیقتی که امیرالمومنین علیه السلام به تعبیر « بِئْسَ‏ الطَّعَامُ‏ الْحَرَامُ» (2) از آن یاد کرده است.

 

باطن لقمه حرام در قرآن

قرآن کریم با ذکر دو نمونه ای از اموال به دست آمده از راه حرام؛ پرده از حقیقت این اموال برمی دارد:

1. مالی که از راه کتمان حق به دست بیاید آتش است.

«إِنَّ الَّذینَ یَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلیلاً أُولئِكَ ما یَأْكُلُونَ فی‏ بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ » آنان كه آیاتى از كتاب خدا را كتمان مى‏كنند و در برابر این پنهان كارى بهاى اندكى به دست مى‏آورند، جز آتش چیزى نمى‏خورند. (174- بقره)

حضرت آیت الله مظاهری در این باره می فرمایند: اگر غذای حرام در خانه آمد، اگر خورد و خوراك شما از راه ربا، از راه مال مردم و بالاخره مال حرام شد بدانید در این خانه ملائكه نیست كه نیست؛ بلكه جای آتش است

2. کسی که مال یتیم را به ناحق می خورد، آتش می خورد.

«إِنَّ الَّذینَ یَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْكُلُونَ فی‏ بُطُونِهِمْ ناراً» آنان كه از روى ظلم اموال یتیمان را مى‏خورند، آتش را در شكم خود وارد مى‏كنند. (10 - نساء)

 

رد یک احتمال

شاید گمان شود آنچه در این آیات آمده، عذاب اخروی آنهاست؛ اما این پندار با ادامه این آیات باطل می شود؛ زیرا در پایان آیه اول می فرماید: «وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَكِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ ؛ در روز قیامت خدا با اینها سخن نخواهد گفت و آنها را پاک نخواهد کرد و برای آنها در آن روز عذاب دردناکی خواهد بود» و در انتهای آیه دوم آمده است:«وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً؛ و به زودى داخل در آتش برافروخته‏اى می شوند كه آنها را به شدت می سوزاند» این دو فراز به روشنی ثابت می کند که آنچه در ابتدا آمده بیان حقیقتی است که در دنیا رخ می دهد؛ حقیقتی که در این دنیا فقط بر اهل بصیرت هویدا است و در قیامت بر همه عیان می شود و علاوه بر این واقعیت دنیایی در قیامت هم گرفتار عذاب خواهند شد.(3)

حضرت آیت الله مظاهری در این باره می فرمایند: اگر غذای حرام در خانه آمد، اگر خورد و خوراك شما از راه ربا، از راه مال مردم و بالاخره مال حرام شد بدانید در این خانه ملائكه نیست كه نیست؛ بلكه جای آتش است. یعنی ملائكه‌ی آسمان‌ها می‌بینند كه این خانه آتش گرفته است. چنانچه از نظر قرآن ملائكه آسمان‌ها می‌بینند كه این زن، این بچه‌های بی‌گناه آتش می‌خورند.

امام صادق(علیه‌السلام) در ذیل همین آیه می‌فرماید: آن كسانی كه خمس ندهند و مالی كه خمس در آن هست بخورند و آن كسانی كه زكات ندهند و مال زكات نداده را بخورند یعنی آن كسانی كه مالی كه از راه رشوه، ربا، تقلب، حقه‌بازی و از راه حرام بدست آورده می‌خورند قرآن فرموده خیال نكنید اینها غذا می‌خورند؛ خیر اینها آتش می‌خورند

در آیه «الذین یأكلون اموال الیتمی ظلماً انما یأكلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً» یتیم از باب مصداق است. یعنی قرآن یك مصداق بزرگ را آورده است. لذا معنای آیه این است: آن كسانی كه مال حرام بخورند آتش خورده‌اند.

امام صادق(علیه‌السلام) در ذیل همین آیه می‌فرماید: آن كسانی كه خمس ندهند و مالی كه خمس در آن هست بخورند و آن كسانی كه زكات ندهند و مال زكات نداده را بخورند یعنی آن كسانی كه مالی كه از راه رشوه، ربا، تقلب، حقه‌بازی و از راه حرام بدست آورده می‌خورند قرآن فرموده خیال نكنید اینها غذا می‌خورند؛ خیر اینها آتش می‌خورند: «انما یأكلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً» چه كسی می‌بیند؟ آن كه چشم داشته باشد و اگر راستی آن كه چشم بصیرت دارد نگاه بكند به آن خانه‌ای كه در آن خانه خمس داده نمی‌شود سفره انداخته می‌شود می‌بیند آتش برافروخته است. زن آتش می‌خورد، بچه‌ها آتش می‌خورند.(4)

 

باطن کسانی که به حرام در اموال دیگران تصرف می کنند

در روایت است که خداوند متعال حج و عمره ای را که از مال حرام بجا آورده می شود قبول نمی کند؛ امام باقر علیه السلام فرمود: «لَا یَقْبَلُ‏ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ حَجّاً وَ لَا عُمْرَةً مِنْ مَالٍ حَرَامٍ‏» (5) و در جواب لبیک چنین حاجی و عمره گذاری می گوید «لَا لَبَّیْكَ‏ وَ لَا سَعْدَیْك‏» ؛ یعنی تو را نمی پذیرم.(6)

امام صادق
در قسمت دو این سری مقالات، داستانی از مُصادف خادم امام صادق علیه السلام نقل کردیم که چگونه دست تجارتی پر سود اما در واقع ظالمانه زد و امام علیه السلام هم به جهت تعدی و اجحافی كه در حق مردم روا داشته بود بر او خشمگین شد و سود حاصله را از او نپذیرفت. مگر او و همسفرانش چه كرده بودند كه آنگونه مورد ناراحتی و بی‌مهری امام علیه السلام قرار گرفتند؟ آیا غیر از این بود كه یك درهم را به دو درهم فروخته بودند؟ امری كه متأسفانه امروزه در بازارهای ما به خاطر احتیاجی كه مردم به آن اجناس دارند رواج دارد و بعد عنوان مسلمان هم بر خود می‌گذارند،‌ نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند و به حج می‌روند و با صدای بلند فریاد می‌زنند: لبیك، اللهم لبیك! كه اگر با چشم بصیرت به او بنگرند در واقع خواهند دید كه یك زالو و یك گرگ درنده است كه لبیك می‌گوید و با دهان كثیف و خون‌آلوده از خون مردم، خدا را می‌خواند.(7)

معلوم است که خدا در پاسخ به چنین لبیک هایی پاسخ منفی می دهد و از پذیرش این حیوانات درنده خوداری می کند.

ابو بصیر می گوید در مكه در محضر امام باقر علیه السلام بودم. بعد از اینكه طوافشان تمام شد، خدمتشان رسیده و عرض كردم: یابن‌ رسول‌الله ببینید چقدر حاجی در حال طواف است و چقدر ناله و استغاثه به هوا بلند. ولی حضرت در جواب من فرمودند: «مَا أَكْثَرَ الضَّجِیجَ‏ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ» یعنی چه بسیارند فریادكنندگان و چه انگشت شمارند حج‌گزاران. بعد حضرت دست به چشمان من کشید تا من هم واقعیت را ببینم. با كمال تعجب جمعی از حیوانات و درندگان را دیدم كه در حال طواف و گردش به دور خانه خدا هستند و فقط تعداد کمی مومن در بین آنها در حال طوافند.(8) هر چند در برخی روایات این افراد منکران ولایت اهل بیت علیهم السلام قلمداد شده اند(9)؛ اما این روایات مصداقی، مانع نمی شوند تا با تحلیلی که گذشت آن روایات مطلق، شامل افراد حرام خوار نشود.

 

روح ما با حرام سازگاری ندارد

خداوند متعال در آیه هفت سوره شمس، قسم یاد کرده است و فرموده: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» سوگند مى‏خورم به نفس و به آن كه آن را این چنین‏ مرتب خلق كرد و قوایش را متعادل ساخت.

تسویه نفس یعنی اینکه نفس به گونه ای خلق شده است که با هر چیزی سازگاری ندارد؛ اینگونه نیست که هم با حق و حلال سازگار باشد و هم با باطل و حرام و چون ساختار آفرینش حق است(10)؛ پس این نفس اگر آسیب نبیند و بیمار نشود با حلال تناسب کامل دارد و صد در صد با حرام بیگانه است؛ مانند بدن که اگر صحیح و سالم باشد، هوای پاک به او می سازد و دود سیگار را پس می زند.

پرواضح است که این ناسازگاری روح پاک با حرام به دلیل ظاهر و ساختار فیزیکی آن نیست؛ بلکه ستیز روح با حرام به دلیل باطن و روح آلوده و رنج آور آن است که در این مقاله اشاراتی به آن شد.

 

پی نوشت ها:

(1) آیه 275 سوره بقره

(2) نهج البلاغه، نامه 31: مال حرام، چه طعامی بدی است.

(3) ر.ک به المیزان، ج4، ص204 و نمونه، ج3، ص281

(4) اخلاق در خانه، ج1، جلسه ششم

(5) امالی شیخ صدوق(ره)، مجلس68

(6) کافی، ج5، ص124

(7) برگرفته از کتاب اخلاق و جوان حضرت آیت الله مظاهری، ج2، فصل اول. استاد حسین انصاریان می نویسد: خون دل مردم وقتی غذا شود باطنش همان حقیقت خون آلود آن است. حرامهای مالی، ص451 .

(8) مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهر آشوب)، ج‏4، ص184  

(9) مانند بصائر الدرجات، ج‏1، ص358  

(10) ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ (8- روم)

-----------------------------------------------------------------------------------------

برگرفته از:تبیان

رجعت چیست؟

امام زمان (عج)

پاسخ: (رجعت) در لغت به معنی بازگشت است، و در اصطلاح به معنی بازگشت گروهی از مؤمنان خالص و عده‌ای از منافقان فاجر پیش از قیامت به این جهان است.

اعتقاد به رجعت یکی از عقاید مسلم و تردید ناپذیر شیعه است، که بر اساس آیات قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام استوار می‌باشد.

باری، خداوند منان بر طبق حکمت بالغه اش، مقرر فرموده که به هنگام پیاده شدن احکام الهی واستقرار یافتن حکومت واحد جهانی، چشم انتظاران آن روزگار مسعود باز گردند واز برکات بی پایان دولت کریمه خاندان وحی برخوردار شوند.

هنگامی که مؤمنان خالص برای مشاهده الطاف حق، ودرک لذت زندگی در پناه دولت حق باز می‌گردند، ستمگران و ملحدان نیز باز می‌گردند، تا پیش از آخرت قسمتی از واکنش اعمال خود را ببینند و مایه سرور و تشفی خاطر ستمدیدگان گردد.

فرمان رجعت همانند فرمان ظهور، از طرف خداوند قادر متعال صادر می‌شود، و جمعی از بندگان خالص خداوند، که سال‌ها و احیانا قرن‌ها پیش از آنان دیده از جهان فرو بسته‌اند، باز می‌گردند و تجلی قدرت خداوند را در دولت کریمه امام مهدی (علیه السلام) می‌بینند.

آیات بی شماری از قرآن کریم، توسط پیشوایان معصوم - علیهم السلام - به عنوان آیات رجعت مطرح شده، که از بررسی آن‌ها وقوع رجعت در میان پیشینیان وامکان آن در آینده به روشنی اثبات می‌گردد. در اینجا به چند نمونه از آیاتی اشاره می‌کنیم، که در احادیث اهل بیت عصمت وطهارت به رجعت گروهی از مؤمنان و مشرکان خالص بعد از ظهور حضرت مهدی (عجل الله فرجه) تفسیر شده است:

1- "ولئن قتلتم فی سبیل الله..."(سوره آل عمران، آیه 157)

اگر در راه خدا کشته شوید، و یا بمیرید، رحمت و مغفرت خدا بهتر است از آنچه گرد می‌آورید.

امام باقر (علیه السلام) در پیرامون این آیه از جابر پرسید: ای جابر! آیا می‌دانی که معنای (سبیل الله) چیست؟

جابر گفت: نه به خدا سوگند، جز اینکه از شما بشنوم. فرمود: (سبیل الله) راه علی و اولاد علی است. هر کس با ولایت وی کشته شود، در راه خدا کشته شده است. و هر کس با ولایت او بمیرد، در راه خدا مرده است.

خداوند از مؤمنان جان‌ها و مال‌هایشان را خریداری کرد و در برابر، بهشت را از آن آن‌ها ساخت، آن‌ها در راه خدا کارزار کنند و بکشند و کشته شوند. وعده حق خدا در تورات و انجیل و قرآن است. چه کسی از خداوند، به وعده خود وفادارتر است؟ بشارت باد بر شما با این معامله‌ای که با خدا کردید، واین رستگاری بزرگ است

هیچ مؤمنی از این امت نیست جز اینکه برای او قتل و مرگی هست، هر کدام از آن‌ها کشته شود یک بار دیگر بر می گردد تا بمیرد، و هر کدام از آن‌ها بمیرد، برمی گردد تا کشته شود).(1)

وامام رضا (علیه السلام) نیز در این رابطه فرموده است: (هر مؤمنی در بستر بمیرد در رجعت کشته می‌شود، و هر مؤمنی کشته شود، در رجعت در بستر خود می‌میرد).(2)

2- (ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم به ان لهم الجنه، یقاتلون...). سوره توبه، آیه 111

خداوند از مؤمنان جان‌ها و مال‌هایشان را خریداری کرد و در برابر، بهشت را از آن آن‌ها ساخت، آن‌ها در راه خدا کارزار کنند و بکشند و کشته شوند. وعده حق خدا در تورات و انجیل و قرآن است. چه کسی از خداوند، به وعده خود وفادارتر است؟ بشارت باد بر شما با این معامله‌ای که با خدا کردید، واین رستگاری بزرگ است.

زراره بن اعین گوید: دوست داشتم از امام باقر (علیه السلام) در مورد (رجعت) سؤال کنم، ولی نمی‌خواستم به طور مستقیم بپرسم، از این رو پرسش خود را چنین مطرح کردم: جانم به فدایت، به من خبر ده از کسی که کشته می‌شود، آیا او مرده است؟ فرمود: نه، مرگ مرگ است و قتل قتل. گفتم: بالاخره کسی که کشته می‌شود می‌میرد.

حضرت فرمود: ای زراره! گفتار خدا حق است که میان مرگ و قتل فرق می‌گذارد و می فرماید: (اگر بمیرد و کشته شود) (سوره آل عمران، آیه 144)

امام زمان (عج)

و در جای دیگری می‌فرماید: (اگر بمیرد واگر کشته شوید، به سوی خداوند باز می‌گردید). (سوره آل عمران، آیه 158)

و می‌فرماید: (خداوند از مؤمنان جان ومالشان را در برابر بهشت خریداری کرده است). (سوره توبه، آیه 111)

عرض کردم: خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: (هر کس طعم مرگ را خواهد چشید).( سوره انبیاء، آیه 35)

آیا کسی که کشته می‌شود طعم مرگ را نمی‌چشد؟ فرمود: (کسی که با شمشیر کشته می‌شود، همانند کسی نیست که در بستر بمیرد. کسی که کشته می‌شود به ناگزیر باید برگردد تا طعم مرگ را بچشد).(3)

آیات بسیار دیگری وجود دارد که برای آگاهی بیشتر، به کتاب‌های مربوط به رجعت مراجعه شود.

اینک با آیاتی از قرآن کریم آشنا می‌شویم که وقوع رجعت را در میان امت‌های پیشین اثبات می‌کند. هنگامی که وقوع رجعت در میان امت‌های پیشین ثابت شود، اثبات امکان و لزوم وقوع آن در امت اسلامی نیز ثابت می‌شود، زیرا بهترین دلیل بر امکان چیزی وقوع آن است.

1- (ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون).( سوره بقره، آیه 56)

آنگاه شما را پس از مرگتان برانگیختیم تا شاید سپاسگزار باشید.

این آیه در مورد هفتاد نفر از برگزیدگان قوم حضرت موسی (علیه السلام) است که حضرت موسی آن را از میان قوم خود برگزید وبا خود به طور سینا برد تا بر جریان مکالمه‌اش با خدا وگرفتن الواح از جانب خدا شاهد باشند، ودر نتیجه بنی اسرائیل صدور الواح را از جانب خدا تکذیب نکنند. چون به (طور) رسیدند ومکالمه حضرت موسی را با خدا مشاهده کردند گفتند: (ای موسی، ما به تو ایمان نمی‌آوریم مگر اینکه خداوند را آشکارا به ما بنمایانی). هر چه حضرت موسی آن‌ها را از این خواسته جاهلانه منع نمود، آن‌ها بر خواهش خود اصرار ورزیدند تا سرانجام صاعقه آمد وهمه آن‌ها را نابود کرد. حضرت موسی عرضه داشت: بار پروردگارا! اگر این هفتاد نفر زنده نشوند، من چگونه به سوی قوم خود بروم؟ آن‌ها مرا به قتل این‌ها متهم خواهند کرد. خداوند بر او منت نهاد وآنها را زنده کرد وهمراه حضرت موسی به سوی خانه وکاشانه خود بازگشتند.

در مورد سرگذشت این هفتاد نفر هیچ اختلافی نیست، و صریح قرآن است که آن‌ها بر اثر صاعقه جان سپردند، و به درخواست حضرت موسی از نو زنده شدند، که معنای (رجعت) چیزی جز زنده شدن پس از مرگ نیست. چنانکه امیر المؤمنین (علیه السلام) نیز در روایتی به استناد آیات، در مورد مسئله رجعت استدلال نموده‌اند.(4)

(به شما ایمان دارم، بازگشت شما را باور دارم، رجعت شما را تصدیق می‌کنم، امر شما را انتظار می‌کشم، دولت شما را چشم به راهم)

2- (واذ قتلتم نفسا فادارتم فیها و الله مخرج ما کنتم ...).( سوره بقره، آیات 72 و73)

(به یاد آورید هنگامی را که فردی را به قتل رساندید. سپس درباره قاتل او به نزاع پرداختید، وخداوند آنچه را که مخفی می‌کردید آشکار می‌سازد. پس گفتیم که قسمتی از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند) خداوند این گونه مردگان را زنده می‌کند و آیات خود را به شما نشان می‌دهد، شاید عقل خود را به کار برید).

این آیات پیرامون حادثه قتلی است که در بنی اسرائیل روی داد و به امر خدا گاوی ذبح گردید و قسمتی از بدن گاو به مقتول زده شد و مقتول زنده شد و قاتل خود را معرفی کرد. (5)

از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده که شخص مقتول 60 سال داشت، هنگامی که به اذن خدا زنده شد، خدای متعال 70 سال دیگر به او عمر داد و 130 سال عمر نمود. و تا پایان عمر از نشاط و تندرستی و سلامتی حواس برخوردار بود.(6)

و نیز داستان معروف اصحاب کهف که در قرآن آمده دلالت بر همین امر دارد. در دعاها وزیارات مأثوره نیز (رجعت) بیان شده است که از جمله آن‌ها این فراز از زیارت جامعه کبیره است:

(معترف بکم مؤمن بایابکم، مصدق برجعتکم منتظر لامرکم مرتقب لدولتکم).(7)

(به شما ایمان دارم، بازگشت شما را باور دارم، رجعت شما را تصدیق می‌کنم، امر شما را انتظار می‌کشم، دولت شما را چشم به راهم).(8)

بیش از صد کتاب پیرامون رجعت (کتاب مستقل یا بخشی از یک کتاب) از علما ودانشمندان شیعه نوشته شده است که اهمیت مساله رجعت در نظر شیعه را نشان می‌دهد.

 

پی نوشت‌ها:

1.تفسیر عیاشی، ج 1، ص 202.

2.بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 53، ص 66.

3.تفسیر عیاشی، ج 2، ص 112.

4.تفسیر صافی، کاشانی، ج 4، ص 77.

5.تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 1، ص 204.

6.تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج 1، ص 129

7. بلدالامین، کفعمی، ص 301.

8.اقتباس از کتاب (رجعت) تالیف محمد خادمی شیرازی.


منبع: یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان

اهمیت جوانی(ویژه نامه رحلت رهبر کبیر انقلاب)

خانم بارها می گفت: "من شصت سال با امام زندگی كردم ندیدم كه ایشان یك معصیت بكند. " در عین حال به ما اصلاً سخت گیری نمی كردند، فقط نصیحت می كردند.......


امام خمینی و همسرش

امام در امر ازدواج اعتقادی به استخاره نداشتند

یك بار از خانم پرسیدم كه آیا امام در مورد انتخاب دامادهایشان استخاره می كردند. ایشان گفتند: "به این معنا كه اگر استخاره خوب آمد قبول كنند و اگر بد آمد رد كنند، نه.

امام اعتقادی به این استخاره در این معنی نداشتند. در مورد یكی از دخترهایشان دقیقاً یادم هست كه اول وضو گرفتند، بعد سر سجاده نشسته دو ركعت نماز خواندند و از خدا طلب خیر كردند.(فاطمه طباطبایی- ویژه نامه روزنامه اطلاعات- 14/03/69)

خبرهای خوش را با همه مطرح می كردند

از وقتی كه جنگ شروع شد، مسائل تأثرآور زیادی به گوش امام می رسید كه آن ها را اصلاً با ما مطرح نمی كردند. گاهی كه به اتاقشان می رفتم می دیدم كسی قبل از من خبری داده و یا ناراخت شده اند، می پرسیدم: "چه شده؟ " مردد می شدند و می گفتند: "چه اصراری است كه من مطلب را بگویم و تو هم ناراحت شوی؟ "

ولی اگر خبر خوشی داشتند به محض این كه از در وارد می شدم می گفتند: "بیایید این خبر را دارم. "امام خوشی را با همه مطرح می كردند، ولی ناراحتی را برای خودشان نگاه می داشتند.(فاطمه طباطبایی- ویژه نامه روزنامه اطلاعات - 14/03/69)

خبر فتح فاو را به ما دادند

روزی كه فاو فتح شد، بعد از ظهر آقا به منزل ما آمدند و خبر فتح فاو را به ما دادند. ما نمی دانستیم كه فاو كجاست. آقا به طور دقیق در مورد منطقه جغرافیایی فاو به ما توضیح دادند. حتی بعضی از مسائل عملیات و مشكلات بچه ها را حین كار برایمان شرح دادند و مسئله آب اروند و جریان انحرافی و جزر و مد آن را نیز گفتند. البته در حدی بود كه مسائل نظامی فاش نشود.(حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی- حماسه مقاومت- ج 2)

اگر خبر خوشی داشتند به محض این كه از در وارد می شدم می گفتند: "بیایید این خبر را دارم. "امام خوشی را با همه مطرح می كردند، ولی ناراحتی را برای خودشان نگاه می داشتند

معصیت نكنید

خانم بارها می گفت: "من شصت سال با امام زندگی كردم ندیدم كه ایشان یك معصیت بكند. " در عین حال به ما اصلاً سخت گیری نمی كردند، فقط نصیحت می كردند. همیشه به ما می گفتند سعی كنید معصیت نكنید. همیشه هدفتان این باشد كه گناه نكنید. اگر نمی توانید ثواب كنید، اگر توانائیش را ندارید، سعی كنید لااقل معیصیت نكنید.(نعیمه اشراقی- پلیس انقلاب- سال 9- ش 100)

تا اینجا كه آمدی دست شما درد نكند

مادرم می گفتند یك وقتی من به آقا گفتم هر جا رفتی، من با شما آمدم. هر چیزی برای شما پیش آمد، پا به پای شما ایستادم، اما یك چیزی از شما می خواهم، اگر بهشت رفتی آن جا هم مرا به دنبال خودت ببری. از آن جا كه امام اهل تعارف نبودند گفتند: "نه، تا اینجاهایی كه آمدی دست شما درد نكند، اما آنجا هر كه خود و عملش. آنجا دیگر نمی توانم.(زهرا مصطفوی- سخنرانی در دانشگاه شهید چمران اهواز)

امام اعتقادی به این استخاره در این معنی نداشتند. در مورد یكی از دخترهایشان دقیقاً یادم هست كه اول وضو گرفتند، بعد سر سجاده نشسته دو ركعت نماز خواندند و از خدا طلب خیر كردند

اهمیت جوانی

اواخر سال 67، اول ماه شعبان بود كه خدمت آقا رسیدم. مفاتیح دستشان بود و می خواستند دعاهای مخصوص ماه شعبان را بخوانند. تا رفتم دست ایشان را ببوسم كه مرخص شوم، فرمودند: "هر كاری كه می خواهی بكنی در جوانی بكن. در پیری باید بخوابی و ناله كنی. "(حجت الاسلام و المسلمین مسیح بروجردی - برداشت هایی از سیره امام خمینی - جلد اول )

در جوانی خدمت به مردم بكنید

گاهی كه خدمت امام می رسیدیم عرض می كردیم: اگر امكان دارد ما را نصیحتی بفرمائید. معمولا امام این نصیحت را می كردند تا می توانید در جوانی هر خدمتی را به مردم بكنید. هر عبادتی بكنید. قدر جوانی را بدانید كه وقتی به سن من برسید دیگر هیچ كاری نمی توانید بكنید. مثل من كه هیچ كاری نمی توانم بكنم. (بهاءالدینی- پاسدار اسلام- ش91)

هفت برنامه حکومت مهدوی

هفت برنامه حکومت مهدوی

امام زمان (عج)
فرازی از درس اخلاق آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته)

مرحوم علامه مجلسی حدیثی درباره حضرت مهدی(عج) نقل می‌کنند:

«زمانی که حضرت حجّت(عج) ظهور کند به عدالت حکم می‌کند و کسی نمی‌تواند به دیگری جور و ستم روا دارد و راه‌ها به وسیله او امن می‌گردد. زمین برکاتش را برای استفاده مردم خارج می‌کند و امور را به دست اهلش می‌سپارد و هیچ دینی غیر از اسلام باقی نمی‌ماند و همه به اسلام گرایش پیدا می‌کنند.»

در این حدیث، هفت برنامه برای حضرت بیان شده است:

1 و 2. حکومت عادلانه و رفع ظلم و جور:

 «إذا قام القائم حکم بالعدل و ارتفع فی ایّامه الجور» نقطه مقابل عدل، ظلم است نه جور و قسط نقطه مقابل جور است. فرق بین عدل و قسط این است که عدالت یعنی حقّ دیگری گرفته نشود و قسط این است که بین افراد تبعیض نشود، پس ظلم به نفع خویشتن گرفتن و جور حقّ کسی را به دیگری دادن است. به عنوان مثال، یک وقت خانه زید را برای خودم می‌گیرم که این ظلم است و یک وقت خانه او را می‌گیرم و به دیگری می‌دهم که این جور است. نقطه مقابل این است که خانه زید را نمی‌گیرم برای خودم که این عدل است و اگر به کسی هم ندهم این قسط است، پس قسط عدم تبعیض و عدل عدم ظلم است.

اسلام آن چیزی است که اگر شخص آن را اظهار بدارد جانش محفوظ و ذبیحه‌اش حلال است و ایمان آن چیزی است که مایه نجات او در قیامت است

3. امنیّت راه‌ها: «و امنت به السّبل، راه‌ها به وسیله او امن می‌شود.»

4. شکوفایی طبیعت: «و اخرجت الارض برکاتها؛ زمین برکاتش را خارج می‌کند.» چه برکات کشاورزی و چه معادن و چه نیروهای دیگری که برای ما مخفی است.

5. سپردن امور به اهل خبره: «و ردّ کل حقّ إلی اهله؛ کارها را به اهلش می‌سپارند.» به خلاف زمان ما که بسیاری از کارها به دست نااهلان است، چرا که رابطه‌ها بر ضابطه‌ها مقدّم شده است.

6. حاکمیّت دین اسلام: «و لم یبق اهل دین حتّی یظهر اسلام؛ هیچ دینی باقی نمی‌ماند و همه ادیان دین واحد می‌شوند و آن همانا اسلام است.»

7. گرایش قلبی به اسلام: «و یعترفوا بالایمان» که دو معنی دارد، ممکن است یا اشاره به این باشد که همه تابع مکتب اهل بیت(ع) می‌شوند یا اشاره به این باشد که علاوه بر اینکه در ظاهر ایمان دارند، در باطن هم مومن هستند.

فرق بین ایمان و اسلام در روایات آمده است، بعضی از روایات می‌گویند اسلام آن چیزی است که اگر شخص آن را اظهار بدارد جانش محفوظ و ذبیحه اش حلال است و ایمان آن چیزی است که مایه نجات او در قیامت است. در بعضی از روایات داریم که اسلام مانند «مسجدالحرام» و ایمان مانند «کعبه» است. احتمال دارد که این عبارت اشاره به آیه‌ای باشد که می‌فرماید: «قالت الاعراب امنّا...؛ [برخی از بادیه‌نشینان گفتند ایمان آوردیم.»

امام زمان (عج)
رئوس کارهایی که آن حضرت انجام می‌دهند و از روایات استفاده می‌شود در چهار محور خلاصه می‌شود:

1. اصلاح عقاید: «ما علی ظهر الارض بیت حجر و مدر الّا ادخله الله کلمه الاسلام»در تمام روی زمین، خانه‌های سنگی ثروتمندان، خانه‌های گلی فقرا و چادرها باقی نمی‌ماند، جز اینکه کلمه «لااله الّا الله» در آن‌ها خواهد بود و شرک برچیده خواهد شد.

2. تکامل عقول: جهش علمی و عقلانی پیدا می‌شود. مرحوم علّامه مجلسی چنین می‌فرمایند: «إذ قام قائمنا وضع یده علی رئوس العباد (شاید منظور ایشان این باشد که مردم تحت تربیت او قرار می‌گیرند) فجمع بها عقولهم و کملت بها احلامهم اندیشه‌ها و خردهای آن‌ها کامل می‌شود.»

3. عدل و داد: در روایات متعدّد آمده است که «یملاالارض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً.»

4. اصلاح اخلاق: از بین بردن مفاسد اخلاقی و زنده کردن ارزش‌های اسلامی که این را از روایات علائم آخرالزّمان استفاده می‌کنیم، روایاتی که می‌گوید قبل از قیام قائم(عج) انحرافات اخلاقی مثل زنا، سرقت، رشوه خواری، کم فروشی، شراب خواری و ریختن خون بی گناهان زیاد می‌شود و معنایش این است که مهدی(عج) قیام می‌کند تا این‌ها را از بین ببرد؛ یعنی نظام ارزشی به طور کلّی مختل شده و حضرت مهدی(عج) نظام ارزشی را درست می‌کند.

در تمام روی زمین، خانه‌های سنگی ثروتمندان، خانه‌های گلی فقرا و چادرها باقی نمی‌ماند، جز اینکه کلمه «لااله الّا الله» در آن‌ها خواهد بود و شرک برچیده خواهد شد

حضرت مهدی(عج) دارای لشکر، سپاه، اعوان و انصار است، همچنان که در «زیارت آل یاسین» آمده است:

«و اجعلنی من شیعته و اتباعه و انصاره» یا در بعضی از روایات آمده است که: «والمجاهدین بین یدیه»، کسانی که می‌خواهند از اعوان آن حضرت باشند باید در این چهار محور کار کنند و کسی که هیچ یک از این امور را ندارد و تنها دعا می‌کند که از اعوان او باشد، این دعا دور از اجابت است. اگر روحانیان این برنامه‌ها را پیاده کنند یک کلاس بزرگ تربیتی پیدا می‌شود. توسّل در جای خودش خوب است، امّا و اجعلنی من شیعته و اتباعه و ... با توسّل حل نمی‌شود، بلکه باید توحید، خالص شود و آثار شرک را باید از دل و جان و جامعه برچید. باید عدل و داد را در مورد مردم، خانواده و اطرافیان خود پیاده کنیم. باید ارزش‌های اخلاقی را در خودمان زنده کنیم. اگر خوب تبیین شود که حضرت برای چه قیام می‌کند، این کار چهره جامعه را عوض می‌کند. نمی‌توان بدون داشتن هیچ یک از این مبانی در صفوف یاران حضرت قرار گرفت.

امید که خداوند این دعا را در حقّ ما مستجاب کند:

«اللّهمّ اجعلنی من اعوانه و انصاره و اتباعه و شیعته و المجاهدین بین یدیه.»


نمایشگاه مد های تابستانی....

حکایت بدحجابی های تابستانه

نمایشگاه مد های تابستانی


خودنمایی و خودآرایی هم به دیگران لطمه وارد می‌کند و هم مایه انحطاط و ابتذال یک جامعه می‌شود. در چنین جامعه‌ای مردها دائما در معرض تحریکات جنسی قرار دارند و زنان نیز علاوه بر مشکلاتی که برایشان پدید می‌آید، بخشی از هزینه و وقت خود را باید صرف خودنمایی کنند.


بدحجابی تابستان

یکی از توصیه‌های مهم و موکد دین مبین اسلام به زن، داشتن حجاب و حفظ عفاف در جامعه است. حجاب زن موجب می‌شود تا شخصیت انسانی زن و کمالات و تفکرات او مطرح شود نه جسم و ظاهر فیزیکی وی. زنی که خود را آراسته می‌کند و با حرکات زشت و زننده وارد اجتماع می‌شود، باعث ارضای خواسته‌های شهوانی مردان هوسران می‌شود. در حالی که حجاب زن را در امنیت قرار می‌دهد تا دست هرگونه سوء استفاده شهوانی از خود را کوتاه کند. برای محکم شدن بنیان خانواده و داشتن روابط سالم اجتماعی نیاز است که زنان جذابیت‌ها و زیبایی‌های ظاهری خود را بپوشانند تا هم خود از آسیب‌های خانوادگی و اجتماعی مصون بمانند و هم افراد جامعه با فراغ بال و به دور از خواسته‌های نفسانی با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند.

خودنمایی و خودآرایی هم به دیگران لطمه وارد می‌کند و هم مایه انحطاط و ابتذال یک جامعه می‌شود. در چنین جامعه‌ای مردها دائما در معرض تحریکات جنسی قرار دارند و زنان نیز علاوه بر مشکلاتی که برایشان پدید می‌آید، بخشی از هزینه و وقت خود را باید صرف خودنمایی کنند. بی‌شک رعایت حجاب و عفاف یك موضوع شرعی و از ضروریات دین است و از سوی دیگر بی حجابی و بدحجابی در قانون جرم است و از طرفی بدحجابی آثار منفی اجتماعی فراوانی را در بر دارد .

از دیگر سو به دلیل آنکه کشور ما یک کشور جوان است و به خودی خود با چالش‌های جنسی مواجه است، به این مسئله باید با نگاه دقیق کارشناسی نگریسته شود. چرا که جوانان حساس و سرکش هستند و اگر به درستی با آنان برخورد نشود در آینده با مشکلات دیگر در عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، روانشناسی و... علاوه بر بدحجابی مواجه خواهیم بود.

بدحجابی تابستان

با نزدیک شدن به فصل تابستان و گرمای هوا، معضل بدحجابی و حضور زنان با پوشش‌های نامناسب در محیط بیرون از خانه به صورت جدی‌تر مطرح می‌‌شود. زیرا در فصل زمستان به دلیل سردی هوا کسی فرصت عرض اندام ندارد اما در تابستان بررسی این مسئله قابل تامل است. این موضوع به حدی جدی است که گاه در سطح شهر با بی‌حجابی و فساد جنسی مواجه هستیم. چنین افرادی با رعایت نکردن حجاب در محیط اجتماعی حقوق شهروندی را زیر پا گذاشته‌اند.

بدحجابی در حال حاضر به یک معضل فرهنگی تبدیل شده است و چندی است متولیان فرهنگی کشور را بر آن داشته با روش‌های مختلف با آن مبارزه کنند. یکی از این روش‌ها راه‌اندازی گشت ارشاد توسط نیروی انتظامی در سال 1385 بوده است که این اقدام گرچه توانسته گوشه‌ای از رواج بی‌ بندوباری در جامعه را جلوگیری کند اما اقدام اساسی و بنیادی نبوده و نتوانسته تاثیر جدی در تغییر فرهنگ بدحجابی در انظار عمومی بگذارد. این در حالی است که رهبر معظم انقلاب در دیدار وزیر کشور و جمعی از فرماندهان و مسئولان نیروی انتظامی تأمین امنیت بویژه امنیت اخلاقی و روانی جامعه را یکی از مهمترین وظایف نیروی انتظامی دانسته‌اند.

در فصل تابستان حضور برخی دختران و پسران در سطح شهر به قدری زننده است که انسان را به یاد فیلم‌های مبتذل غربی و یا نمایشگاهی از مد و آرایش می‌اندازد.

خانواده‌های اسلامی سعی می‌کنند در خانه فضایی کاملا اسلامی و سالم برای فرزندان خود مهیا کنند اما با ورود فرزندان به اجتماع و برخورد با مصادیق فساد اجتماعی دچار دلهره و نگرانی می‌شوند که چگونه می‌توانند سلامت اجتماعی فرزند خود را نیز حفظ کنند.

 هنگام اجراشدن طرح ارتقای سلامت اجتماعی از سوی نیروی انتظامی، با مقاومت و انتقاد بسیاری از مردم و کارشناسان مبارزه با آسیب‌های اجتماعی مواجه شد. اینها عقیده دارند که با اعمال زور، فشار و تهدید نمی‌توان کسی را وادار به حفظ حجاب و عفاف کرد و این در حالی است که اگر با چنین مصادیق فساد و اشاعه فحشا در جامعه برخورد نشود، شاید دیگر ابزاری برای کنترل و مهار آن نتوان پیدا کرد.

بدحجابی تابستان

 چنین مشکلی در برخی اماکن به خصوص مراکز تفریحی بیشتر به چشم می‌خورد و بسیاری از خانواده‌های مذهبی از حضور این افراد رنج می‌برند و خواستار برخورد جدی با آنان هستند. در اینگونه مکان‌ها قابلیت کنترل و مقابله با بدحجابی بیشتر است و مسئولان امر می‌توانند با استقرار نیروها، یا اجازه حضور ندهند و یا با تذکر به اصلاح محیط بپردازند.

خانواده‌های اسلامی سعی می‌کنند در خانه فضایی کاملا اسلامی و سالم برای فرزندان خود مهیا کنند اما با ورود فرزندان به اجتماع و برخورد با مصادیق فساد اجتماعی دچار دلهره و نگرانی می‌شوند که چگونه می‌توانند سلامت اجتماعی فرزند خود را نیز حفظ کنند. خانواده‌های اصیل ایرانی از مسئولان نیروی انتظامی انتظار دارند که محیطی سالم و به دور از ناهنجاری‌های اجتماعی برای فرزندانشان فراهم کند.

 رئیس پلیس امنیت اخلاقی ناجا در این باره تصریح کرده است: «با توجه به شروع فصل گرما و تابستان و همچنین انبوه مسافرت‌ها طرح تابستانی پلیس امنیت اخلاقی نیز آغاز می‌شود. روزبهانی با بیان اینکه طرح امنیت اخلاقی پررنگ‌تر شده است، اظهار کرد: در طرح امنیت اخلاقی با کسانی که به صورت مانکن‌گونه ظاهر می‌شوند، پلیس به صورت قانونی برخورد خواهد کرد.»

اما باید در نظر داشت که همواره اقدامات فرهنگی در مدت زمان طولانی به ثمر می‌نشینند. لذا برای حل مشکل بدحجابی می‌توان از دو راه حل کوتاه مدت و بلند مدت بهره گرفت. در روش کوتاه مدت طبق آنچه گفته شد، نیروی انتظامی و مسئولان ذی‌ربط می‌توانند به صورت موقتی بدحجابی را مهار کنند تا از رشد بی‌رویه این ناهنجاری و تسری آن به همه بخش‌های جامعه جلوگیری شود. اگر چنین اقدامات کوتاه‌ مدت صورت نگیرد کم کم مشکل بدحجابی به یک موضوع عادی تبدیل شده و به کسی اجازه مبارزه و مقابله با آن داده نخواهد شد.

خودنمایی و خودآرایی هم به دیگران لطمه وارد می‌کند و هم مایه انحطاط و ابتذال یک جامعه می‌شود. در چنین جامعه‌ای مردها دائما در معرض تحریکات جنسی قرار دارند و زنان نیز علاوه بر مشکلاتی که برایشان پدید می‌آید، بخشی از هزینه و وقت خود را باید صرف خودنمایی کنند.

 اما این مسئله به دلیل آنکه یک مقوله بسیار حساس در بخش فرهنگی است و اهمیتش شاید بیشتر از روش کوتاه مدت باشد و بیشتر قشر جوان جامعه را در بر می‌گیرد نیاز به برنامه‌ریزی‌های کارشناسانه و بلندمدت از سوی مسئولان بخصوص متولیان امور فرهنگی در کشور دارد. از جمله این اقدامات می‌تواند به تبیین الگوی صحیح و متناسب با فرهنگ ایرانی – اسلامی در میان جوانان بخصوص قشر دانشگاهی کشور پرداخت.

بدحجابی تابستان

این تبیین نیز باید با به روشی کاملا علمی، مدرن و جذاب در اختیار جوانان قرار گیرد تا آنان فطرتا به سمت حفظ عفاف و حجاب حرکت کنند. از سوی دیگر رسانه‌های جمعی کشور نیز باید در خصوص ترویج فرهنگ بی‌حجابی کنترل بیشتری شوند و از هنرپیشه‌ها با پوشش مناسب‌تری استفاده کنند تا این رسانه‌ها خود رسما پایگاهی برای ترویچ و تبلیغ مد لباس و آرایش نباشند.

از سوی دیگر باتوجه به اینکه خانواده نقش بسیار مهمی در تربیت فرزندان دارد، می‌توان با آموزش به والدین از همان آغاز کودکی اهمیت و ضرورت حفظ حجاب و عفاف را در میان افراد جا انداخت.  همچنین دقت در انتخاب محیط اموزشی مطلوب برای فرزندانمان می تواند عامل مهمی در یادگیری های مثبت و تحکیم باورهای دینی و تقید های مذهبی باشد.

و در نهایت باید دانست که مهمترین راه مقابله با بد حجابی در کشور تبیین فرهنگ صحیح جنسی مطابق با موازین اسلامی است.